نماز دست انسان را خواهد گرفت

... إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ ... [عنكبوت : 45]

 نماز (انسان را) از زشتيها و گناه باز مى‏دارد

نماز بالاخره دست انسان را خواهد گرفت ؛ انشاء الله

داستانك 1:

جواني از انصار نمازش را با پيامبر (صلي الله عليه و آله) مي خواند ولي گناه و محرمات را نيز انجام مي داد.

جريان را به پيامبر (صلي الله عليه و آله) گفتند. پيامبر (صلي الله عليه و آله)  فرمود: بالاخره نمازش روزي او را از بدي و زشتي باز مي دارد.

 طولي نکشيد که ديدند آن جوان توبه کرد و دست از کارهاي بد و زشتش برداشت. [ميزان الحکمه، ج5، ص371، ح 10254]

داستانك 2:

یكی از علماء از كربلا و نجف برمی گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.

آن عالم می گوید : من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد

آن شخص گفت: ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم

لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت:

این عالم یك كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازهی شما نخواستیم بدهیم

من به رئیس دزدها گفتم: اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟

گفت:  درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطهی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یك راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم

و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.

پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین - علیه السّلام - همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت:مرا می شناسی؟

گفتم: آری!

گفت: چون نماز را ترك نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كرده‌ام.   [كتاب پاداشها و كیفرها]









نقدي بر جشنواره فيلم فجر

اين است جشنواره فيلم فجر

بشنويم








چرا به  همسران پيامبر « ام المومنين » مي گويند

چرا به  همسران پيامبر « ام المومنين » مي گويند :

خداوند در قرآن كريم به صراحت همسران رسول خدا صلى الله عليه وآله را مادران مؤمنان معرفى كرده است، آن جا كه مى‌فرمايد: النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ. الأحزاب/6.

«پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان‏] محسوب مى‏شوند.»

اين كه همسران رسول خدا مادران مؤمنان هستند، امرى است قطعى و از ويژگى‌هاى رسول خدا صلى الله عليه وآله است؛ اما سؤالى كه اين جا پيش مى‌آيد اين است كه «ام المؤمنين» بودن به چه معنا است و چه احكامى بر آن مترتب مى‌شود؟

بديهى است كه تشبيه آنان به مادران مؤمنين، تشبيه به برخى از آثار مادرى است و شامل همه آثار آن نشده و تمام احكام، حقوق و ضوابطى كه بر مادر واقعى هر فرد حكمفرما و جارى است، شامل آنان نمى‌شود؛ از جمله محرميت طرفينى، ارث بردن از يكديگر، ازدواج با دخترى كه از همسر قبلى دارد و...

واضح است كه كسى نمى‌تواند ادعا كند كه همسران پيامبر با همه مؤمنان محرم هستند و تمام احكام و آثار محرميت بين آن‌ها برقرار است و نيز نمى‌تواند ادعا كند كه مؤمنان از همسران پيامبر ارث مى‌برند و آن‌ها نيز از تمام مؤمنان ارث خواهند برد و...

تنها اثرى كه با روايات و شواهد تاريخى قطعى ثابت شده است، حرمت ازدواج با خود آن‌ها بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله است و بيشتر از آن از آيه استفاده نمى‌شود.

به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه اگر چه «ام المؤمنين» بودن مقام رفيع و دست نيافتنى براى ديگران است؛ ولى سبب نمى‌شود كه از ديگر گناهان آن‌ها چشم پوشى شود؛ بلكه مسؤوليت آن‌ها را دو برابر مى‌كند و اگر خداى نخواسته گناهى از آن‌ها سر بزند، عذابشان نيز دو برابر خواهد بود؛ چنانچه خداوند در اين باره مى‌فرمايد:

يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيراً. الأحزاب/30.

اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است.

و برخي، كه مي گويند لقب « ام المومنين » فضيلت است ، بايد به اين روايت توجه كنند ، و متوجه شوند كه كسي كه با حضرت علي عليه السلام ؛ بجنگد ، از درجه ي ام المومنين بودن ساقط مي شود:

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا أَبَا الْحَسَنِ إِنَّ هَذَا الشَّرَفَ بَاقٍ لَهُنَّ مَا دُمْنَ لِلَّهِ عَلَى الطَّاعَةِ فَأَيَّتُهُنَّ عَصَتِ اللَّهَ بَعْدِي بِالْخُرُوجِ عَلَيْكَ فَأَطْلِقْ لَهَا فِي الْأَزْوَاجِ وَ أَسْقِطْهَا مِنْ شَرَفِ أُمُومَةِ الْمُؤْمِنِين.

 یعنی : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مولانا امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند : ای ابالحسن همانا شرف " ام المومنین " برای زنان من باقی است تا زمانی که اطاعت خدا را کنند . پس هرکدام از آن ها که خدارا به واسطه ی خروج بر تو عصیان کرد او را طلاق بده و از شرافت " ام المومنین " بودن ساقط کن .

