هدايت، پاسخ فحش ركيك

(به بهانه 22 تير سالروز ارتحال استاد علي صفايي حايري "عين – صاد" )
داستانك:

يك روز به آن گرامى گفتم: من وقتى از بعضى افراد گستاخ در كوچه و خيابان، حرفى مى شنوم، پاسخ مى دهم. شما چطور؟استاد فرمود: من پاسخ نمى دهم; چون آدم ها انگيزه هاى گوناگون دارند; يا نمى دانند يا از نفرت هايى انباشته اند يا بدبين اند. من يا مى گذرم «مرّوا كراما» يا با آن ها حرف مى زنم. و تعريف كرد:

روزى در خيابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترك، اشاره اى كردند كه فهميدم مى خواهند زير عمامه ام بزنند.

 براى همين به پياده رو رفتم. وقتى به كنارم رسيدند، از كارشان مأيوس شدند. توقف كوتاهى كردند و يكى از آن دو حرفى گفت كه مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود.

دستى به عمامه ام كشيده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ايستادند و موتور را روى جك گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پايين گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو كنيد. كلام مظلومانه و از سر خيرخواهى چنين اثر مى گذارد.

با آن دو صحبت هايى شد...

بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: يكى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و يكى به جبهه رفت و ميان بر زد.

چه نفسى و چه نفوذ كلامى كه از فحاشان، طلبه و شهيد بيرون مى كشيد.

منبع : كتاب مشهور در آسمان

جهت نياز به مطالعه 20داستان كوتاه از زندگاني ايشان، اينجا را كليك نماييد


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

بوي بهشت


...پشت تریبون رفت و درباره انتخاب رئیس جمهور و اینکه باید روحانی باشد یا غیر روحانی اندکی صحبت کرد ...

ده دقیقه ای از آغاز نطق دکتر می گذشت و ساعت 20/8 را نشان می داد.دکتر مکثی کرد و به مستمعین دور تا دور جلسه نگاه کرد و وقتی از همراهی ایشان با بحث مطمئن شد،یکباره گفت:

بچه ها بوی بهشت می آید.آیا شما هم این بو را استشمام می کنید؟

در همین لحظه انفجار مهیبی حزب جمهوری اسلامی را لرزاند و ساختمان فرو ریخت.

7 تير سالروز شهادت شهيد مظلوم دكتر بهشتي و 72 تن از ياران با وفاي اوست

آن شهيد بزرگوار دقت بالايي در همه چيز داشت به عنوان مثال:

داستانك :

چراغ قرمز اول رو كه رد كرد، بهشتي خيلي تحمل كرد كه چيزي نگه. دومين چراغ بود كه ديگه صداش در اومد. گفت: اگه از اين هم بگذري ديگه نمي شه پشت سرت نماز خواند. تكرار گناه صغيره ...

طرف با حالت حق به جانبي گفت: اينها قانون طاغوته بايد سرپيچي كرد. بهشتي با ناراحتي دست گذاشت رو داشبورد و محكم گفت: اينها قوانين انسانيه، عين انسانيت ...

جهت مطالعه 20 خاطره از شهيد بهشتي اينجا را كليك نماييد

 

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

هدايت، پاسخ فحش ركيك

(به بهانه 22 تير سالروز وفات استاد علي صفايي حائري "عين – صاد ")

يك روز به آن گرامى گفتم: من وقتى از بعضى افراد گستاخ در كوچه و خيابان، حرفى مى شنوم، پاسخ مى دهم. شما چطور؟استاد فرمود: من پاسخ نمى دهم; چون آدم ها انگيزه هاى گوناگون دارند; يا نمى دانند يا از نفرت هايى انباشته اند يا بدبين اند. من يا مى گذرم «مرّوا كراما» يا با آن ها حرف مى زنم. و تعريف كرد:

روزى در خيابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترك، اشاره اى كردند كه فهميدم مى خواهند زير عمامه ام بزنند.

 براى همين به پياده رو رفتم. وقتى به كنارم رسيدند، از كارشان مأيوس شدند. توقف كوتاهى كردند و يكى از آن دو حرفى گفت كه مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود.

دستى به عمامه ام كشيده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ايستادند و موتور را روى جك گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پايين گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو كنيد. كلام مظلومانه و از سر خيرخواهى چنين اثر مى گذارد.

با آن دو صحبت هايى شد...

بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: يكى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و يكى به جبهه رفت و ميان بر زد.

برچه نفسى و چه نفوذ كلامى كه از فحاشان، طلبه و شهيد بيرون مى كشيد.

