دربار به روايت دربار (5) فساد اخلاقي

(به بهانه دهه مبارك فجر)

محمد رضا پهلوي جزء فاسدترين افراد تاريخ است

اين فسادها به حدي است كه در خاطرات اطرافيان شاه بخش قابل توجهي را به خود اختصاص داده است .

به عنوان نمونه ، مادرِ محمد رضا ؛ در خاطرات خود ، در مورد رفتارهاي خلاف اخلاق پسرش مي نويسد:

 محمدرضا از بچه گي ضعيف بود. دكتر ايادي هميشه به من اطمينان مي داد كه جاي نگراني نيست و موضوع مريضي محمدرضا به خاطر شيطنت هاي زياد او و ضعف قوه باء است!

خدا لعنت كند اسدالله علم را كه بساط شيطنت براي محمدرضا درست مي كرد و باعث تحليل رفتن قوه پسرم مي شد.

به هرحال پسرم شاه بود و اگر شاه از شاه بودنش لذت نبرد و شاهي نكند چه بكند؟! .[خاطرات ملكه پهلوي؛ صفحه 359]

او در ادامه مي نويسد :

ناگفته نگذارم که محمدرضا در برابر دختران موطلایی تسلیم محض بود. یک بار که در جوانی با هواپیمای آلمانی مسافرت می‌کرد عاشق میهمانداران موطلایی هواپیمایی لوفت‌هانزا شده بود. این شرکت‌های هواپیمایی زیباترین دخترها را میهماندار خودشان می‌کنند و همین مساله مدت‌ها موجب بدبختی محمدرضا شده بود و پول‌های زیادی را صرف میهمانداران لوفت‌هانزا می‌کرد و یک قسمت از دربار مسئول دعوت و پذیرایی از این میهمانداران بود...! [خاطرات ملكه پهلوي؛ صفحه 364]

اردشير زاهدي ، يكي از نزديكان محمد رضا ، در خاطراتش مي نويسد :

اعليحضرت به نحوي افراطي و غير قابل باور به زنان و دختران موطلايي علاقمند بودند و هر وقت دختري موطلايي را مي ديدند به وضوح دست و پايشان مي لرزيد! [25 سال در كنار شاه ؛ صفحه 154]










دربار به روايت دربار (4) ريخت و پاش هايي باور نكردني

(به بهانه دهه مبارك فجر)

فريده ديبا ؛ مادر فرح ، در خاطرات خود از مقدمات عروسي فرح و محمد رضا پهلوي مي نويسد:

هواپیمای اختصاصی پیاپی میان پاریس و تهران در حال رفت‌وآمد بود.

براي من كه پس از مرگ پدر و بعد هم درگذشت شوهر، با كمترين امكانات اقتصادي زندگي كرده و امور خود را گذرانده بوديم ، اين همه ريخت و پاش و خرج كلان ، غير قابل تصور بود.

 گاهی اوقات خیاط فرانسوی که فراموش کرده بود یک نوار یا چیزی را از پاریس بیاورد هواپیما را به فرانسه برمی‌گرداند تا برای او یک قطعه نوار بیاورد. در حالی که مثل همان نوار در اینجا هم بود. [منبع :کتاب دخترم فرح - خاطرات فریده دیبا صفحه 60]

و در جايي ديگر از خاطراتش از ديدار كارتر با شاه مي آورد :

در یک مجلس شام خصوصی ، محمد رضا یک سری جواهرات فوق العاده نفیس و منحصر به فرد در دنیا را به ژاکلین کندی هدیه داد .

این جواهرات متعلق به همسر ریجارد شیر دل بودند. ژاکلین چنان تحت تاثیر سخاوت مندی محمدرضا قرار گرفت که در جلوی همه میهمانان بلند پایه ، محمدرضا را بوسید ! و چند لحظه بعد جواهرات خود را باز کرد و هدایای محمدرضا را به گردن آویخت .

جواهرات یک سری کامل شامل گردنبند برلیان ، گل سینه الماس ، دستبند جواهرنشان ، انگشتر الماس و گوشواره های برلیان بودند.

دربرابر این سخاوتمندی بزرگ و بی نظیر کندی یک تابلوی نقاشی آبرنگ به فرح داد و گفت که این نقاشی از کارهای خود او در زمان تحصیل در کالج است ! ژاکلین هم یک کراوات رنگ و رو رفته به محمدرضا هدیه داد و ادعا کرد که این کراوات متعلق به « جورج واشنگتن » بوده است !