[منابع : سفینة البحار / شیخ عباس قمی  ج2 ص 93و ج9ص277 ، المناقب / ابن شهر آشوب ج1ص331، الدرجات الرفیعة علی خان ص 303، شرح اصول کافی / المازندرانی ج6ص368، البحار الانوار ج 52 ص 83 ]








مهلت به بدهكار

وَ إِنْ كانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَيْسَرَةٍ وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ  [بقره/280]

و اگر (بدهكار،) قدرت پرداخت نداشته باشد، او را تا هنگام توانايى، مهلت دهيد! (و در صورتى كه براستى قدرت پرداخت را ندارد،) براى خدا به او ببخشيد بهتر است اگر (منافع اين كار را) بدانيد!

داستانك:

صاحب کتاب نورالعین از تفسر کاشفی نقل می کند:

 مردی صالحی بیست هزار درهم مقروض بود و هیچ وسیله ای برای پرداخت آن نداشت.

 روزی طلبکاری با شدّت هر چه تمام تر قرض خود را مطالبه کرد و آ ن قدر سخت گرفت که مرد مقروض، گریان و افسرده به خانه رفت. این مرد همسایه ای یهودی داشت. درب منزل او رفت و درخواست پول كرد ...

یهودی داخل منزل خود شد و بیست هزار درهم برایش آورد و گفت: اگر ما با هم از نظر دین اختلاف داریم ولی همسایه ی یکدیگریم، شایسته نیست همسایه ی من به رنج قرض گرفتار باشد.

او نیز آن پول را برداشت و نزد طلبکار آورد. طلبکار از این سرعت در پرداخت تعجب كرد و پرسید: از کجا تهیه کردی؟

او نیز جریان را برایش نقل کرد، در این موقع طلبکار داخل منزل شد و سند بدهکاری او را آورد و گفت: من از یک یهودی کمتر نیستم، سندت را بگیر، من طلبم را به تو بخشیدم و هرگز مطالبه نخواهم کرد.

طلبکار همان شب در خواب دید قیامت برپا شده و نامه های اعمال در حرکت است، بعضی نامه ی عملشان به دست راست و برخی به دست چپ قرار می گیرد، در این حال نامه عمل او هم به دست راستش قرار گرفت و به او اجازه دادند بدون حساب وارد بهشت شود. پرسید: چه شد که بدون حساب باید وارد بهشت شوم؟

گفتند: وقتی تو جوانمردی کردی و سند آن مرد صالح را پس دادی، ما چگونه نامه ی عملت را ندهیم با این که رحمان و رحیم هستیم، همان طور که از حساب او گذشتی ما هم از حساب تو می گذریم.









منشأ دروغگويي

يكى از علل دروغگويى فرزندان ، تحميلِ تكاليفِ سنگين بر آنها و توقع بيش از طاقت از آنان داشتن است

سخت گيرى هاى اولياى طفل و توقعات نادرستى كه فوق طاقت كودكان است آنان را به راه دروغگويى مى كشاند و اين خلق ناپسند را در وجود آنان بيدار مى كند.

رسول خدا(صلي الله عليه و آله)مي فرمايند:در تعليم و تربيت مدارا كنيد و سختگيري نكنيد


داستانك:

((ريموند بيچ )) مى گويد: دختر جوانى را مى شناسم كه اكنون يك دروغگوى درمان ناپذير است . او هنگامى كه هفت سال داشت هر روز به كلاس درس مى رفت

پرستارى هر روز او را به مدرسه مى برد و در پايان درس نيز خودش عقب او مى رفت . خلاصه اين زن مسئول تربيت اين كودك بود.

در آن زمان ، شاگردان كلاس هر روز بر حسب نمره هاى امتحانات كتبى طبقه بندى مى شدند و شاگرد اول و دوم و... معين مى شد.

دخترك هر روز همين كه كيف به دست از كلاس خارج مى شد، با پرسش ‍ يكنواخت و حريصانه پرستارش كه مى گفت : ((چند شدى ؟)) رو به رو مى شد. هرگاه او مى توانست بگويد: ((اول يا دوم )) كار درست بود. اما يكبار اتفاق افتاد كه سه نوبت پى در پى ، اين بچه ، شاگرد سوم شد و بايد گفت كه رتبه سوم ميان بيست و پنج نوآموز به راستى جاى تحسين دارد.

پرستارِ او ، دو بار اول بردبارى كرد، اما بار سوم ديگر نتوانست خوددارى كند. در حاليكه بچه از وحشت دچار بهت شده بود، فرياد زد: ((پس اين شاگرد سومى تو پايان ندارد؟ فردا بايد اول شوى ! مى شنوى ؟! اول ! بايد شاگرد اول بشوى !))

اين امر سخت و جدى در تمام آن روز فكر دخترك را به خود مشغول كرد و فردا هم در مدرسه دچار همين غم و وحشت بود. تمام دقت و توجهش را آن روز در انجام تكاليف و دروسش به كار برد.

اما او  آن روز ، بار ديگر شاگرد سوم شناخته شد و امروز ديگر اين مصيبت و بلاى عظيمى بود!

هنگامى كه زنگ آخر را زدند، پرستار دم در كلاس در كمين اين طفلك ايستاده بود. همين كه چشمش به او افتاد فرياد زد: ((چه خبر؟)) دخترك كه دل گفتن حقيقت را در خودش نديد، پاسخ داد: ((اول شدم !)) و به اين گونه دروغگويى او آغاز شد!