برگرفته از كتاب « مشهور در آسمان»

جهت نياز به مطالعه 20 خاطره از استاد صفائي حائري  اينجا را كليك فرماييد

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

دارا و سارا

 (به بهانه 21 تير ماه سالروز عفاف و حجاب )


در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا

در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »

هنگام جنگ دارا گشته اسیر و دربند

دارای این زمان با بنزش رود به دربند

دارای آن زمانه بی سر درون کرخه

سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه

در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد

در این زمانه ناگه ،‌ چادر « لباس جین » شد

با چفیه ای که گلگون از خون صد چو دارا ست

سارا خود ،‌ از برای ، ‌جلب نظر بیاراست

دارا و گشواره ،‌ حقا که شرم دارد

در دست هایش امروز ، او بند چرم دارد

با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم

اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم

جای شهید اسم خواننده روی دیوار

آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار!!!

 

 

 

شاعر : مرحوم ابوالفضل سپهر

منبع : كتاب "دفتر سرخ"

اين بخش خلاصه اي از شعر " دارا و سارا " بود

جهت نياز به مطالعه متن كامل شعر به ادامه منبرك رجوع فرماييد



جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد


 

ادامه نوشته

جايگاه علامه اميني

  (به بهانه 12 تير ماه سالگرد ارتحال احياگر تشيع و صاحب كتاب شريف الغدير ؛ علامه اميني)

فرزند برومند علاّمه نقل مي كند كه، وقتي خواستم بعد از رحلت مرحوم علاّمه در سال 1390 از نجف به ايران بيايم. رفتم خدمت آيت الله سيّد محمّد تقي بحرالعلوم كه از نوه‌هاي مرحوم علاّمه بحر العلوم است، وقتي چشمش به من افتاد شروع كرد به گريه كردن گفتم: به خاطر چه گريه مي‌كنيد؟! فرمودند:

 بعد از اينكه مرحوم پدرت رحلت كرد با خود فكر مي كردم كه امام علي چگونه از زحمات علاّمه تشكر مي‌كند!

تا اينكه يك شب در خواب ديدم كه قيامت بر پا شده‌است، و مردم در صحراي محشر هستند و همه توجه به يك طرفي كرده‌اند فهميدم كه آن حوض كوثر است رفتم طرف حوض كوثر ديدم كه حضرت امير المؤمنين در كنار حوض ايستاده اند، و محبّين خودش را با كاسه‌هاي بلوري كه پر از آب زلال است سيراب مي‌كنند.

 يك وقت صدايي از بين مردم بلند شد، گفتند: كه علاّمه اميني به حوض كوثر و به محضر علي (عليه‌السلام) مشرف مي شوند، من منتظر بودم كه امام چگونه با علاّمه برخورد مي‌كنند.

 ديدم امام كاسه را زمين گذاشت و دو دست مباركش را از حوض پر كرد، و آب را به صورت علاّمه پاشيد و علاّمه را با دستان مبارك سيراب كرد و سپس حضرت فرمود:

بَيّض‌َ الله وَجهك بَيّضتَ و جوهنا

خدا صورت تو را سفيد كند كه ‌تو صورت ما را سفيدكردي.

ودر جايي ديگر فرمودند :  «الغَديرُ غَديرُه». الغدير او چشمه اي سيراب كننده بود


جهت نياز به مطالعه 15خاطره از علامه اميني   اينجا را كليك فرماييد


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد


تولدت مبارك ناهيد

 امروز 4 تير ماه است

در تاريخ 4 / 4 / 1344 در سنندج دختري به دنيا آمد كه نامش را ناهيد گذاشتند

سالها گذشت ، انقلاب پيروز شد و جنگ آغاز...

 ناهيد كه حالا نوجواني شده ، در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.

اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند.

خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت.

 تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!

بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم می کشیم

چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد.

یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.

او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.

از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. بعضي ها مي گفتند : اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام ، او را زنده بگور کرده بودند.

وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود.

شرایط حاد منطقه در آن سال و خفقان حاکم گروهک­ها بر مردم، فشار زایدالوصفی که به خانواده شهید رفته بود مادر شهید را بر آن داشت به تهران هجرت کند و پیکر شهید ناهید کرجو، شهید مظلوم سنندجی را در قطعه شهدای انقلاب بهشت زهرای تهران دفن نماید.

 مادر نيز از اندوه فراق ناهید، بیمار شد و از دنیا رفت.

اگر در صدر اسلام سمیه زیر شکنجه جاهلان عرب حاضر به نفی وحدانیت خدا نشد و در دفاع از اعتقادات راسخ خود شهادت را برگزید، امروز زنان موحد، الگویی نزدیکتر را پیش رو دارند. دختر نوجوان شجاعی که تحمل شکنجه­های طاقت فرسا را بر توهین به امام خود ترجیح داد و در مسیر ایستادگی و در دفاع از آرمان­ها و اصول متعالی اسلامی، شهادت را برگزید، و او کسی نیست جز سمیه ی کردستان شهیده ناهید فاتحی کرجو.

ناهيد تولدت مبارك

تهران / بهشت زهرا / قطعه 28 / ردیف 31 / شماره 13


جهت نياز به مطالعه بيشتر درباره ي اين شهيده  اينجا را كليك فرماييد

جهت دانلود مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

خنده ي فرشتگان

(به بهانه روز عفاف و حجاب )

روزی رسول اکرم صل الله علیه و آله و سلم از جبرئیل پرسید : آیا ملائکه هم خنده و گریه می کنند ؟
جبرئیل گفت آری . ملائکه در سه جا از روی تعجب می خندند و در سه جا از روی ترحم گریه می کنند .
اما آن مواضعی که خنده تعجب دارند عبارتند از : . . .

 3 . زن بد حجابی می میرد . چون او را در قبر می گذارند و روی آن را از خشت و خاک می پوشانند ملائکه می خندند و می گویند : تا او زنده بود و خواهان داشت او را نپوشانیدند حالا که مرده و همه از او نفرت دارند او را می پوشانند !

منبع :

نصايح

باب 3 گانه ها

زیارت عاشورا

( به بهانه 12 تير سالروز ارتحال علامه اميني )

از قول فرزند علامه امینی قدس سره نقل می کند: 
وقتی پدرم را دفن کردیم ، یکی از بزرگان آمد و به من تسلیت گفت و فرمود: 
 من در این فکر بودم ببینم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام چه مرحمتی در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امینی می نمایند. 
در عالم خواب دیدم: 
حوضی است و آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بر لب آن ایستاده اند. افراد می آیند و مولا از آن حوض ، به آنها آب می دهند. گفتند: این حوض کوثر است.
 در این حال آقای امینی به نزدیک حوض رسید حضرت ظرف را گذاشتند، آستینها را بالا زده و دستان مبارکشان را پر از آب کردند و به علامه آب خورانیدند و خطاب به او  فرمودند: 
بیض الله وجهک کما بیضت وجهی ( پروردگار رو سفید کند تو را کما اینکه مرا رو سفید کرد(

 

حال نصيحت علامه اميني با اين بزرگواري و عنايت اهل بيت خواندن دارد

 

مرحوم حجة الاسلام دکتر امینی چنین می نویسد:
پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم علامه امینی نجفی یعنی سال 1394 هجری قمری ، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یافتم.

جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم:
پدر جان! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما گردید؟
گفتند: چه می گویی؟
مجددا" عرض کردم: 
آقا جان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟
کتاب الغدیر ... یا سایر تألیفات .... یا تأسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام؟

پاسخ دادند: نمی دانم چه می گویی. قدری واضح تر و روشن تر بگو!

گفتم: آقا جان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی؟

مرحوم علامه امینی درنگ و تأملی نمودند. سپس فرمودند:
 فقط زیارت ابی عبدالله الحسین علیه السلام. 

عرض کردم: شما می دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته ، چه کنم؟
فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود شرکت کن. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند. 

سپس فرمودند: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن.
 مرتبا" زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو می باشد ... و امید دعا دارم. 

من به شما خامنه‌ای عزیز ، تبریک می‌گویم که ...

(به بهانه 6 تیر سالروز ترور مقام معظم رهبری )

 

بسم الله الرحمن الرحیم
جناب حجت‌الاسلام آقای حاج سید علی خامنه‌ای – دامت افاضاته.

خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروهها و اشخاص احمق قرار داده است ، و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجم‌تر و پیوندها را مستحکم‌تر نمود و مصداق « لازال یؤید هذا الدین بالرجل الفاجر » تحقق پیدا کرد . اینان هر جا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و هرچه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هر چه شخصیتها را ترور نمودند قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند .
اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می‌باشید ، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند .
اینان با سوء‌ قصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحه‌دار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بی نصیبند که بی درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند ، و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین‌انداز است . اینان در این عمل غیرانسانی به جای برانگیختن و رعب ، عزم میلیونها مسلمان را مصمم‌تر و صفوف آنان را فشرده‌تر نمودند . آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز خود را فدای امیان جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند ؟ آیا نمی‌دانند که دست زدن به این جنایات ، جوانان آنان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خودخواهی مشتی تبهکار از دست می‌رود ؟ ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی بر حق او حضرت بقیةاللهارواحنا فداه – افتخار می‌کنیم به سربازانی در جبهه و در پشت جبهه که شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می‌برند .
من به شما خامنه‌ای عزیز ، تبریک می‌گویم که در جبهه‌های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده ، و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم .


والسلام علیکم و رحمة الله برکاته .

روح‌الله الموسوی الخمینی