هدایای رئیس جمهور آمریکا و همسرش حتی یک دلار هم ارزش نداشتند درحالی که می دانستم محمدرضا برای خرید جواهرات عتیقه ی متعقل به ریچاردشیردل ، صدها هزار دلار هزینه کرده است . [منبع :کتاب دخترم فرح - خاطرات فریده دیبا صفحه 172]

مادر فرح در ادامه خاطراتش از ولخرجي دخترش مي نويسد:

  قصر بسیار مجللی در اطراف لندن وجود داشت که از بناهای تاریخی دوره ویکتوریا به شمار می آمد و یکی از قصرهای عمده لندن بود. باغِ چند ده هكتاري اطراف آن نيز، فوق العاده زيبا و چشمگير بود ، بويژه آنكه جويبارهاي آن با آب جاري روشن و زلال ، منظره يي بديع ايجاد كرده بود. فرح بي درنگ آن را پسندید ...

فرح مشتري خوبي به نظر آمده بود . به همين دليل ، شركت انگيليسي پيشنهاد كرد تا آپارتمان ديگر را هم در غرب لندن، كه محله هاي اعيان نشين در آن محدوده قرار دارند، به ما بفروشند.

 ما از آن آپارتمان هم كه در طبقه ي انتهايي يك برج نوساز واقع بود، بازديد كرديم.آپارتمان در حدود یک زمین فوتبال مساحت داشت!

فرح آپارتمان را برای خود خرید و از این خرید بسیار خوشحال شد؛ زیرا آپارتمان درست شبیه آپارتمان اشرف در نیویورک بود.!!! [منبع :کتاب دخترم فرح - خاطرات فریده دیبا صفحه 177]

 








دربار به روايت دربار (3) ثروت شاه

(به بهانه دهه مبارك فجر)

فريدون هويدا در خاطراتش درباره ي ميزان ثروت شاه چنين نوشته است:

"رضاخان به كسب ثروت خيلي علاقه‌مند بود و در طول سلطنت خود املاك گسترده‌اي را از مردم گرفت و به مالكيت خويش درآورد. ولي درباره اينكه محمدرضا چقدر ثروت داشت بايد بگويم كه درباره ثروت او ارقام نجومي در مطبوعات انتشار يافته است.

به طور مثال، روزنامه نيويورك تايمز در شماره مورخ 10 ژانويه 1979 خود با استناد به گفته منابع بانكي جهان ادعا كرد كه فقط اوراق بهادار متعلق به شاه بيش از يك‌ميليارد دلار قيمت دارد و نيز مبلغي بين 2 تا 4ميليارد دلار تنها در طول اين دو سال آخر از سوي خانواده سلطنتي ايران به آمريكا منتقل شده است" [كتاب سقوط شاه . فريدون هويدا. صفحه 146]

از سوي ديگر اردشير زاهدي درباره ميزان ثروتي كه شاه موفق به انتقال آن ها به خارج از كشور شد ، چنين مي نويسد.

"دادستان تهران در زمان شريف امامي فهرست دقيقي از افرادي كه پول هايي را به شكل ارز خارج بودند ، استخراج كرد. در ميان اين فهرست ، شخص اعليحضرت به خروج 31 ميليارد دلار ارز از كشور متهم شده بود." [كتاب 25 سال در كنار پادشاه صفحه 313]

اگر بخواهيم متوجه شويم 31.000.000.000  دلار چقدر است به اين جمله توجه كنيم كه : مرکز پژوهش‌های مجلس پیش‌بینی کرده است؛ درآمد صادرات نفت خام ایران در سال جاری(92)به 33 میلیارد دلار برسد  [منبع]

يعني ايراني كه اقتصادش برپايه ي نفت است، تمام درآمد نفتي اش 33 ميليارد دلار است

 








دربار به روايت دربار (2) خودشيفتگي  شاه

(به بهانه دهه مبارك فجر)

شاه ، داراي روحيه ي خود شيفتگي و عقده خود بزرگ بيني داشت ، كه اين امر ناشي از  پايين بودن ضريب هوشي و فكري او بود كه باعث تخيل افراطي و بلند پروازي در نحوه رفتار و مديريت او شده بود .