چقدر از پدرها و مادرها كه به همين گونه رفتار مى كنند و به اين ترتيب بار سنگين گناهكارى و مسووليت دروغگويى فرزندان را به دوش ‍ مى گيرند!     [كودك از نظر وراثت و تربيت اثر آيت الله فلسفي، جلد  2، صفحه 43]









دربار به روايت دربار (5) فساد اخلاقي

(به بهانه دهه مبارك فجر)

محمد رضا پهلوي جزء فاسدترين افراد تاريخ است

اين فسادها به حدي است كه در خاطرات اطرافيان شاه بخش قابل توجهي را به خود اختصاص داده است .

به عنوان نمونه ، مادرِ محمد رضا ؛ در خاطرات خود ، در مورد رفتارهاي خلاف اخلاق پسرش مي نويسد:

 محمدرضا از بچه گي ضعيف بود. دكتر ايادي هميشه به من اطمينان مي داد كه جاي نگراني نيست و موضوع مريضي محمدرضا به خاطر شيطنت هاي زياد او و ضعف قوه باء است!

خدا لعنت كند اسدالله علم را كه بساط شيطنت براي محمدرضا درست مي كرد و باعث تحليل رفتن قوه پسرم مي شد.

به هرحال پسرم شاه بود و اگر شاه از شاه بودنش لذت نبرد و شاهي نكند چه بكند؟! .[خاطرات ملكه پهلوي؛ صفحه 359]

او در ادامه مي نويسد :

ناگفته نگذارم که محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم محض بود. یک بار که در جوانی با هواپیمای آلمانی مسافرت می‌کرد عاشق میهمانداران موطلایی هواپیمایی لوفت‌هانزا شده بود. این شرکت‌های هواپیمایی زیباترین دخترها را میهماندار خودشان می‌کنند و همین مساله مدت‌ها موجب بدبختی محمدرضا شده بود و پول‌های زیادی را صرف میهمانداران لوفت‌هانزا می‌کرد و یک قسمت از دربار مسئول دعوت و پذیرایی از این میهمانداران بود...! [خاطرات ملكه پهلوي؛ صفحه 364]

اردشير زاهدي ، يكي از نزديكان محمد رضا ، در خاطراتش مي نويسد :

اعليحضرت به نحوي افراطي و غير قابل باور به زنان و دختران موطلايي علاقمند بودند و هر وقت دختري موطلايي را مي ديدند به وضوح دست و پايشان مي لرزيد! [25 سال در كنار شاه ؛ صفحه 154]










دربار به روايت دربار (4) ريخت و پاش هايي باور نكردني

(به بهانه دهه مبارك فجر)

فريده ديبا ؛ مادر فرح ، در خاطرات خود از مقدمات عروسي فرح و محمد رضا پهلوي مي نويسد:

هواپیمای اختصاصی پیاپی میان پاریس و تهران در حال رفت‌وآمد بود.

براي من كه پس از مرگ پدر و بعد هم درگذشت شوهر، با كمترين امكانات اقتصادي زندگي كرده و امور خود را گذرانده بوديم ، اين همه ريخت و پاش و خرج كلان ، غير قابل تصور بود.

 گاهی اوقات خیاط فرانسوی که فراموش کرده بود یک نوار یا چیزی را از پاریس بیاورد هواپیما را به فرانسه برمی‌گرداند تا برای او یک قطعه نوار بیاورد. در حالی که مثل همان نوار در اینجا هم بود. [منبع :کتاب دخترم فرح - خاطرات فریده دیبا صفحه 60]

و در جايي ديگر از خاطراتش از ديدار كارتر با شاه مي آورد :

در یک مجلس شام خصوصی ، محمد رضا یک سری جواهرات فوق العاده نفیس و منحصر به فرد در دنیا را به ژاکلین کندی هدیه داد .

این جواهرات متعلق به همسر ریجارد شیر دل بودند. ژاکلین چنان تحت تاثیر سخاوت مندی محمدرضا قرار گرفت که در جلوی همه میهمانان بلند پایه ، محمدرضا را بوسید ! و چند لحظه بعد جواهرات خود را باز کرد و هدایای محمدرضا را به گردن آویخت .

جواهرات یک سری کامل شامل گردنبند برلیان ، گل سینه الماس ، دستبند جواهرنشان ، انگشتر الماس و گوشواره های برلیان بودند.

دربرابر این سخاوتمندی بزرگ و بی نظیر کندی یک تابلوی نقاشی آبرنگ به فرح داد و گفت که این نقاشی از کارهای خود او در زمان تحصیل در کالج است ! ژاکلین هم یک کراوات رنگ و رو رفته به محمدرضا هدیه داد و ادعا کرد که این کراوات متعلق به « جورج واشنگتن » بوده است !

هدایای رئیس جمهور آمریکا و همسرش حتی یک دلار هم ارزش نداشتند درحالی که می دانستم محمدرضا برای خرید جواهرات عتیقه ی متعقل به ریچاردشیردل ، صدها هزار دلار هزینه کرده است . [منبع :کتاب دخترم فرح - خاطرات فریده دیبا صفحه 172]

مادر فرح در ادامه خاطراتش از ولخرجي دخترش مي نويسد:

  قصر بسیار مجللی در اطراف لندن وجود داشت که از بناهای تاریخی دوره ویکتوریا به شمار می آمد و یکی از قصرهای عمده لندن بود. باغِ چند ده هكتاري اطراف آن نيز، فوق العاده زيبا و چشمگير بود ، بويژه آنكه جويبارهاي آن با آب جاري روشن و زلال ، منظره يي بديع ايجاد كرده بود. فرح بي درنگ آن را پسندید ...

فرح مشتري خوبي به نظر آمده بود . به همين دليل ، شركت انگيليسي پيشنهاد كرد تا آپارتمان ديگر را هم در غرب لندن، كه محله هاي اعيان نشين در آن محدوده قرار دارند، به ما بفروشند.

 ما از آن آپارتمان هم كه در طبقه ي انتهايي يك برج نوساز واقع بود، بازديد كرديم.آپارتمان در حدود یک زمین فوتبال مساحت داشت!

فرح آپارتمان را برای خود خرید و از این خرید بسیار خوشحال شد؛ زیرا آپارتمان درست شبیه آپارتمان اشرف در نیویورک بود.!!! [منبع :کتاب دخترم فرح - خاطرات فریده دیبا صفحه 177]

 








دربار به روايت دربار (3) ثروت شاه

(به بهانه دهه مبارك فجر)

فريدون هويدا در خاطراتش درباره ي ميزان ثروت شاه چنين نوشته است:

"رضاخان به كسب ثروت خيلي علاقه‌مند بود و در طول سلطنت خود املاك گسترده‌اي را از مردم گرفت و به مالكيت خويش درآورد. ولي درباره اينكه محمدرضا چقدر ثروت داشت بايد بگويم كه درباره ثروت او ارقام نجومي در مطبوعات انتشار يافته است.

به طور مثال، روزنامه نيويورك تايمز در شماره مورخ 10 ژانويه 1979 خود با استناد به گفته منابع بانكي جهان ادعا كرد كه فقط اوراق بهادار متعلق به شاه بيش از يك‌ميليارد دلار قيمت دارد و نيز مبلغي بين 2 تا 4ميليارد دلار تنها در طول اين دو سال آخر از سوي خانواده سلطنتي ايران به آمريكا منتقل شده است" [كتاب سقوط شاه . فريدون هويدا. صفحه 146]

از سوي ديگر اردشير زاهدي درباره ميزان ثروتي كه شاه موفق به انتقال آن ها به خارج از كشور شد ، چنين مي نويسد.

"دادستان تهران در زمان شريف امامي فهرست دقيقي از افرادي كه پول هايي را به شكل ارز خارج بودند ، استخراج كرد. در ميان اين فهرست ، شخص اعليحضرت به خروج 31 ميليارد دلار ارز از كشور متهم شده بود." [كتاب 25 سال در كنار پادشاه صفحه 313]

اگر بخواهيم متوجه شويم 31.000.000.000  دلار چقدر است به اين جمله توجه كنيم كه : مرکز پژوهش‌های مجلس پیش‌بینی کرده است؛ درآمد صادرات نفت خام ایران در سال جاری(92)به 33 میلیارد دلار برسد  [منبع]

يعني ايراني كه اقتصادش برپايه ي نفت است، تمام درآمد نفتي اش 33 ميليارد دلار است

 








دربار به روايت دربار (2) خودشيفتگي  شاه

(به بهانه دهه مبارك فجر)

شاه ، داراي روحيه ي خود شيفتگي و عقده خود بزرگ بيني داشت ، كه اين امر ناشي از  پايين بودن ضريب هوشي و فكري او بود كه باعث تخيل افراطي و بلند پروازي در نحوه رفتار و مديريت او شده بود .

 فريدون هويدا در كتاب "سقوط شاه" مي نويسد :« توهمات عظمت گرايانه شاه به قدري او را از حقايق دور ساخته بود كه حتي سازمان سيا ضمن گزارش محرمانه اي در سال 1355 ه ش شاه را به عنوان "مردي كه خطرات ناشي از عقده خود بزرگ بيني او را تهديد مي كند "،‌توصيف كرده بود.» [سقوط شاه ؛ خاطرات فريدون هويدا. برادر امير عباس هويدا؛ صفحه 156]

اين خود بزرگ بيني در تمام خانواده پهلوي مشهود بود . منوچهر فرمانفرمايیان در كتاب "خون و نفت" صفحه 153، داستاني را بيان مي كند كه خلاصه آن چنين است:

شخصي را مدتي زنداني كردند و به او جرمش را نمي گفتند

روزي از سربازي كه برايش آب و نان آورده بود، درخواست كرد تا جرمش را به او بگويد

سرباز آهسته گفت: " شما جرم سنگینی مرتکب شده اید و مجازات خواهید شد. وسط روز اتومبیل شما از اتومبیل ولیعهد سبقت گرفته است.شماره ی اتومبیلتان را برداشته اند..."[برگرفته از کتاب "ما شما را آدم کردیم" صفحه 16 ؛ به نقل از كتاب نفت و خون صفحه 153]

اين خودبرتر بيني ها باعث شده بود كه او ، براي مردم ايران كوچكترين ارزشي قايل نباشد : فريده ديبا ، مادرِ فرح در خاطراتش مي نويسد :

محمدرضا مي گفت: مردم ايران جزو عقب افتاده ترين ملل جهان بودند كه پدرش “رضاخان” آنها را از جهل و خرافات و فقر نجات داد!

محمدرضا مي گفت: مردم ايران از معدود ملل عقب افتاده جهان بودند كه حتي عادت به شستشوي دست و صورت خود نداشتند و اين پدرش بود كه مردم را به شستن دست و صورت و نظافت شخصي عادت داد.

محمدرضا مي گفت: بيست سال حكومت رضا خان و سي و هفت سال حكومت او باعث تغيير و تحول اساسي در زندگي ايرانيان شده و يك ملت عقب مانده به درواز ه هاي تمدن بزرگ رسيده است. [دخترم فرح، خاطرات فريده ديبا، صفحه  392]

 








دربار به روايت دربار (1) حقارت شاه

(به بهانه دهه مبارك فجر)

مادرِ محمد رضا پهلوي در خاطرات خود مي نويسد:

یک روز محمد رضا که خیلی ناراحت بود به من گفت : « مادر جان مرده شوره این سلطنت را ببرد که من ، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام »

آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی هاکه از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانت ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند . حتی اگر احتیاج داشتند هواپیماها و یدکی های مارا برای  پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام بکار میبردند . حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلا  کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی هایشان را از ایران میبردند ...

آقای ارتشبد نعمت الله نصیری می آمد خدمت محمدرضا ، گاهی من هم در این ملاقات ها بودم . میگفت آمریکایی ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسنه اند ! محمدرضا میگفت بدهید .[كتاب ملكه پهلوي صفحه 378]

حال در مقابل آمريكايي ها جواب اينهمه خوش خدمتي شاه را اينگونه دادند :

سالیوان (سفير آمريكا) به من گفت، "اعلیحضرت تصمیم گرفتند از کشور بروند بیرون." من خیلی ناراحت شدم. من فورا به آن گارد و پیشخدمته گفتم من می‌خواهم بروم پهلوی شاه...

[رفتم پيش شاه]  گفتم که تکلیف کردند به شما بروید؟ برای چه تکلیف کردند؟ یعنی چه؟ همین شکلی با او حرف زدم. گفتم نمی‌توانند این‌ها تکلیف بکنند، نمی‌توانند. گفتم اگر اعلیحضرت می‌خواهید بروید من باید با شما بیایم، من نمی‌مانم.

... اعلیحضرت گفت، "ببین، بمان این جا برای ما روشن کن، ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم چرا این‌ها این کار را با من کردند؟"  [خاطرات ارتشبد حسن طوفانيان صفحه 83]

اين حقارت تا بدانجا ادامه داشت كه حتي اجازه ورود شاه به آمريكا داده نشد .اردشير زاهدي در خاطرات خود مي نويسد:

آقاي هنري كيسينجر وزير امور خارجه سابق آمريكا از افراد وفاداري بود كه تقريباً هر روز به شاه در دو نوبت تلفن مي‌كرد.
يك روز كه من در كنار اعليحضرت بودم و كيسينجر تلفن كرد شاه به او گفت : اكنون متوجه شده‌ام كه آمريكايي‌ها مردمي ناسپاس و نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به ايالات متحده آمريكا گذراندم و اكنون آمريكا حتي اجازه نمي‌دهد در يكي از بيمارستان‌هاي آن كشور بستري شوم...[25 سال در كنار پادشاه ؛ خاطرات اردشير زاهدي صفحه 364]









وضوي امام با قوري

قال رسول الله (صلي الله عليه و آله) :

الْوُضُوءُ مُدٌّ وَ الْغُسْلُ‏ صَاعٌ‏ وَ سَيَأْتِي أَقْوَامٌ‏ بَعْدِي يَسْتَقِلُّونَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ عَلَى خِلَافِ سُنَّتِي وَ الثَّابِتُ عَلَى سُنَّتِي مَعِي فِي حَظِيرَةِ الْقُدْس‏

 رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:

آب وضو يك مدّ است(750 گرم)  و آب غسل يك صاع (3 ليتر (2 بطري نوشابه ي خانواده)) و در آتيه نزديك پس از من گروههائى خواهند آمد كه اين مقدار آب را اندك شمارند و آن جماعت بر خلاف سنّت من هستند و هر كه استوار و پا بر جا بر سنّت من است در حظيره قدس (بهشت) با من خواهد بود. [من لا يحضره الفقيه، جلد ‏1 ،صفحه  35]

 داستانك 1 :

روزى حسن بصرى خدمت امير المؤ منين (عليه السلام ) كنار شط فرات بود ظرفى را آب نموده آشاميد بقيه آنرا روى زمين ريخت . على (عليه السلام ) فرمود در اين كار اسراف نمودى زيرا آب را بر زمين ريختى و بر روى آب نريختى...

داستانك2:

همان شبی که قرار بود فردایش امام مورد عمل جراحی قرار گیرد برای وضو آب خواستند ایشان نمی‌توانستند حرکت کنند چون سرم به دست‌شان بود.

یک پارچ آب آوردیم و یک طشتی که وقتی وضو می‌گیرند جایی خیس نشود. امام قوری خواستند چون پارچ بزرگ بود و وقتی آب روی دست‌شان می‌ریختند، مقداری بیش از نیاز می‌ریخت. امام با قوری وضو می‌گرفتند تا آب اسراف نشود.  [كتاب ،  و آنگاه عرش خدا می لرزد...  به نقل از آقاي محمد شریفی]








چرا آمريكا باران مي بارد اما اينجا نه !

سوال:

در روايت داريم كه اگر زكات داده نشود؛ باران نمي آيد پس چگونه كشورهايي مثل آمريكا و كانادا كه اصلا زكات نمي دهند اينقدر باران مي آيد

و يا مي گويند اگر كسي نماز نخواند زندگي مادي اش ، فلج مي شود ؛ اما ما بسياري را مي شناسيم كه نماز نمي خوانند و زندگيشان بسيار مرفه است ؟

پاسخ:

شما در حال خوردن یک استکان چای هستید، ناگهان عطسه تان می گیرد و لکه های چای به عینک و لباس شما و فرش می پاشد.

شما عینک را سریع پاک می کنید و بعد لباس را می شویید ولی شستن فرش را برای عید می گذارید. پس اول عینک، بعد لباس و شب عید، فرش را می شویید.

 خدا می فرماید که بعضی انسان ها مثل بلور هستند که تا خلاف بکنند خداوند آنها راگوشمالی می دهد. خدا می فرماید: اگر مصیبت به تو رسید بخاطر اشتباهی است که کرده ای. پس زکات ندادید ، خدا باران را قطع کرد زیرا شما انسان خوبی هستید.

بعضی ها کارهای اشتباه می کنند ولی خدا به آنها کاری ندارد. مثل شاه که خدا به او کاری نداشت. خدا می فرماید: قرار دادیم برای هلاک موعدی را . بعضی ها خدا تا آخر عمر به آنها کاری ندارد مثل صدام. خدا می فرماید: به بعضی از مجرمین کاری نداریم و آنرا برای آخر کار می گذاریم.

گاهی خدا به شما کاری ندارد و نتیجه را برای ثلث آخر گذاشته است.

فردی خانم زیبایی را دید و به دنبال او رفت و ناگهان صورتش به دیوار خورد و خراشیده شد و برگشت. امام صادق(ع) علت خونی شدن صورتش را پرسید و او توضیح داد. امام فرمود :چون خدا تو را دوست داشت، سریع تو را برگرداند. عده ای می گویند که چرا کانادا که مردم زکات نمی دهند باران می بارد؟ اگر مومن زکات ندهد باران نمی آید

ولی کار کانادا به آخر می افتند که کار سخت تر است. وقتی می خواهیم عینک را تمیز کنیم با دستمال کاغذی تمیز می کنیم ،وقتی می خواهیم لباس را تمیز کنیم باید آنرا فشار دهیم ولی وقتی می خواهیم فرش را تمیز کنیم باید با بیل و ... بشویم که کار سخت تر است.

روایت داریم که بعضی از انسان های مومن، بد جان می دهند تا گناهان کوچک شان بخشیده شود. بعضی جنایت کارها هم راحت می میرند زیرا کارهای خوبی داشته اند و خدا می خواهد مزد کارهای خوب شان را در همین دنیا بدهد که در آخرت به آنها بدهکار نباشد. اگر ما اسراف کردیم و خدا به ما کاری نداشت یا نماز نخواندیم و خدا به ما کار نداشت ،علتش این است، که خدا حساب ما را برای آخر کار گذاشته است.    [28/8/92 -حجت الاسلام والمسلمین قرائتی]








5 چيز در مقابل 5 چيز

و قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله:

خمس بخمس، قيل: يا رسول اللّه، ما خمس بخمس؟ قال:

 ما نقض قوم العهد إلّا سلّط اللّه عليهم عدوّهم،

و ما حكموا بغير ما أنزل اللّه إلّا فشا فيهم الفقر،

و ما ظهرت فيهم الفاحشة  إلّا فشا فيهم الموت،

 و لا طفّفوا الكيل إلّا منعوا النبات و اخذوا بالسنين،

و لا منعوا الزكاة إلّا حبس عنهم المطر


پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

پنج چيز در مقابل پنج چيز است. پرسيدند: يعنى چه يا رسول اللّه؟ فرمود:

1. ملتى كه پيمان بشكنند ؛ خدا،  دشمن را بر آنها مسلط فرمايد،

2. مردمى كه به غير حكم خدا قانون تصويب كنند و حكمى دهند ، فقر و تنگدستى ميانشان زياد شود،

3.  در هر قومى كه زنا زياد شد، مرگ هم فراوان گردد،

4.  هر جا كم فروشى آمد، گياه نرويد و به قحطى دچار شوند،

5. و هر گاه زكات ندهند باران نبارد     [تحرير المواعظ العددية، صفحه: 384]








خاطراتي از اسوه اخلاق

(به بهانه 23 ربيع الاول ؛ سالروز ارتحال اسوه اخلاق ، حضرت آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني)

حضرت آيت الله ميرزا جواد آقاي تهرابي ،ويژگيهاي منحصر به فردي داشتند كه بسيار است

يكي از اين ويژگيهاي ايشان زهد و دوري از شهرت بود

داستانك 1:

در يكي از چاپهاي كتاب آيين زندگي، كسي كه آن را چاپ كرده بود ، روي جلد كتاب نام ايشان را آيت الله تهراني نوشته بود.