 فريدون هويدا در كتاب "سقوط شاه" مي نويسد :« توهمات عظمت گرايانه شاه به قدري او را از حقايق دور ساخته بود كه حتي سازمان سيا ضمن گزارش محرمانه اي در سال 1355 ه ش شاه را به عنوان "مردي كه خطرات ناشي از عقده خود بزرگ بيني او را تهديد مي كند "،‌توصيف كرده بود.» [سقوط شاه ؛ خاطرات فريدون هويدا. برادر امير عباس هويدا؛ صفحه 156]

اين خود بزرگ بيني در تمام خانواده پهلوي مشهود بود . منوچهر فرمانفرمايیان در كتاب "خون و نفت" صفحه 153، داستاني را بيان مي كند كه خلاصه آن چنين است:

شخصي را مدتي زنداني كردند و به او جرمش را نمي گفتند

روزي از سربازي كه برايش آب و نان آورده بود، درخواست كرد تا جرمش را به او بگويد

سرباز آهسته گفت: " شما جرم سنگینی مرتکب شده اید و مجازات خواهید شد. وسط روز اتومبیل شما از اتومبیل ولیعهد سبقت گرفته است.شماره ی اتومبیلتان را برداشته اند..."[برگرفته از کتاب "ما شما را آدم کردیم" صفحه 16 ؛ به نقل از كتاب نفت و خون صفحه 153]

اين خودبرتر بيني ها باعث شده بود كه او ، براي مردم ايران كوچكترين ارزشي قايل نباشد : فريده ديبا ، مادرِ فرح در خاطراتش مي نويسد :

محمدرضا مي گفت: مردم ايران جزو عقب افتاده ترين ملل جهان بودند كه پدرش “رضاخان” آنها را از جهل و خرافات و فقر نجات داد!

محمدرضا مي گفت: مردم ايران از معدود ملل عقب افتاده جهان بودند كه حتي عادت به شستشوي دست و صورت خود نداشتند و اين پدرش بود كه مردم را به شستن دست و صورت و نظافت شخصي عادت داد.

محمدرضا مي گفت: بيست سال حكومت رضا خان و سي و هفت سال حكومت او باعث تغيير و تحول اساسي در زندگي ايرانيان شده و يك ملت عقب مانده به درواز ه هاي تمدن بزرگ رسيده است. [دخترم فرح، خاطرات فريده ديبا، صفحه  392]

 








دربار به روايت دربار (1) حقارت شاه

(به بهانه دهه مبارك فجر)

مادرِ محمد رضا پهلوي در خاطرات خود مي نويسد:

یک روز محمد رضا که خیلی ناراحت بود به من گفت : « مادر جان مرده شوره این سلطنت را ببرد که من ، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام »

آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی هاکه از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانت ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند . حتی اگر احتیاج داشتند هواپیماها و یدکی های مارا برای  پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام بکار میبردند . حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلا  کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی هایشان را از ایران میبردند ...

آقای ارتشبد نعمت الله نصیری می آمد خدمت محمدرضا ، گاهی من هم در این ملاقات ها بودم . میگفت آمریکایی ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسنه اند ! محمدرضا میگفت بدهید .[كتاب ملكه پهلوي صفحه 378]

حال در مقابل آمريكايي ها جواب اينهمه خوش خدمتي شاه را اينگونه دادند :

سالیوان (سفير آمريكا) به من گفت، "اعلیحضرت تصمیم گرفتند از کشور بروند بیرون." من خیلی ناراحت شدم. من فورا به آن گارد و پیشخدمته گفتم من می‌خواهم بروم پهلوی شاه...

[رفتم پيش شاه]  گفتم که تکلیف کردند به شما بروید؟ برای چه تکلیف کردند؟ یعنی چه؟ همین شکلی با او حرف زدم. گفتم نمی‌توانند این‌ها تکلیف بکنند، نمی‌توانند. گفتم اگر اعلیحضرت می‌خواهید بروید من باید با شما بیایم، من نمی‌مانم.

... اعلیحضرت گفت، "ببین، بمان این جا برای ما روشن کن، ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم چرا این‌ها این کار را با من کردند؟"  [خاطرات ارتشبد حسن طوفانيان صفحه 83]

اين حقارت تا بدانجا ادامه داشت كه حتي اجازه ورود شاه به آمريكا داده نشد .اردشير زاهدي در خاطرات خود مي نويسد:

آقاي هنري كيسينجر وزير امور خارجه سابق آمريكا از افراد وفاداري بود كه تقريباً هر روز به شاه در دو نوبت تلفن مي‌كرد.
يك روز كه من در كنار اعليحضرت بودم و كيسينجر تلفن كرد شاه به او گفت : اكنون متوجه شده‌ام كه آمريكايي‌ها مردمي ناسپاس و نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به ايالات متحده آمريكا گذراندم و اكنون آمريكا حتي اجازه نمي‌دهد در يكي از بيمارستان‌هاي آن كشور بستري شوم...[25 سال در كنار پادشاه ؛ خاطرات اردشير زاهدي صفحه 364]