موقعي كه يك نسخه از اين كتاب به دست ايشان رسيد، با ديدن لفظ آيت الله ناراحت شدند؛ به من گفتند: هرجا كتاب مرا ديدي ، روي آيت الله خط بكش...

داستانك2:

هنگامي كه ايشان جبهه رفته بودند، يك روز براي تهيه فيلم و خبر آمده و شروع كرده بودند به فيلمبرداري از جاهاي مختلف تا رسيده بودند به مرحوم ميرزا جواد آقا تهراني.

شناخته بودند كه ايشان چه شخصيتي است و مي‌خواستند بهتر و بيشتر فيلمبرداري كنند، ولي تا دوربين فيلمبرداري به ايشان مي‌رسد، ايشان عمامه را از سر برمي‌دارند تا شناخته نشوند، كه موجب شهرت و آوازه ايشان شود.

 بعد از فوت ايشان، نامه‌اي در يادداشت‌هاي شخصي شان پيدا شد كه از ايشان خواسته بودند تا در برنامه‌اي به معرفي خود تحت عنوان يكي از شخصيت‌هاي اسلامي اين مرز و بوم بپردازند.

ايشان در زير جملاتي كه از ايشان به عنوان شخصيت اسلامي در نامه ياد شده بود، با خودكار قرمز خطي كشيده بودند و در حاشيه آن دو جمله نوشته بودند يكي:

 "رب شهرة لا اصل لها؛ اي بسا شهرتي كه هيچ اصل و اساسي نداشته باشد. "

و حديث شريفي بدين مضمون آمده بود: "رحم الله امره عرف قدره و لم يتعد طوره؛ خداوند رحمت كند شخصي را كه قدر و اندازه خود را بشناسد و پايش را از گليمش دراز نكند. " [كتاب خاطراتي از آيينه اخلاق صفحه32 و 35]

جهت مطالعه 20 داستانك از آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني اينجا را كليك كنيد]

 








ثوابي كه كسي قدرش را نمي داند "3"

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

‏ ثَلَاثٌ لَوْ يَعْلَمُ أُمَّتِي مَا لَهُمْ فِيهَا لَضَرَبُوا عَلَيْهَا بِالسِّهَامِ‏ ؛ ...  3.  وَ الصَّفُّ الْأَوَّلُ

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:

سه چيز است كه اگر امّت من منافع آن را مى‏دانستند، براى دست يافتن به آن، قرعه كشي مي كردند (و يا به سوى هم تير اندازى مى‏كردند):

...  3.  قرار گرفتن در صف اول نماز جماعت             [بحار الأنوار ،جلد ‏86، صفحه: 197]

قال علي عليه السلام :

اَفْضَلُ الصُّفُوفِ اَوَّلُها وَ هُوَ صَفُّ الْمَلائِكَةِ وَ اَفْضَلُ الْمُقَدَّمِ مَيامِنُ الاْمامِ.

حضرت علي عليه السلام فرمودند:

بهترين صفهاي نماز جماعت، صف اول است و آن صف ملائكه است و بهترين جاي صف اول سمت راست امام جماعت است. [ بحار الانوار، ج 88، ص 18]

قال الصادق عليه السلام :

من صَلّي مَعَهُمْ فِي الصَّفِّ الاْوَّلِ كانَ كَمَنْ خَلْفَ رَسُولِ اللّه

حضرت صادق عليه السلام فرمودند:

كسي كه در صف اول نماز جماعت شركت نمايد، مانند آن است كه پشت سر پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نماز خوانده باشد.  [ وسايل الشيعه، ج 5، ص 381]

داستانك:

حكايت شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد شركت در صف اول نماز جماعت فرمود: «خدا و فرشتگان بر پيش‏گامان در اين صف درود مى‏فرستند.» و به دنبال اين تأكيد، برخى گروه‏ها تصميم گرفتند خانه‏هاى خود را بفروشند و نزديك مسجد پيامبر خانه تهيه كنند، تا به صف اول جماعت برسند. و عده‏اي گفتند ما خانه هايمان را ‏رها مي كنيم و در مسجد زندگي مي كنيم ،تا به صف اول برسيم‏.

بعد از اين جريان آيه 24 سوره حجر نازل شد " وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا المْسْتَخِرِين "

و به آنها گوشزد کرد که خدا نیات شما را مى داند ؛ چون تصمیم بر این دارید که در صف اول باشید، پاداش نیت خود را خواهید داشت  ، حتى اگر در صف آخر قرار گیرید [تفسیر نمونه ؛ جلد : 11  صفحه : 64 با اندگي تصرف ]

بخش اول روايت

بخش دوم روايت








                                

ثوابي كه كسي قدرش را نمي داند "2"

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

‏ ثَلَاثٌ لَوْ يَعْلَمُ أُمَّتِي مَا لَهُمْ فِيهَا لَضَرَبُوا عَلَيْهَا بِالسِّهَامِ‏ ؛ ...  2.  وَ الْغُدُوُّ إِلَى يَوْمِ الْجُمُعَةِ  ...

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:

سه چيز است كه اگر امّت من منافع آن را مى‏دانستند، براى دست يافتن به آن، قرعه كشي مي كردند (و يا به سوى هم تير اندازى مى‏كردند):

...   2.   زود رفتن به نماز جمعه ...            [بحار الأنوار ،جلد ‏86، صفحه: 197]

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

مَنْ تَرَكَ ثَلَاثَ جُمَعٍ تَهَاوُناً بِهَا طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ

هر كس 3 جمعه ، نماز جمعه را ترك كند، خدا بر قلب او مُهر ميزند  [وسائل الشيعة، ج‏7، ص: 301]

داستانك :

خشک سالی و قحطی شهر مدینه را فرا گرفته بود . احتیاجات اولیه ی مردم چنان گران و نایاب شده بود که مردم ، روزگار را به سختی می گذراندند . تنها هنگامی که قافله ای تجارتی به مدینه می آمد ، مردم از ته دل خوشحال می شدند . صدای طبل شادی و هلهله ی مردم بر می خاست ، مردم سراسیمه به قافله نزدیک می شدند و احتیاجات خود را ارزان تر از همیشه می خریدند .

ظهر جمعه بود . مردم مدینه در مسجد مدینه جمع شده بودند . پیامبر مشغول خواندن خطبه های نماز جمعه بود

در این هنگام ، ناگهان صدای هلهله از بیرون برخاست و صدای طبل شادی شنیده شد .

لحظه ای نگذشته بود که خبر به نمازگزاران مسجد رسید که کاروانی بزرگ از شام به مدینه رسیده و با خود مواد غذایی آورده است .

این خبر، صف های نماز جمعه را به هم ریخت . نمازگزاران مسجد که هفته های سختی را گذرانده بودند ، بی اختیار به پا خاستند و به سرعت به سوی قافله حرکت کردند .

پس از مدتی ، مسجد از همهمه ای که ایجاد شده بود نجات یافت . سکوت سنگینی بر مسجد نشست . پیامبر به صف های نماز که بسیار خلوت شده بود ، چشم دوخت .

 فقط 8 نفر در مسجد مانده اند (يا 12 نفر) ، كه از شرمندگی سر به زیر انداخته بودند ، از جای خود تکان نخوردند .

پیامبر با آرامشی خاص گفت :

سوگند به خدایی که جانم در دست اوست اگر شما چند نفر هم از مسجد می رفتید و کسی در مسجد نمی ماند، از آسمان بر سر همه سنگ می بارید .

در اين هنگام آياتي از سوره جمعه نازل شد :

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقينَ

 هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى‏شوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مى‏كنند؛ بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزى‏دهندگان است[جمعه / 11]          [منبع :تفسير نمونه جلد  24  صفحه   125  با اندكي تصرف ]

بخش اول روايت

بخش سوم روايت








ثوابي كه كسي قدرش را نمي داند "1"

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

‏ ثَلَاثٌ لَوْ يَعْلَمُ أُمَّتِي مَا لَهُمْ فِيهَا لَضَرَبُوا عَلَيْهَا بِالسِّهَامِ‏ ؛  1.  الْأَذَانُ ...

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:

سه چيز است كه اگر امّت من منافع آن را مى‏دانستند، براى دست يافتن به آن، قرعه كشي مي كردند (و يا به سوى هم تير اندازى مى‏كردند):

1.  اذان گفتن ...            [بحار الأنوار ،جلد ‏86، صفحه: 197]

متاسفانه الآن در مساجد ما اذان پلاستيكي پخش مي شود (راديويي ) در حالي كه بايد اذان حلقومي باشد

حال، اگر ما نمي توانيم به هر دليلي در مسجد اذان بگوييم ؛ هنگام نماز فرادي براي خودمان كه مي توانيم اذان و اقامه بگوييم

" مفضّل بن عمر از قول امام صادق عليه السلام مي گويد ،كه امام فرمودند:

هر كس با اذان و اقامه نماز بخواند ، دو صف از فرشتگان ، پشت سر او نماز مى خوانند و هر كس با اقامه و بدون گفتن اذان نماز بگزارد ، پشت سر او تنها يك صف به نماز مى ايستند

مفضّل بن عمر مي گويد به امام عرض كردم : اندازه هر صف ، چه قدر است؟

امام فرمود : كمترينِ آن ، از مشرق تا مغرب ، و بيشترينش از آسمان تا زمين است . "

مگر اذان و اقامه چقدر طول مي كشد كه بسياري از آن فراري اند ؟ آيا بيش از 30 ثانيه وقت مي گيرد؟!!!

بخش دوم روايت

بخش سوم روايت