مگر امام نگفت آب و برق مجاني است پس كو ؟


به ادامه منبرك رجوع فرماييد



جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

ادامه نوشته

بشارت ياران روح الله

(به بهانه دهه فجر )

بشا، بشارة المصطفى‏ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِينَارٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ ضُرَيْسٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ وَ ابْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ:

 أَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ الزُّبَيْرُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ جَلَسُوا بِفِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَخَرَجَ إِلَيْهِمُ النَّبِيُّ ص فَجَلَسَ إِلَيْهِمْ‏ فَانْقَطَعَ شِسْعُهُ فَرَمَى بِنَعْلِهِ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ قَوْماً مِنَّا عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ ثِيَابُهُمْ مِنْ نُورٍ تَغْشَى وُجُوهُهُمْ أَبْصَارَ النَّاظِرِينَ دُونَهُمْ قَالَ أَبُو بَكْرٍ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَكَتَ فَقَالَ الزُّبَيْرُ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَكَتَ فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَسَكَتَ فَقَالَ عَلِيٌّ ع مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ هُمْ قَوْمٌ تَحَابُّوا بِرَوْحِ اللَّهِ عَلَى غَيْرِ أَنْسَابٍ وَ لَا أَمْوَالٍ أُولَئِكَ شِيعَتُكَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ يَا عَلِيُ‏

 

عبد اللَّه بن شريك از حضرت باقر عليه السّلام فرمود

 ابو بكر و عمر و زبير و عبد الرحمن بن عوف در صحن خانه حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نشسته بودند حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هم (از حجره خويش) بيرون آمد و در جمع آنها نشست، ناگاه بند كفش آن جناب كنده شد حضرت كفش خود را به على بن ابى طالب عليه السّلام داد تا اصلاح كند و فرمود:

همانا از جانب راست خداوند عزّ و جل يا از جانب راست عرش، مردمى از ما بر كرسى‏هائى از نور هستند كه صورتهاشان از نور و لباسهايشان از نور، نور آنها چشمهاى بينندگان از غير آنها را پر كند،

ابو بكر گفت آنها چه كسانى هستند يا رسول اللَّه؟ حضرت سكوت فرمود

زبير پرسيد يا رسول اللَّه آنها كيانند؟ سكوت فرمود

عبد الرّحمن پرسيد باز چيزى نفرمود،

 تا حضرت على عليه السّلام سؤال كرد، فرمود آنها كسانى هستند كه به واسطه روح الله با هم دوستى كنند و دوستيشان بر پايه نژاد و مال نيست، يا على آنها شيعيان تو هستند و تو امام آنهايي

منبع : بحارالانوار جلد 68 (در برخي از چاپها جلد65) صفحه 139

 

عالم بزرگ مرحوم آيت الله شيخ عباسعلى اديب اصفهانى در توضيح اين حديث مى گويد: (كلمه روح الله, اينجا ـ در اين روايت شريف ـ اسم است. روح الله نامى كه مردم مطيع او هستند و بدون هيچگونه چشمداشتى او را يارى مى كنند. از ابتدإ تا حالا ما ميان علمإ ((روح الله)) نداشتيم و اگر هم داشتيم با اين خصوصيات نبوده است. مسلما مراد حضرت امام است. اين روايت شإن مردم را هم مشخص مى كند. شإن شهدا و ميدان دارها را, كسانى كه واقعا در اين زمان جهت يارى خدا زحمت مى كشند و خدمت مى كنند, قرينه اى ديگر هست كه مى رساند مراد ((روح الله)) در اين روايت اسم شخص است)

منبع:مقاله  (قم, كانون قيام) از حجه الاسلام والمسلمين محمد حسن رحيميان


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

مردي از قم

(به بهانه ورود امام به ميهن )

قَالَ امير المومنين :

رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ يَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ يَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا يَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا يَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ يَتَوَكَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِين‏


مردى از اهل قم مردم را بحق می خواند  و با گروهى چون پاره‏هاى آهن بپاخيزند كه بادهاى تند آنها را نلغزاند، و جز نبرد ندانند و نخواهند و بر خدا توكل دارند و سرانجام از آن پرهيزكاران است

 

منبع :

بحار الأنوار

جلد ‏57   

صفحه216  

   باب 36  الممدوح من البلدان و المذموم منها و غرائبها .....

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد