منشأ دروغگويي

يكى از علل دروغگويى فرزندان ، تحميلِ تكاليفِ سنگين بر آنها و توقع بيش از طاقت از آنان داشتن است

سخت گيرى هاى اولياى طفل و توقعات نادرستى كه فوق طاقت كودكان است آنان را به راه دروغگويى مى كشاند و اين خلق ناپسند را در وجود آنان بيدار مى كند.

رسول خدا(صلي الله عليه و آله)مي فرمايند:در تعليم و تربيت مدارا كنيد و سختگيري نكنيد


داستانك:

((ريموند بيچ )) مى گويد: دختر جوانى را مى شناسم كه اكنون يك دروغگوى درمان ناپذير است . او هنگامى كه هفت سال داشت هر روز به كلاس درس مى رفت

پرستارى هر روز او را به مدرسه مى برد و در پايان درس نيز خودش عقب او مى رفت . خلاصه اين زن مسئول تربيت اين كودك بود.

در آن زمان ، شاگردان كلاس هر روز بر حسب نمره هاى امتحانات كتبى طبقه بندى مى شدند و شاگرد اول و دوم و... معين مى شد.

دخترك هر روز همين كه كيف به دست از كلاس خارج مى شد، با پرسش ‍ يكنواخت و حريصانه پرستارش كه مى گفت : ((چند شدى ؟)) رو به رو مى شد. هرگاه او مى توانست بگويد: ((اول يا دوم )) كار درست بود. اما يكبار اتفاق افتاد كه سه نوبت پى در پى ، اين بچه ، شاگرد سوم شد و بايد گفت كه رتبه سوم ميان بيست و پنج نوآموز به راستى جاى تحسين دارد.

پرستارِ او ، دو بار اول بردبارى كرد، اما بار سوم ديگر نتوانست خوددارى كند. در حاليكه بچه از وحشت دچار بهت شده بود، فرياد زد: ((پس اين شاگرد سومى تو پايان ندارد؟ فردا بايد اول شوى ! مى شنوى ؟! اول ! بايد شاگرد اول بشوى !))

اين امر سخت و جدى در تمام آن روز فكر دخترك را به خود مشغول كرد و فردا هم در مدرسه دچار همين غم و وحشت بود. تمام دقت و توجهش را آن روز در انجام تكاليف و دروسش به كار برد.

اما او  آن روز ، بار ديگر شاگرد سوم شناخته شد و امروز ديگر اين مصيبت و بلاى عظيمى بود!

هنگامى كه زنگ آخر را زدند، پرستار دم در كلاس در كمين اين طفلك ايستاده بود. همين كه چشمش به او افتاد فرياد زد: ((چه خبر؟)) دخترك كه دل گفتن حقيقت را در خودش نديد، پاسخ داد: ((اول شدم !)) و به اين گونه دروغگويى او آغاز شد!

چقدر از پدرها و مادرها كه به همين گونه رفتار مى كنند و به اين ترتيب بار سنگين گناهكارى و مسووليت دروغگويى فرزندان را به دوش ‍ مى گيرند!     [كودك از نظر وراثت و تربيت اثر آيت الله فلسفي، جلد  2، صفحه 43]









چرا آمريكا باران مي بارد اما اينجا نه !

سوال:

در روايت داريم كه اگر زكات داده نشود؛ باران نمي آيد پس چگونه كشورهايي مثل آمريكا و كانادا كه اصلا زكات نمي دهند اينقدر باران مي آيد

و يا مي گويند اگر كسي نماز نخواند زندگي مادي اش ، فلج مي شود ؛ اما ما بسياري را مي شناسيم كه نماز نمي خوانند و زندگيشان بسيار مرفه است ؟

پاسخ:

شما در حال خوردن یک استکان چای هستید، ناگهان عطسه تان می گیرد و لکه های چای به عینک و لباس شما و فرش می پاشد.

شما عینک را سریع پاک می کنید و بعد لباس را می شویید ولی شستن فرش را برای عید می گذارید. پس اول عینک، بعد لباس و شب عید، فرش را می شویید.

 خدا می فرماید که بعضی انسان ها مثل بلور هستند که تا خلاف بکنند خداوند آنها راگوشمالی می دهد. خدا می فرماید: اگر مصیبت به تو رسید بخاطر اشتباهی است که کرده ای. پس زکات ندادید ، خدا باران را قطع کرد زیرا شما انسان خوبی هستید.

بعضی ها کارهای اشتباه می کنند ولی خدا به آنها کاری ندارد. مثل شاه که خدا به او کاری نداشت. خدا می فرماید: قرار دادیم برای هلاک موعدی را . بعضی ها خدا تا آخر عمر به آنها کاری ندارد مثل صدام. خدا می فرماید: به بعضی از مجرمین کاری نداریم و آنرا برای آخر کار می گذاریم.

گاهی خدا به شما کاری ندارد و نتیجه را برای ثلث آخر گذاشته است.

فردی خانم زیبایی را دید و به دنبال او رفت و ناگهان صورتش به دیوار خورد و خراشیده شد و برگشت. امام صادق(ع) علت خونی شدن صورتش را پرسید و او توضیح داد. امام فرمود :چون خدا تو را دوست داشت، سریع تو را برگرداند. عده ای می گویند که چرا کانادا که مردم زکات نمی دهند باران می بارد؟ اگر مومن زکات ندهد باران نمی آید

ولی کار کانادا به آخر می افتند که کار سخت تر است. وقتی می خواهیم عینک را تمیز کنیم با دستمال کاغذی تمیز می کنیم ،وقتی می خواهیم لباس را تمیز کنیم باید آنرا فشار دهیم ولی وقتی می خواهیم فرش را تمیز کنیم باید با بیل و ... بشویم که کار سخت تر است.

روایت داریم که بعضی از انسان های مومن، بد جان می دهند تا گناهان کوچک شان بخشیده شود. بعضی جنایت کارها هم راحت می میرند زیرا کارهای خوبی داشته اند و خدا می خواهد مزد کارهای خوب شان را در همین دنیا بدهد که در آخرت به آنها بدهکار نباشد. اگر ما اسراف کردیم و خدا به ما کاری نداشت یا نماز نخواندیم و خدا به ما کار نداشت ،علتش این است، که خدا حساب ما را برای آخر کار گذاشته است.    [28/8/92 -حجت الاسلام والمسلمین قرائتی]








5 چيز در مقابل 5 چيز

و قال النبيّ صلّى اللّه عليه و آله:

خمس بخمس، قيل: يا رسول اللّه، ما خمس بخمس؟ قال:

 ما نقض قوم العهد إلّا سلّط اللّه عليهم عدوّهم،

و ما حكموا بغير ما أنزل اللّه إلّا فشا فيهم الفقر،

و ما ظهرت فيهم الفاحشة  إلّا فشا فيهم الموت،

 و لا طفّفوا الكيل إلّا منعوا النبات و اخذوا بالسنين،

و لا منعوا الزكاة إلّا حبس عنهم المطر


پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

پنج چيز در مقابل پنج چيز است. پرسيدند: يعنى چه يا رسول اللّه؟ فرمود:

1. ملتى كه پيمان بشكنند ؛ خدا،  دشمن را بر آنها مسلط فرمايد،

2. مردمى كه به غير حكم خدا قانون تصويب كنند و حكمى دهند ، فقر و تنگدستى ميانشان زياد شود،

3.  در هر قومى كه زنا زياد شد، مرگ هم فراوان گردد،

4.  هر جا كم فروشى آمد، گياه نرويد و به قحطى دچار شوند،

5. و هر گاه زكات ندهند باران نبارد     [تحرير المواعظ العددية، صفحه: 384]








چه كساني از مراسم 9 ربيع سود مي برند؟ شيعه يا وهابي


اين صحبت به بهانه مراسم 9 ربيع در مسجد گفته شد

به علت پراكندگي صحبت آن طور كه بايد نمي شود آن را مكتوب كرد

پيشنهاد مي شود گوش بفرماييد

انشاء الله خالي از لطف نيست









 

خوش بين باشيم

بايد ديدمان را به زندگي عوض كنيم

...  عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ ... [بقره 216]

  ...چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است...

خداوند در اين آيه همين بحث را مطرح مي فرمايد "عوض كردن ديد"

برخي فقط  گله مي كنند كه چرا كشور اينگونه است و نظام اين كرده و ... چرا برخي مثل مگس هستند؛ فقط روي زخم مي نشينند

  داستانك:

كارخانه ي توليد كفش،  2 بازارياب را به جزيره  اي فرستاد

بازارياب اول با كاخانه تماس گرفت و گفت : اين چه جايست مرا فرستاده ايد ؛ اينجا كه همه پا برهنه اند و كسي كفش نمي خواهد

بازارياب دوم تماس گرفت و گفت ، بهترين جاي دنيا آمده ام . همه پا برهنه اند و من مي توانم هزاران كفش بفروشم

لطيفه اي تكراري :

كلاغي روي سر شخصي مدفوع كرد .آن شخص سريع شروع كرد به شكر كردن .

شخصي سوال كرد : لباست پر از آلودگي شده و شكر مي كني

گفت : براي اين شكر مي كنم كه ، اگر گاو پرواز مي كرد چه خاكي به سر مي كردم .

__________________

چه بسيار انسانهاي ناشكري هستند كه مي گويين : بدشانس ترين انسان منم . چون تصادف كردم و ماشينم از بين رفت. و كسي نيست به آنها بگويد :شما خوش شانس ترين انساني ، چون تصادف كردي و خودت نرفتي

لطيفه :

شخصي به دوستش گفت : بدبخت ترين انسان منم چون گرسنه ام و امشب غذا ندارم

دوستش گفت : بدبخت تر از تو منم كه هم گرسنه ام هم غذا ندارم و هم امشب مهمان دارم








 

دستورالعملي عجيب، براي كنترل چشم چراني

فردی نزد آیت‌الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمد و گفت:

 آقا! قبل از ازدواج، گاهی چشمم خطا می‌کرد، گفتم: ازدواج می‌کنم الحمدلله راحت می‌شوم، امّا هنوز هم خطا می‌کنم و یک موقعی چشمم به ناموس دیگران می‌افتد، استغفار می‌کنم، امّا چه کنم؟! گرفتارم، یک نسخه بدهید؟!

فرمود: قانع نیستی. اگر به آن چه که داری قناعت داشته باشی، اعضاء و جوارحت این قناعت را لمس می‌کنند و این‌طور نمی‌شود.

اولیاء خدا یک نسخه داده اند که هر کس حتّی اگر تمکن مالی دارد، باید عمل کند و اتّفاقاً از لحاظ بهداشتی هم به دردمان می‌خورد.

می‌گویند: اوّلاً گرسنه شو و بعد سراغ غذا برو. بعد هم موقعی که گرسنه هستی و سر غذا نشستی، یک مقدار که خوردی، دیدی همچنان می خواهی، بگو: نمی‌خواهم!

اگر می‌خواهی قانع بشوی، حتی موقعی که ولو تمکن مالی داری، کمتر بخور، به تعبیر عامیانه دائم پرس روی پرس می‌خوری که چه؟!

می‌گویند: اگر می‌خواهید قناعت‌پیشگی را یاد بگیرید اوّل از لقمه شروع کنید (این نسخه اولیاء است که بیان می‌کنم)، اگر توانستی این شکم بی‌هنر را کنترل کنی، چیزهای دیگر را هم کنترل می‌کنی. آن‌وقت معلوم است دیگر، کسی که به حلالش مراقبت کند و کم بخورد، دیگر دستش به طرف شبهه‌ناک و حرام نمی‌رود.

لذا آیت‌الله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمود: تو قانع نیستی! یعنی چه؟ اگر ما باشیم می‌گوییم که تو کنترل چشم نداری، شهوت داری، امّا ایشان گفتند: تو قانع نیستی، یعنی در حقیقت سرچشمه را به او نشان داد.

اولیاء خدا می‌گویند: اگر یک قدم به نفست جواب دادی، قدم دوم هم می‌خواهد. اگر یک‌بار گفتی: بیا، این شربت به ظاهر گوارای دنیا را بگیر، باز هم می‌خواهد، چرا که حریص و سیری ناپذیر است، تو را می‌کشد، امّا سیر نمی‌شود، لذا باید خیلی مواظب باشیم


  







 
   
                                                

چند كلمه مي توان با نامحرم صحبت كرد؟

عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ عليهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

 أَرْبَعٌ يُمِتْنَ الْقَلْبَ ... وَ كَثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ يَعْنِي مُحَادَثَتَهُنَّ ...

چهار چيز دل را مى‏ميراند

2. گفتگوى زياد با زنان...                         

منبع: بحار الأنوار، جلد ‏2، صفحه: 128

منظور از گفتگوي زياد يعني چقدر ؟

وَ نَهَى أَنْ تَتَكَلَّمَ الْمَرْأَةُ عِنْدَ غَيْرِ زَوْجِهَا أَوْ غَيْرِ ذِي مَحْرَمٍ مِنْهَا أَكْثَرَ مِنْ خَمْسِ كَلِمَاتٍ مِمَّا لَا بُدَّ لَهَا مِنْه‏ [من لا يحضره الفقيه؛جلد ‏4  ؛صفحه 6 ]

امام صادق عليه السلام مي فرمايند : پيامبر نهى فرمود كه زن نزد غير همسرش يا خويشان محرمش بيش از پنج كلمه صحبت كند ، آن هم در صورت ضرورت

اين روايت براي صحبت كردن معمولي بود ، خدا نكند كسي با نا محرم شوخي كند كه در روايتي از پيامبر اسلام آمده است :

 هر كس با نامحرم شوخى كند، براى هر كلمه‏اى كه در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مى‏كنند. [ثواب الاعمال وعقاب الاعمال -ترجمه انصارى،صفحه 567 ]

داستانك:

یکی از راویان می‌گوید در کوفه به زنی قرآن می‌آموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (علیه‌السلام) شتافتم،

امام باقر علیه السلام فرمود: آن که (حتّی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره‌ام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن.

[منبع:بحار الأنوار ، جلد ‏46، صفحه: 247]








 

شبهه اي در خصوص وضو

يكي از شيوه هاي مهم دشمن در جنگ نرم ، ايجاد شبهه است كه معمولا اين شبهات بسيار سطحي است

مردم، خصوصا جوانان عزيز ، بايد در هنگام برخورد با شبهه، به يك كارشناس رجوع نمايند تا اين تيغ از ذهن آنان خارج شود.

به عنوان نمونه : يكي از شبهاتي كه در اين چند روز مطرح شده است اين مطلب پيرامون وضوست كه بيان مي شود : در كتاب بحارالانوار جلد 48 صفحه 38 مطلبي از امام كاظم آمده است كه :

فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ ع فَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ مِنَ الِاخْتِلَافِ فِي الْوُضُوءِ وَ الَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ تَتَمَضْمَضَ ثَلَاثاً وَ تَسْتَنْشِقَ ثَلَاثاً وَ تَغْسِلَ وَجْهَكَ ثَلَاثاً وَ تُخَلِّلَ شَعْرَ لِحْيَتِكَ وَ تَمْسَحَ رَأْسَكَ كُلَّهُ وَ تَمْسَحَ ظَاهِرَ أُذُنَيْكَ وَ بَاطِنَهُمَا وَ تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِك‏

« حضرت نامه بدين مضمون مرقوم فرمود اختلافى را كه نوشته بودى اطلاع يافتم و اكنون دستور العمل تو بدين كيفيت است كه سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق مى‏نمائى و سه دفعه صورتت را ميشوئى و آب ميان موى ريش خود ميرسانى و دست را از انگشتان تا مرفقين ميشوئى و همه سرت را مسح ميكنى و ظاهر دو گوش و باطن آنها را نيز دست ميكشى و پاهايت را سه مرتبه تا كعبين ميشوئى و از اين دستور العمل تجاوز نميكنى. »

پس شما شيعيان چه ميگوييد كه بايد سر و پا را مسح كنيم در حالي كه امام خودتان چيز ديگري مي گويد ؛ حال فهميديد چقدر دروغگوييد، همه چيزتان همين گونه است ...

________________________________________________

حال اگر اين شبهه وارد شد چه جوابي بدهيم :

اما پاسخ : اين فراز از روايت از وسط روايتي طولاني گرفته شده است ملاحظه فرماييد:

محمد بن فضل گفته در خصوص مسح پا،در هنگام وضو ميان اصحاب ما اختلاف بود كه آيا از سر انگشتان تا كعبين يا از كعبين تا سر انگشتانست.

على بن يقطين نامه حضور حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام تقديم كرده و عرضه داشت در خصوص مسح رجلين، اصحاب ما اختلاف كرده‏اند هر گاه صلاح باشد دستور العملى براى من مرقوم فرمائيد تا مساوى با آن عمل كنم حضرت نامه بدين مضمون مرقوم فرمود اختلافى را كه نوشته بودى اطلاع يافتم و اكنون دستور العمل تو بدين كيفيت است كه سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق مى‏نمائى و سه دفعه صورتت را ميشوئى و آب ميان موى ريش خود ميرسانى و دست را از انگشتان تا مرفقين ميشوئى و همه سرت را مسح ميكنى و ظاهر دو گوش و باطن آنها را نيز دست ميكشى و پاهايت را سه مرتبه تا كعبين ميشوئى و از اين دستور العمل تجاوز نميكنى.

چون اين نامه به على بن يقطين رسيد از آنچه حضرت ابو الحسن كه بر خلاف اجماع مردم شيعه مذهب است مرقوم فرموده بود سخت بشگفت آمد آنگاه با خود گفت آقاى من از آنچه مرقوم فرموده كاملا باخبر است و بر من لازمست از فرمان او سرپيچى ننمايم در نتيجه على بن يقطين مطابق با همان دستور العمل رفتار ميكرد و براى امتثال فرمان واجب الاذن حضرت موسى بن جعفر بر خلاف همه مردم شيعه عمل مى‏نمود.

روزي در حضور هارون از وى بدگويي كرده و گفتند او شيعه و مخالف با مرام تست.

هارون بيكى از نزديكان خود گفت بسيارى از اوقات در خصوص على بن يقطين حرفهائى بمن زده‏اند و او را بر خلاف رويه ما و تمايل بمذهب رافضيها متهم ساخته‏اند و من هيچ گونه تقصيرى از او نديده و مكرر او را آزمايش كرده و كارى كه موجبات اتهام او را فراهم سازد از نامبرده بظهور نرسيده ميخواهم تو پنهانى او را بمعرض آزمايش قرار دهى بطورى كه نفهمد از ناحيه من است كه ممكن از من بيمناك شود و ما به مقصود خود نرسيم همان وقت باستحضار هارون رسانيد كه شيعيان در وضو و انجام آن با سنى مذهبان مخالفند و در اين عمل عبادى سهل انگارى ميكنند و پاهاى خود را نميشويند اينك اگر بخواهيد اتهام او به ثبوت رسد بايد او را در هنگام وضو آزمايش نمائيد

 هارون هم همين رويه را پسنديده گفت آرى ممكن است على بن يقطين را به اين كيفيت آزمايش كرد. مدتى از اين پيش‏آمد گذشت تا اينكه او را بانجام كارى در منزل خود مأموريت داد و چون هنگام نماز ميرسيد على بن يقطين بحجره معينى ميرفت و همان جا وضو ميگرفت و نماز ميخواند روزى موقع نماز، هارون پشت ديوار ايستاده بطورى كه على او را نميديد.

على فرمان داد آب وضو حاضر كردند سه مرتبه مضمضه و سه مرتبه استنشاق كرد و سه مرتبه صورتش را شست و آب ميان موى ريش خود رسانيد و دو دستش را سه مرتبه تا مرفق شست و سر و دو گوشش را مسح كرد و سه مرتبه پاهايش را شست.

 چون هارون اين گونه وضو گرفتن را از وى ديد تاب نياورده خود را ظاهر كرد و گفت دروغ ميگويد كسى كه خيال ميكند تو رافضى هستى و به همين دستور العمل حال او پيش هارون به سرحد كمال رسيد.

فاصله نشد نامه از حضرت موسى بن جعفر رسيد: از اين به‏بعد همان طور كه خدا فرموده وضو بگير يعنى يك مرتبه صورتت را به عنوان وجوب و يك بار بعنوان استحباب بشوى و دو دستت از مرفق تا سر انگشتان وضو بده و پيش سرت و ظاهر دو پايت را از زيادى آب وضو مسح كن زيرا از اين پس بيمى بر تو نيست و آسوده باش            منبع: بحار الأنوار ؛ جلد ‏48 ؛صفحه 38

حال ملاحظه فرموديد پاسخ به اين شبهات چقدر راحت است فقط مراجعه به اسلام شناس مي خواهد و حق پذيري








 

بي حجابان عاشق حسين ؛ نخوانند. خواهشاً

(به بهانه محرم حسيني)

بنده اول هشدار بدهم ؛ كساني كه بي حجابند و چند ليتر براي اهل بيت امام حسين گريه مي كنند و آقاياني كه لعن يزيد مي گويند و حجاب همسرانشان بد است ، نخوانند ؛ وگرنه آن دنيا به امام حسين چه جوابي مي دهند. حال هي بگويند: دلت پاك باشد

عصر عاشورا بود

حجاب از سر زنان و دختران حسيني ربوده شد

هنگامي كه فاطمه صغري (كه احتمالا همان رقيه است) بعد از شهادت پدر و سيلي خوردن از دست شمر و اصابت كعب ني به بازو  و پاره شدن گوش ؛ عمه اش زينب را مي بيند ؛ از هيچكدام از اينها شكايت نمي كند.

شكايت فاطمه صغري به عمه اش اين است كه مي گويد  :

" يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي عن أعين النظار "

اي عمه جان آيا پارچه اي هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم

 [منبع :بحارالانوار؛جلد 45؛صفحه 61 ؛ بقية الباب 37 سائر ما جرى عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلى شهادته صلوات الله عليه‏]

 و حضرت زينب سلام الله عليها در اولين جمله خطبه ي آتشين خود به يزيد مي فرمايد:

أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ- تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ- وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا- قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ...

اى پسر آزادشدگان! آيا از عدالت تو است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاى دهى و دختران پيامبر اسلام را به اسيرى ببرى و سوق دهى؟ تو چادرهاى ايشان را برداشتى، صورتهاى آنان را باز نمودى‏

[منبع :بحارالانوار؛جلد 45؛صفحه 134  ؛ باب 39 الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلى رجوع أهل البيت ع إلى المدينة ...]

برادرم ! باور كن حتي يزيد به حجاب زنانش حساس بود ...









 

بوسيدن صورت ريش تراش ؛ توسط يك مرجع

( به بهانه هفته ي امر به معروف و نهي از منكر )

يكي از شيوه هاي موثر در امر به معروف و نهي از منكر , اخلاق نيكوست

خداوند به پيامبر مي فرمايد :

 وَ لَوْ كُنْتَ‏ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك‏

و اگر خشن و بداخلاق بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏ شدند   (آل عمران 159)

داستانك 1:

مردى مسيحي به امام باقر گفت :تو بقر هستى . فرمود: نه من باقرم

 گفت فرزند زنى آشپزى, فرمود: اين شغل او بوده.

 گفت :تو فرزند يك سياه حبشى بد زباني؟

فرمود: اگر راست ميگوئى خدا مادرم را بيامرزد؛ اگر دروغ ميگوئى خدا از تو بگذرد،

 نصرانى مسلمان شد.

 منبع:بحار الأنوار،جلد ‏46، صفحه: 289

 داستانك 2:

يك نفر ريش تراشيده خدمت حاج شيخ عبدالكريم حائري مي‌آيد، حاج شيخ عبدالكريم جاي آن تيغ‌ها را مي‌بوسد و مي‌گويد خواهش دارم جاي بوسه من را ديگر تيغ نزن . او قبول مي‌كند

منبع:خاطرات حجت الاسلام قرائتى،جلد ‏2، صفحه : 115


                                                     

هديه اي كوچك اما بزرگ

(به بهانه هفته ي امر به معروف و نهي از منكر)

يكي از مهمترين نكات در امر به معروف و نهي از منكر ؛ محبت ؛ خصوصا هديه دادن است

چه ايرادي دارد مغازه دار به خاطر حجاب ؛ تخفيف بيشتري دهد

و يا ما به كودكاني كه حجاب دارند ، كتابي هديه دهيم و...

داستانك:

در زمان طاغوت دوستى در قم داشتم كه مى‏گفت: وقتى مى‏خواهم به مسافرت بروم، مقدارى سوهان‏ و شيرينى مى‏خرم و همين كه وارد اتوبوس شدم به راننده‏ و شاگرد راننده تعارف مى‏كنم.

در بين راه يا موسيقى روشن نمى‏كند و يا اگر روشن كرد با تذكّر من خاموش مى‏كند.

منبع:خاطرات حجت الاسلام قرائتى،جلد 2،صفحه: 25



 

تاثير عجيب موسيقي

داستانك:

مسعودى در مروج الذهب مى‏نويسد كه در زمان عبدالملك يا يكى ديگر از خلفاى بنى اميه كه لهو و موسيقى خيلى رايج شده بود  به خليفه خبر دادند كه فلان كس خواننده است و كنيز زيبايى دارد كه او هم خواننده است و تمام جوانهاى مدينه را فاسد كرده و اگر به كار او نرسيد، اين زن تمام مدينه را فاسد مى‏كند. خليفه دستور داد كه غُل به گردن آن مرد انداختند و آنها را به شام بردند. وقتى در حضور خليفه نشستند، آن مرد گفت: معلوم نيست كه آنچه او مى‏خواند غنا باشد، و از خليفه خواست كه خودش امتحان كند. خليفه دستور داد كه كنيز بخواند. او شروع به خواندن كرد. كمى كه خواند ديد سر خليفه تكان مى‏ خورد. كم كم كار به جايى رسيد كه خود خليفه شروع كرد به چهار دست و پا راه رفتن، و مى‏گفت: بيا جانم به اين مركوب خودت سوار شو.

واقعاً موسيقى قدرت عظيم و فوق العاده‏اى مخصوصاً از جهت پاره كردن پرده تقوا و عفت دارد.

منبع: مجموعه‏ آثار استاد شهيد مطهرى جلد ‏22 (تعليم و تربيت در اسلام) صفحه562

 








                       

مشكلات را با چه چيزي شكلات كنيم؟!

وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة [بقره 43]

كمك بگيريد از صبر و نماز

خداوند كه خالق ما است و از اسرار درون ما آگاه، مي داند در مشكلات ،ما بايد چه كنيم ؛ مي فرمايد از صبر و  نماز كمك بگيريد

داستانك:

ابو على سينا، حكيم ايرانى ، كه باعث افتخار مشرق زمين است ، در اين باره نيز چنين گفته است :

هر گاه در مسئله اى از مسائل ، به مشكلى برخورد مى كردم و در حل آن حيران مى شدم ، وضو مى گرفتم و به مسجد جامع شهر مى رفتم ، دو ركعت نماز به جا مى آوردم و از خالق بى همتاى دانا و توانا استمداد مى كردم ، پس ‍ از نماز و بيرون آمدن از مسجد به نحوى به من الهام مى شد و آن مشكل به آسانى برايم حل مى گرديد.

همچنين درباره ملا صداراى شيرازى ، آن عارف و فيلسوف اسلامى (صاحب اسفار) گفته شده است : زمانى كه ايشان در كهك قم مشغول مطالعه و نوشتن فلسفه بود اگر مشكل و معمايى برايش پيش مى آمد فورا به شهر مقدس قم حركت كرده و در حرم حضرت معصومه عليها السلام بعد از زيارت آن بانو، دو ركعت نماز مى خواند و به واسطه آن ، مشكل خود را حل مى كرد و همان نماز كليد حل مشكل او مى شد.[منبع: سجاده عشق ؛ نوشته نعمت الله صالحي حاجي آبادي ؛ بخش هفتم]

شوخي :

اما بعضي از مردم در مشكلات مي گويند : استعينوا بالموسيقي و السيگار

در مشكلات به جاي آنكه از نماز و صبر كمك بگيرند از موسيقي و سيگار و ... براي آرامش و ديگر مسايل كمك مي گيرند








                       

اسلام ناب آمريكايي

يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً (سوره نساء- آيه 150)

و مى‏گويند: «به بعضى ايمان مى‏آوريم، و بعضى را انكار مى كنيم» و مى‏خواهند در ميان اين دو، راهى براى خود انتخاب كنند

بسياري تلاش مي كنند اسلام ما را تركيه اي كنند و همانطور كه اسلام را در كشورهاي مختلف به التقاط كشاندند، ما را همگرفتار كنند ،آنان نيمي از اسلام مي گيرند و نيمي از غير اسلام . اين نوع اسلام ، اسلام التقاطي است يا بهتر بگوييم اسلام سكولار است يا همان اسلام آمريكايي

به عنوان مثال:

هم نماز مي خواند .................... هم رشوه مي گيرد

هم براي امام حسين روضه مي گيرد....................  هم كنار درياهاي امارات و تايلند و ... مي رود

هم حرم مي رود .................... هم بدترين حجاب را دارد

هم صبحهاي جمعه در دعاي ندبه يابن الحسن مي گويد....................هم شبهاي جمعه در عروسي مختلط و پارتي شركت مي كند؛

و .............. (مثالهاي بيشتر اينجا )

شوخي:

اگر انسان نيمي از دين را انجام دهد و  نيمي را انجام ندهد ، خدا هم مي تواند نيمي از دعاهاي ما را اجابت كند و نيمي را رها كند مثلا ما  در دعا مي گوييم "خدايا ، داماد خر پولي را نصيب ما كن " خدا هم دامادي به ما ميدهد كه خر هست اما پول ندارد  

 








                       

شما انصاف دهيد ؛ آيا اينها حيا دارند؟!!!

(به بهانه شهادت امام باقر عليه السلام)

وَ قَالَ الباقرعليه السلام:  الْحَيَاءُ وَ الْإِيمَانُ مَقْرُونَانِ فِي قَرَنٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُه‏

امام باقر عليه السلام مي فرمايند:

حيا و ايمان را به يك طناب بسته‏اند، هر كدام برود ديگرى هم بدنبالش مى‏رود   [تحف العقول؛ صفحه:  475]

برخي حيا را رعايت نمي كنند و جالب اينجاست كه خود را با حياترين مي دانند به عنوان مثال:

·         آيا حيا دارد كسي كه ... جلوي مغازه مي نشيند و مزاحم ناموس ديگران مي شود؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ... حرف و فحش ركيك مي دهد؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ...در منزل ، مقابل فرزندانش با بدترين وضع راه مي رود؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ... به همراه فرزندانش فيلمهاي مبتذل ماهواره اي مي بيند؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ... ماه رمضان ،در ملأ عام، آبميوه ميخورد و سيگار مي كشد؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ... در خوابگاه ، با لباس نامناسب ، مقابل دوستان ظاهر مي شود؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ...با نامحرم زياد صحبت و شوخي مي كند؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ... جوكهاي زشت را پيامك مي كند؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ...خاطرات خصوصي با همسرش را براي دوستانش تعريف مي كند؟!

·         آيا حيا دارد كسي كه ... عكسهايش را براي نظر دادن به اندامش،در فيس بوك مي گذارد

·         آيا حيا دارد كسي كه ... در خيابان با اين وضعي كه امروز شاهديم ، ظاهر مي شود( پسر كمربندش روي باسن و دختر كه هيچ)

شما انصاف دهيد ؛ آيا اينها حيا دارند؟!!!

 








                       

خودبيني و خودبرتر بيني

 

 امام صادق علیه السلام: ما من رَجُلٍ تَکبّرَ أَو تَجبَّرَ الّا لذلَّةٍ یَجدُها فی نَفسِهِ؛

هیچ مردی نیست که تکبر بورزد یا خود خواه باشد، مگر بخاطر ذلتی که در نفس خود می یابد.[وسایل الشیعه جلد 15 صفحه 380]

برخي از انسانها صفت خودخواهي در آنان وجود دارد و بسيار شديد است اما خود به اين امر دقت ندارند

مثلا:

·  بيرون شهر مي رود و كباب درست ميكند، در حالي كه بوي كباب به مشام همه ميرسد و بسياري نمي توانند كباب تهيه كنند

·  در خيابان با همسر و فرزندش راه مي رود و بستني مي خورد در صورتي كه شايد بچه اي ببيند و پدرش نتواند براي او بخرد

·  درخانه اش كارگر ، كار ميكند ؛ خودش و خانواده اش غذاي مفصل مي خورند و به او غذاي ساده مي دهند

·   مغازه اش آتش گرفته ؛ مي گويد كاش مغازه ديگران ميسوخت و مغازه ام سالم مي ماند

·  صبح 10 دقيقه دير بيدار شده ، و سرويس مدرسه رفته؛ آرزو مي كند كاش سرويس خراب شده باشد و 10 دقيقه ديرتر راه افتاده باشد (به ضرر ديگران راضي مي شود ، چون كار خودش راه بيفتد)

·   كتاب خوبي پيدا كرده ؛ به هيچ كس نمي گويد چنين كتابي وجود دارد ؛ مي خواهد فقط خودش داشته باشد

·  حديث زيبايي ديده ؛ به هيچ كس نمي گويد ؛ مي گويد فقط خودم

·   اگر حرم امام رضا برود ، دوست دارد خلوت باشد ومردم براي زيارت نيامده باشند تا خودش راحت زيارت كند

·  به ضريح امام رضا چسبيده و حاضر نيست ديگران هم ضريح را لمس كنند

·  چون ديرش شده ، جلوي پاركينك و يا جلوي كوچه پارك مي كند و ميرود

·  و ...


                                                      







                   

رسوم غلط در ازدواج

(به بهانه اول ذي الحجه ،سالروز ازدواج مقدس حضرت علي و حضرت زهرا عليهماالسلام)

عموم مردم درمسائل ازدواج ، رسومي دارند كه برگرفته از اسلام نيست و در بعضي از موارد ،كاملا ضد اسلام است

به عنوان نمونه : اگر يكي از نزديكان خانواده دختر يا پسر از دنيا بروند، عروسي به هم مي خورد و دختر و پسر بايد تا يكسال و اگر مرحوم فاميل دورتر باشد، تا 40 روز صبر كنند

حال ببينيم اينكار مورد تاييد اسلام است يا خير ؟

بنابر روایت امام صادق (عليه السلام):

 تَزَوَّجَ عَلِيٌّ فَاطِمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ بَنَى بِهَا فِي ذِي الْحِجَّةِ مِنَ السَّنَةِ الثَّانِيَةِ مِنَ الْهِجْرَة

عقد على و فاطمه (عليهماالسلام) در ماه رمضان، و ازدواج آنها در ذى الحجّه سال دوم هجرى بوده است    [كشف الغمة، جلد 1، صفحه 364 و بحارالانوار 43 صفحه 136]

از عقد اين 2 بزرگوار در ماه رمضان ، چند پيام به دست مي آيد

1.عقد در رمضان بود و پيامبر نفرمود ماه رمضان وقت اين كارها نيست

2.بلافاصله بعد از چند بدر بود و پيامبر تازه از جنگ برگشته بود  [ترجمه الكامل ابن الأثير ،جلد ‏7،صفحه :131]

3. فقط 15 روز از مرگ رقيه دخترِ بزرگِ پيامبر مي گذشت [ترجمه الطبقات الكبرى ،جلد ‏2،صفحه :16]

نمونه اي ديگر از رسوم مردم، كه مورد تاييد اسلام نيست، مهريه ي زياد است . مردم ،مهريه زياد را ضامن خوشبختي مي دانند ؛

در حالي كه حضرت علي عليه السلام مهريه زياد را باعث دشمني مي دانند : لَا تُغَالُوا بِمُهُورِ النِّسَاءِ فَتَكُونَ عَدَاوَةً. [وسائل الشيعة، جلد ‏21، صفحه: 253 حديث 12]

و نيز امام صادق عليه السلام مهريه زياد زن را، نشانه شومي او مي دانند و مي فرمايند :فَأَمَّا شُؤْمُ الْمَرْأَةِ فَكَثْرَةُ مَهْرِهَا  [وسائل الشيعة، جلد ‏21، صفحه: 250 حديث 1]

و در مقابل پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله، زناني كه خوش رو اند و مهریه شان سبک است را برترین زنان امت خويش معرفی كرده اند: أَفْضَلُ نِسَاءِ أُمَّتِي أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَ أَقَلُّهُنَّ مَهْراً. [وسائل الشيعة، جلد ‏21، صفحه: 252 ،حديث 9]









                     

دقت در صحبت


قرآن درباره‏ ى چگونگى سخن گفتن با مردم، دستورهايى دارد، از جمله:

سخنى نرم. «قَولًا مَيسوراً»

سخنى ملايم. «قولًا لَيّناً»

سخنى آسان. «قولًا كريماً»

 سخنى استوار. «قولًا سَديداً»

سخنى معروف. «قولًا مَعروفاً»

 سخنى رسا. «قولًا بَليغاً»

و ...

انسان بايد در هنگام صحبت، رعايت همه ي مسائل را داشته باشد ؛ بسيار اتفاق مي افتد كه شخصي حرف خوبي ميزند ، اما چون دقت در كلام ندارد، تاثير كلامش كم مي شود و گاه نتيجه ي معكوس مي دهد

لطيفه:

شخصي براي جلسه اي به روستايي رفت

يكي از اهالي روستا ميكروفون را آورد تا دست آن شخص دهد ، اما سيم ميكروفون كوتاه بود

به آن شخص گفت : آقا صبر كنيد تا بروم و سيمِ رابط بياورم

شخصي از گوشه اي صدا زد : ايشان جلو برود تا به ميكروفون برسد؛ آخر "بار را كه كنار خر نمي برند ؛ خر را كنار بار مي برند "








                     

مواظب باشيم ، رفاهمان لكه دار نشود


از ديروز كه خبر كشته شدن حدود 45 نفر از عزيزانمان در تصادف 2 اتوبوس در اتوبان تهران قم منتشر شده است ؛ محافل مختلف ،اين خبر را در صدر اخبار خود قرار داده اند

اين بسيار خوب است و بايد توجه به اين مسائل بيشتر شود تا چنين رويدادهايي در كشور ما رخ ندهد

اما نكته اينجاست كه مگر فقط اين بزرگواران انسان هستند ؛ مگر هر روز خبر كشته شدن دهها نفر از مردم مظلوم فلسطين، افغانستان، پاكستان ، يمن، بحرين ، سوريه و ... به ما نمي رسد و ما بي تفاوت فقط گوش نمي كنيم!!!

صدا و سيما مي ترسد تا تصاوير جنايات واقعي مزدوران وهابي را در سوريه نشان دهد ، كه ما خوابمان به هم نريزد و يا آسودگيمان بر هم نخورد و ...

حال كافي است جستجويي در اينترنت داشته باشيم تا وضع اسف بار مردم ، خصوصا كودكان مظلوم سوري را مشاهده كنيم

به اين تصوير دقت نماييد

كودكي كه دست و پاي او را بسته اند و جلوي روي او سر پدر و مادرش را از تن جدا مي كنند


و اين تصوير كه نيازي به توضيح ندارد

ببخشيد كه آسايشتان را ، شايد كمي به هم ريختم







دانلود فایل با لینک مستقیم

آيا ما برادر شيطانيم ؟

إِنَّ الْمُبَذِّرينَ كانُوا إِخْوانَ الشَّياطينِ ...  [الإسراء :  27 ]

اسرافكاران، برادران شياطينند؛ ...

به راستي چرا ما ايرانيان كه ادعاي مذهبي بودن داريم ، اينقدر اهل اسرافيم

مثلا :

چرا مصرف آب ، در كشور ما ، 2 برابر ميانگين جهاني است ؟!

چرا مصرف برق  ، در كشور ما ، 3 برابر ميانگين جهاني است ؟!

چرا مصرف گاز ، در كشور ما ، 3 برابر ميانگين جهاني است ؟!

چرا استفاده از تلفن ، در كشور ما ، 4 برابر ميانگين جهاني است ؟!

چرا مصرف بنزين ، در كشور ما ، 6 برابر ميانگين جهاني است ؟!

چرا مصرف نان ، در كشور ما ، 6 برابر ميانگين جهاني است ؟!        [منبع و اينفوگرافيك اين آمار اينجا ]

داستانك 1:

روزي خواستم عينك امام را به ايشان بدهم، دیدم مقداری گرد و غبار روی شیشه های آن نشسته است. یک برگ دستمال کاغذی برداشتم و عینک را تمیز کردم و به امام دادم. ایشان عینک را به چشم زدند .

 بی توجه، قصد داشتم آن دستمال را مچاله کرده و دور بیاندازم که امام گفتند: «آقای انصاری! اگر شما برای آن دستمال، مورد مصرف ندارید، به من بدهید. این دستمال هنوز جای مصرف دارد»

منبع : زندگي به سبك روح الله صفحه 30

داستانك 2 :

یک بار که خدمت امام بودیم، از من خواستند پاکت دارویشان را به ایشان بدهم.داخل پاکت دارویی بود که باید به پایشان می مالیدند.شاید کسی باور نکند، بعد از مصرف دارو، امام یک دستمال کاغذی را به چهار تکه تقسیم کردند و با یک قسمت از آن چربی پایشان را پاک کردند و سه قسمت دیگر را داخل پاکت گذاشتند تا برای دفعات بعد بتوانند از آن استفاده کنند.

راوي: خانم فريده مصطفوي (دختر امام ) منبع: نشريه امتداد - صفحه: 40

 






,                                                 

نصيحت به فرزند 3 " بعضي از كارها ، عامل اتهام"

قال الصادق عليه السلام:  يَا سُفْيَانُ أَدَّبَنِي أَبِي بِثَلَاثٍ ... قَالَ لِي- يَا بُنَيَّ ...

3. وَ مَنْ يَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ يُتَّهَمْ

امام صادق عليه السلام فرمايند : اي سفيان پدرم مرا به سه چيز ادب كرد...پدرم فرمود : اي پسركم ....

3. و هر كس داخل در جاي بدي شود ، متهم خواهد شد

منبع:بحار الأنوار   جلد 75   صفحه 261   

اين فراز از روايت اين جمله را مي رساند كه " خود را در معرض تهمت قرار ندهيم "

به عنوان مثال:

مردي گردنبند زرد رنگ به گردن مي اندازد ؛ همه فكر مي كنند طلاست(در حالي كه طلانيست )

شخصي به خانمي در خيابان چشمك ميزند ؛ مردم فكر بد مي كنند ( حال آنكه آن خانم،همسرش بوده)

با نامحرم در جاي خلوتي قرار مي گيرد ، مردم او را متهم ميكنند

داستانك :

پيامبر اكرم در حال اعتكاف بود . زني آمد و مدتي با ايشان صحبت كرد و بعد برخاست و رفت .

در اين هنگام دو نفر از اصحاب از كنار پيامبر عبور كردند و به آن حضرت سلام نمودند .

فوراً پیامبر خدا فرمود:اين زن صفيه ،همسرم بود

آن دو عرض كردند اي رسول خدا ما به شما شك نداشتيم

 پیامبر فرمود: شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.

 فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا

منبع:محجه البيضاء؛ جلد 5 ؛ صفحه 67

خاطره :

در دبيرستاني نماز مي خواندم ؛ خواستم در بين نماز، براي آموزش وضو ؛ با يك ليوان آب ،وضو بگيرم.

شروع كردم به وضو گرفتن ، "صورت و دست و سر و پاي راست" ؛ اما پاي چپ را نكشيدم و وضو را تمام كردم .

بعد از نماز دوم يكي از دانش آموزان آمد و سوال كرد : چرا مسح پاي چپ را نكشيديد

گفتم : اگر مي كشيدم ممكن بود بعضي با خود بگويند وضوي امام جماعت باطل شده، دارد وسط نماز وضو مي گيرد


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد






دانلود فایل با لینک مستقیم

نصيحت به فرزند 2 " زبان، عامل پشيماني"

قال الصادق عليه السلام:  يَا سُفْيَانُ أَدَّبَنِي أَبِي بِثَلَاثٍ ... قَالَ لِي- يَا بُنَيَّ

2.وَ مَنْ لَا يُقَيِّدْ أَلْفَاظَهُ يَنْدَمْ

امام صادق عليه السلام فرمايند : اي سفيان پدرم مرا به سه چيز ادب كرد...پدرم فرمود : اي پسركم...

2. هر كس زبانش را رها كند ، پشيمان ميشود

منبع:بحار الأنوار   جلد 75   صفحه 261   

چه بسيار اوقاتي كه ما بعد از صحبت كردن پشيمان شده ايم؛ آنجا بود كه با خود گفتيم :چه خوب بود اين حرف را نمي زدم

داستانك:

شخصي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و عرضه داشت: مرا نصيحت كنيد،

 حضرت فرمود: اِحْفَظِ لِسَانَك  زبانت را نگه‏دار،

دوباره گفت: كه نصيحتم كنيد، فرمود: زبانت را نگه دار،

باز گفت: مرا نصيحت كنيد،

فرمود: واى بر تو، مگر چيزى جز زبان، انسان را به رو در آتش خواهد افكند

منبع:تحف العقول صفحه :94

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد






دانلود فایل با لینک مستقیم

خلاصه چهار كتاب آسماني « 4. قرآن»

قال اميرالمومنين عليه السلام:

قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ كُلِّ كِتَابٍ كَلِمَةً . . . وَ مِنَ الْفُرْقَانِ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه

تورات و انجيل و زبور و قرآن را خواندم و از هر يك كلمه‏اى انتخاب كردم:

 4.از قرآن اين جمله را انتخاب كردم : "هر كس به خدا توكل كند ، خدا او را كفايت مي كند"

منبع: تحرير المواعظ العددية، صقحه: 342

داستانك:

این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین‌شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و بسیار بسیار انسان فقیری بود. شبی از شدت تهی دستی و گرفتاری به این فکر میوفتد که بالاخره چه باید کرد؟ آیا به مراجع تقلید وقت روی آورم؟ یا نامه‌ای به شاه نوشته و از او کمک بخواهم؟ یا ...

سرانجام شب را تا نزدیک سپیده در فکر سپری میکند و به این نتیجه میرسد که نباید به انسانها مراجعه کنم و تنها راه این است که نامه‌ای به خدا بنویسم و خواسته های خود را بصورت کتبی از او بخواهم.

به همین جهت خالصانه و در اوج اعتماد و امید به خدا، نامه‌ای به درگاه خدای متعال نوشت که نامه او در موزه گلستان تهران تحت عنوان "نامه‌ای به خدا" نگهداری میشود.

مضمون نامه:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت جناب خدا!

سلام علیکم

اینجانب بنده شما هستم. از آنجا که شما در قرآن فرموده اید:

"و ما من دابه فی الارض الا علي الله رزقها" هیچ موجود زنده‌ای نیست الا اینکه روزی او بر عهده من است

من هم جنبنده ای هستم از جنبندگان شما در روی زمین. و در جای دیگر قرآن فرموده‌اید:

"ان الله لا یخلف المیعاد"  مسلما خدا خلف وعده نمیکند

بنابراین اینجانب به چیزهای زیر نیاز دارم:

1- خانه‌ای وسیع

2- همسری زیبا و متدین

3- یک خادم

4- یک کالسکه و سورچی

5- یک باغ

6- مقداری پول برای تجارت

لطفا پس از هماهنگی به من اطلاع دهید.

مدرسه مروی - حجره شماره 16 - نظرعلی طالقانی

 نظر علی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر میکند که نامه را کجا بگذارم؟ میگوید مسجد خانه خداست. پس به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) میرود و نامه را در سوراخی در دیوار مسجد قایم می‌کند

فردای آن روز، ناصرالدین شاه با درباری‌ها میخواستند به شکار بروند. کاروان او از جلوی مسجد میگذشت. ناگهان به اذن خداوند، باد تندی شروع به وزیدن میکند و نامه نظرعلی را روی پای ناصر الدین‌شاه می‌اندازد. ناصرالدین شاه نامه را میخواند و شکار را کنسل کرده دستور میدهد کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه مروی می‌فرستد و نظرعلی را به کاخ فرا‌می‌خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند، دستور میدهد همه وزرایش جمع شوند و می‌گوید: "نامه‌ای را برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند. پس ما هم باید انجامش دهیم" و دستور میدهد همه خواسته‌های نظرعلی یک به یک اجرا شود.


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد









دانلود فایل با لینک مستقیم

خلاصه چهار كتاب آسماني « 3. زبور»

قال اميرالمومنين عليه السلام:

قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ كُلِّ كِتَابٍ كَلِمَةً . . . وَ مِنَ الزَّبُورِ مَنْ تَرَكَ الشَّهَوَاتِ سَلِمَ من الْآفَاتِ...

تورات و انجيل و زبور و قرآن را خواندم و از هر يك كلمه‏اى انتخاب كردم:

 3.از زبور اين جمله را انتخاب كردم : "هر كس از شهوات دوري كند ، از آفات سالم مي ماند"

منبع: تحرير المواعظ العددية، صقحه: 342

در روايتي در جلد ‏71  بحار الأنوار  صفحه  185 آمده است  فَإِنَّ شَهَوَاتِ الْخَلْقِ مُخْتَلِفَة . شهوات انواع دارد

بعضي شهوت خواب دارند ؛ و هر چه بخوابند ، باز هم تمايل به خواب دارند

بعضي شهوت مال دارند؛ هر چه پول به دست مي آورند ،طمعشان بيشتر مي شود

بعضي شهوت رياست دارند؛ براي به  دست آوردن مقام ، از هر طريقي وارد مي شوند

بعضي شهوت زيبايي دارند؛ هر چند ماه يكبار  جايي از صورتش را عمل مي كند

بعضي شهوت جنسي دارند؛ واز هر راهي براي تخليه شهوت  استفاده مي كنند

بعضي شهوت تنوع طلبي دارند ؛ بايد وسايلشان را زود زود عوض كنند

مانند:

تنوع طلبي در تلفن همراه ؛ كه هر  ماه گوشي اش را عوض مي كند

تنوع طلبي در ماشين ؛ بايد تند تند ماشين عوض كند

تنوع طلبي در همسر؛بعد از چند ماه كه با اين يكي بود ؛ دلش را ميزند و سراغ ديگري مي رود

تنوع طلبي در لباس؛ براي هر مهماني يك مدل جديد لباس تهيه مي كند.

تنوع طلبي در دكوراسيون منزل؛ بايد مبل و پرده و ... را هر سال عوض كند

تنوع طلبي در دكوراسيون اداره ؛ (از آنجا كه پول ،مال خودش نيست )، رنگ و سنگ فرش و قاب وميز و ... اداره بايد چند ماه يكبار عوض شود

و ...


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد






دانلود فایل با لینک مستقیم

خلاصه چهار كتاب آسماني « 2. انجيل»

قال اميرالمومنين عليه السلام:

قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ كُلِّ كِتَابٍ كَلِمَةً . . . وَ مِنَ الْإِنْجِيلِ مَنْ قَنِعَ شَبِعَ...

تورات و انجيل و زبور و قرآن را خواندم و از هر يك كلمه‏اى انتخاب كردم:

 2.از انجيل اين جمله را انتخاب كردم : "هر كس قناعت داشته باشد زندگي راحتي دارد"

منبع: تحرير المواعظ العددية، صقحه: 342

داستانك 1 :

روزی (شبلی) به مسجد رفت تا نماز بخواند ، در آن مسجد کودکان مشغول کتابت بودند . وقت نان خوردن آنها بود و با هم نان میخور دند .

دو کودک ، نزدیک شبلی نشسته بودند ، یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری فرزند فقیری .

پسر ثروتمند مقداری حلوا داشت و پسر فقیر ، مقداری نان خشک ، پسر ثروتمند حلوا می خورد و پسر فقیر از او حلوا می خواست .

پسر ثروتمند به پسر فقیر گفت: اگر حلوا می خواهی باید سگ من باشی . و او قبول کرد .!

پسر ثروتمند گفت : پس صدای سگ در آور ! آن بیچاره ، صدای سگ در آورد و او مقداری حلوا پیش پسر فقیر انداخت . و این کار چند بار تکرار شد ..

شبلی به آنها نگاه میکرد و می گریست ! مریدان از او پرسیدند : برای چه گریانی ؟

گفت: نگاه کنید که طمع چه بر سر مردم می آورد ، اگر آن پسر فقیر به همان نان خشک قناعت می کرد و به حلوای آن پسر طمع نمی ورزید ، هرگز سگ فردی همانند خود نمی شد

داستانك 2:

ابو وائل گفت: من با دوستم به زيارت سلمان رفتيم و سلمان نان جو و نمك برايمان آورد.

دوست من گفت: اگر در اين نمك سعتر هم بود بهتر بود. سلمان از نزد ما رفت و آفتابه اش را به رهن گذاشت و مقداري سعتر گرفت و آورد.

وقتي غذايمان را خورديم دوست من گفت: شكر خداوند كه ما را قناعت بخشيد (و با قناعت غذا خورديم) سلمان گفت: اگر به روزي خود قانع بوديد آفتابه من به رهن نمي رفت


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد






دانلود فایل با لینک مستقیم

خلاصه چهار كتاب آسماني « 1. تورات »

قال اميرالمومنين عليه السلام:

قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ كُلِّ كِتَابٍ كَلِمَةً مِنَ التَّوْرَاةِ مَنْ صَمَتَ نَجَا . . .

تورات و انجيل و زبور و قرآن را خواندم و از هر يك كلمه‏اى انتخاب كردم:

 1.از تورات اين جمله را انتخاب كردم : "هر كه سكوت اختيار كند نجات يابد"

منبع: تحرير المواعظ العددية، صقحه: 342

داستانك:

آيت الله سيد محمد حسيني همداني صاحب تفسير «انوار درخشان» مي فرمود:

در مدرسه قوام حجره داشتم، مطلع شدم مرحوم آقاي قاضي تبريزي در گوشه تنگ مدرسه حجره کوچکي اختيار کرده است

روزي تصادفاً به نکته اي برخوردم که بسيار توجه مرا جلب کرد و آن هم اين بود که داخل دهان مرحوم قاضي کبود رنگ بود، از استاد پرسيدم علت چيست؟ ايشان مدتها پاسخم نداد بعدها که خيلي اصرار کردم و عرض کردم که به جهت تعليم مي پرسم و قصد ديگري ندارم،باز به من چيزي نفرمود تا اينکه روزي در جلسه خلوتي فرمودند:

 آقا سيد محمد! براي طي مسير طولاني سير وسلوک، سختي هاي فراواني را بايد تحمل کرد و از مطالب زيادي نيز بايد گذشت؛آقا سيد محمد! من در آغاز اين راه در دوران جواني براي اينکه جلوي افسار گسيختگي زبانم را بگيرم و توانائي بازداري آن را داشته باشم 26 سال ريگ در دهان گذارده بودم که از صحبت و سخن فرسايي خودداري کنم، اينها اثرات آن دوران است!

منبع :كتاب چشمه توحيد صفحه 219

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد







دانلود فایل با لینک مستقیم

4 چيز، محوكننده گناهان (4. شكر)

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

 أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ 4.  الشُّكْر

امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كردند كه فرمود:

هر كه چهار خصلت داشته باشد و از سر تا پا غرق گناهان باشد، خدا آنها را بحسنات تبديل كند:

4.شكرگزارى.

منبع: اصول كافى-ترجمه مصطفوى  ؛جلد 3 ، صفحه 166  

داستانك:

روزى حضرت عيسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت: پروردگارا دوستى از دوستارانت به من بنما، خطاب رسيد به فلان محل برو كه ما را در آنجا دوستى است، مسيح به آن محل موعود رفت زنى را ديد كه نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمين افتاده و زبانش مترنم به اين ذكر است:

 « الحمدالله على نعمائه والشكر على آلائه »

خدا را بر نعمتهاى ظاهرياش سپاس و بر نعمتهاى باطنياش شكر.

آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد، پيش رفته و به او سلام كرد، زن گفت: عليك السلام يا روح الله! فرمود اى زن تو كه هرگز مرا نديدهاى از كجا شناختى من عيسى هستم، زن گفت: آن دوستى كه تو را به سوى من دلالت كرد برايم معلوم نمود كه تو روح الله هستى، فرمود: اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده! زن گفت: خدا را ثنا ميگويم كه دلى ذاكر و زبانى شاكر و تنى صابر دارم، خدا را به وحدانيت و يگانگى ياد ميكنم كه هرچه را ميتوان با آن معصيت كرد از من گرفته، اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر ميكردم، اگر دست داشتم به حرام ميآلودم و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع ميرفتم چه عاقبتى داشتم؟

اين نعمتى كه خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.

منبع:خزينة الجواهر ،صفحه318

ما بايد ديدمان را عوض كنيم و به نعمتهايي كه خدا به ما داده توجه كنيم ،نه به كمبودها. يعني در يك كلام در مسائل مادي به پايين دست خود نگاه كنيم

لطيفه :

كلاغي روي سر شخصي مدفوع كرد  آن شخص سريع شروع كرد به شكر كردن .

شخصي سوال كرد : لباست پر از آلودگي شده و شكر مي كني

گفت :براي اين شكر مي كنم كه ، اگر گاو پرواز مي كرد چه خاكي به سر مي كردم .


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد






دانلود فایل با لینک مستقیم

4 چيز، محوكننده گناهان (3. خوش اخلاقي)

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

 أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ 3. حُسْنُ الْخُلُقِ ...

امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كردند كه فرمود:

هر كه چهار خصلت داشته باشد و از سر تا پا غرق گناهان باشد، خدا آنها را بحسنات تبديل كند:

3. خوش‏ اخلاقي ...

منبع: اصول كافى-ترجمه مصطفوى  ؛جلد 3 ، صفحه 166  

داستانك:

آیت الله مظاهری،در كتاب ارزشمند «تربيت فرزند ، از ديدگاه اسلام» به نقل از یکی از بزرگان، مي آورند:

فردی را می شناختم که آدم خیلی خوبی بود. در خواب دیدم روز قیامت شده و او به شکل سگ درآمده است. به او گفتم تو که آدمی خوب، با ایمان و با تقوا بودی، چرا سگ شده ای؟

گفت: وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه! وای از بداخلاقی در خانه!

بعد به من گفت : بيا برويم قبرم را نگاه كن

جلو رفتم و ديدن ته قبرش سوراخ است

گفت:وقتي مرا داخل قبر گذاشتند ، قبر چنان مرا فشار داد كه تمام روغن من گرفته شد و رفت در اين سوراخ.

اگر سوراخ تنگ نبود ، روغنها را نشانت مي دادم

منبع: كتاب تربيت فرزند از نظر اسلام صفحه 101 [با تلخيص]


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد






دانلود فایل با لینک مستقیم

موقعيت شناسي در نصيحت كردن

يكي از مهمترين نكاتي كه بايد هنگام نصيحت كردن دقت شود ؛ موقعيت شناسي است

خداوند مي فرمايد :  إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنيه‏ [بقره 133]

هنگامي كه لحظه مرگ يعقوب رسيد ، به فرزندانش گفت: ...

يعني حضرت يعقوب از اين موقعيت حساس ، براي نصيحت كردن استفاده كرد

و يا سليمان ، هدهد را كه زيباست ، براي بلقيس فرستاد؛  نه حيواناتي مثل كلاغ

و يا جعفر طيار در حضور نجاشي مسيحى ؛ شروع كرد سوره مريم را خواند كه از مريم تعريف مى‏كند، نجاشى شروع كرد زار زار گريه كردن ؛ حال اگر مي گفت: «بِسْمِ الله قَاصِم الجَبَّارِين»، «تَبَّتْ يَدا أَبى لَهَبٍ وَ تَبَّ» بريده باد دست ابولهب ؛ نجاشي چه مي گفت؟!

مى‏گفت :عجب كسى آمده پيامبر شده است اين به عموى خودش رحم نمى‏كند خيلى آدم خشنى است. اصلا اين دين به درد نمى‏خورد.

كلام بيجا كار دست انسان مي دهد ؛ كلام بيجا كه هيچ ، سرفه بيجا هم همه چيز را به هم مي زند

لطيفه:

شخصي كم سوادي هميشه به مردم مي گفت : من قاري قرآنم .

روزي در مسجدي مردم از او خواستند ،قرآن بخواند . و او به ناچار قبول كرد .

خواست سوره‌ی مبارکه‌ی «ق» را بخواند كه از قضا شخصي، سرفه اش گرفت شروع كرد به سرفه كردن. قاري به خیال آن‌که غلط گفته، گفت: «قوف!». آن شخص باز سرفه کرد، گفت: «قیف!». باز سرفه کرد،

گفت: سرفه و مرگ! یا قاف است یا قوف یا قیف!


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

شباهت زن بي حجاب با اتوبوس

(به بهانه 28 شعبان ، سالروز ارتحال زبان گوياي اسلام آيت الله فلسفي)

داستانك 1:

مرحوم فلسفی به همراه همسرش از جایی می‌گذشتند.

زن بی حجابی با طعنه‌ گفت: بدبخت! زنش را گونی‌پیچ کرده.

مرحوم فلسفی رو به زن گفت: چرا کسی روی اتوبوس‌های کنار خیابان چادر نمی‌کشد؟

زن گفت: چون وسیله نقلیه عمومی هستند و ارزشی ندارند.باز پرسید:چرا همه روی خودروهای خودشان چادر می‌کشند؟

گفت:چون وسیله شخصی است و باارزش است.

مرحوم فلسفی گفت: زن من جزء لوازم شخصی من است و ارزشمند،نه مثل وسیله نقلیه عمومی !!!

داستانك 2:

مرحوم آيت الله فلسفي ميفرمود:

در قبل از انقلاب در يكي از شهرستانهايي كه شيعه و سنّي در كنار يكديگر زندگي ميكردند سخنراني داشتم. ديدم در آن شهرستان فحشا و منكرات زياد است و اين بر اثر نبودن مجالس موعظه و امر به معروف و نهي از منكر است.

يك روز كه علماي اهل سنّت به ديدنم آمده بودند، آنان را مورد عتاب قرار دادم كه چرا شما علماي عامّه، امر به معروف نميكنيد و مجالس موعظه نداريد؟

 پس از پايان سخنانم يكي از علماي سنّي برخاست و اجازه خواست كه پاسخ مرا بدهد. به او اجازه دادم. آن عالم سنّي گفت : آقاي فلسفي خداا سايهي امام حسين عليهالسلام را از سر شما علماي شيعه كم نكند، چون ما حسين عليهالسلام نداريم و مجلس روضه نداريم. امام حسين عليهالسلام يك محبوبيتي به شما علماي شيعه داده است كه تا نام او را ميبريد و صحبت روضهي امام حسين ع ميشود، همه اقشار گرد شما جمع ميشوند و شما در زير سايهي خيمه عزاي حسيني هم به مردم اخلاق ميآموزيد، هم معارف را بيان ميكنيد و هم تبيين احكام ميكنيد و شيعيان به بركت عزاي امام حسين ع تربيت ميشوند و اين رمز موفقيّت روحانيت شيعه است،

 مرحوم فلسفي ميفرمودند: من برخاستم و او را بوسيدم و به او گفتم؛ خوب فهميدي، رمز محبوبيت و موفقيّت شيعه، امام حسين ع است.

                        منبع : ره توشه (محرم) سال 79


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

رمز ورود به بهشت


امام صادق(عليه السلام) فرمود:

 گروهي از انصار نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده سلام کردند و گفتند: يا رسول الله حاجتي داريم، حضرت فرمود: بگوييد. گفتند: حاجت بزرگي است! فرمود: چيست؟ عرض کردند: مي‌خواهيم براي ما نزد خداوند بهشت را ضمانت نمايي!

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سر خويش فرو انداخته پس از اندکي سر را بلند نمود و فرمود: من اين کار را مي‌کنم به شرط آنکه از هيچ کس هيچ چيز درخواست نکنيد!

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: گاهي مي‌شد يکي از ايشان در مسافرت تازيانه‌اش (از روي اسب يا شتر) به زمين مي‌افتاد، ولي خوش نمي‌داشت به ديگري بگويد تازيانه را به من بده، مبادا که درخواست کرده باشد، خودش پايين مي‌آمد و برمي‌داشت! و گاهي مي‌شد که بر سر سفره‌اي بود و ديگر همنشينان به آب نزديکتر بودند ولي او از آنان تقاضا نمي‌کرد، خودش بر مي‌خواست و آب مي‌نوشيد

منبع: وسائل الشيعه، جلد 6،صفحه 307 

درخواست از مردم انسان را كوچك مي كند ؛ گاه انسان مجبور است از كسي چيزي بخواهد ؛ كه هيچ .

اما بسياري از درخواستهاي ما بي مورد است . مثلا به مردم رو ميزنيم و پول قرض مي گيريم تا تلوزيون و قالي و پرده و ... منزلمان را عوض كنيم . اينها باعث ذلت انسان مي شود

داستانك :

روزى امير المؤمنين عليه السّلام از جلوي دكان قصّابى مى‏گذشت و قصاب گوشت فربه اى داشت،عرض كرد: يا امير المومنين  گوشت خوبى دارم مقدارى از آن خريدارى كن؟

امام عليه السّلام فرمود: پول آماده‏ اى ندارم،

 عرض كرد: من صبر مى‏كنم، تا هر وقت داشتيد بهاى آن را بدهيد؟

 فرمود: من بر خوردن گوشت صبر مى‏كنم‏

منبع:ارشاد القلوب؛ جلد ‏1  ،صفحه  311


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

نگه داشتن ادرار


امام رضا عليه السلام مي فرمايند:

وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَشْتَكِيَ مَثَانَتَهُ فَلَا يَحْبِسِ الْبَوْلَ وَ لَوْ عَلَى ظَهْرِ دَابَّتِهِ.

 كسى كه ميخواهد از ناراحتى مثانه شكايت نكند بول خود را نگه ندارد و لو اينكه سوار اسب باشد.

منبع: بحار الأنوار ،  جلد  ‏59 ، صفحه   323

داستانك:

به حكيمى (كه ظاهرا ابوعلي سيناست)گفتند: پسرت بى‏ ادب است. گفت: چرا؟

گفتند: داشتيم مسافرت مى ‏كرديم، هرجا ادرارش مى‏گرفت، اين پسر شما، آقازاده، مى‏پريد پاى اسب ادرار مى‏كرد.

 گفت: پسر من نيست. گفتند:يعني چه ؟ او پسر شماست!

 گفت: اگر پسر من بود روى اسب ادرار مى‏كرد. براى اينكه همين مقدارى كه نگه داشت و پايين آمد برايش ضرر داشت.


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

اين انقلاب امانت است

(به بهانه نزديكي به انتخابات)
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» (نساء/ 58)

 بدرستى كه خدا به شما امر مى‏كند ،كه امانات را به اهلش بدهيد

دختر انسان امانت است؛ بايد دقت كنيم كه دخترمان را به چه كسي مي دهيم

فرزند ما امانت است ؛ او را كدام مدرسه مي گذاريم

چشم ما امانت است ؛ در چه راهي خسته اش مي كنيم

گوش ما امانت است ؛ چه گوش مي دهيم

زبان ما امانت است ؛ چه ميگوييم

و...

اما يكي از مهمترين امانات؛ انقلاب و خون شهداست ؛

 اين انقلاب را به دست كه مي دهيم ؟

يكي از وظايف ما اين است كه سكان اجرايي كشور را به دست اصلح بدهيم و اگر در انتخابات شركت نكنيم يا خداي نكرده كوتاهي كنيم مصداق اين جمله حضرت امام خميني رحمت الله عليه مي شويم : "چه بسا که در برخي مقاطع حضور نيافتن در انتخابات يا مسامحه در آن، گناهي باشد که در راس گناهان کبيره است "


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

خوش اخلاقي در خانه

(به بهانه مبعث خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله)

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم

انما بعثت لأتمّم مكارم الاخلاق

مبعوث شده ‏ام تا اخلاق كريمه و فضائل انسانى را اتمام و اكمال نمايم

منبع :بحار الأنوار،جلد ‏68 ،صفحه382

داستانك :

عموما جریان سعد بن معاذ را می دانیم که ؛ هنگام دفنش مادرش گفت پسرم خوشا به حالت بهشت گوارایت  و پیامبر فرمود : زیاد خوشحال نباش و برای خدا تکلیف مشخص نکن که سعد هم اکنون در فشار است . اصحاب سبب را پرسیدند فرمود : سعد با خانواده اش بد اخلاق بود (بحار الانوار جلد 21 صفحه 257 )

حال آیا می دانیم سعد بن معاذ كه فشار قبر نصيب او شد ؛ چه شخصیتی است ؟

او از کبار صحابه رسول الله  و زعیم قبیله اوس بود

  در جنگهایی مهمی نظیر بدر و احد و خندق حضور داشت

 در غزوه بواط در سال دوم هجرت از طرف پیامبر حکومت مدینه به او سپرده شد

مستجاب الدعوه بود ؛ در جنگ خندق به شدت زخمي شد ؛ در آن هنگام دعا كرد: خداوند اگر چيزى از جنگ ما با قريش باقى بماند مرا زنده نگهدار براى جنگ ديگرى كه من دوست دارم با قومى كه پيغمبر ترا از او رنج داده و او را تكذيب نموده‏اند نبرد كنم خداوندا  اگر جنگ پايان يافته باشد مرا (در اين واقعه) شهيد فرما و  نیز  مرا مكش مگر بعد از اينكه چشم مرا به تباهى بنى قريظه (يهود) روشن کنی .(ترجمه کتاب الكامل،جلد7 ،صفحه :206)

چون سعد آن گفته (دعا) را به زبان آورد خون بند آمد و بعد از پایان جنگ و بعد از پایان غائله ی یهود خون ریزی شروع شد

 قضاوت برخورد با یهودیان پیمان شکن  بنی قریظه توسط پیامبر به او  واگذار  شد و  بعد از قضاوتش پیامبر فرمود:  خداوند این حکم تو را تایید و امضا نمود

 در تفسیر منصوب به امام عسکری علیه السلام آمده است: قال رسول الله ص: يرحمك الله يا سعد، فلقد كنت شجا «4» في حلوق الكافرين، لو بقيت لكففت العجل- الذي يراد نصبه في بيضة المسلمين  كعجل قوم موسى . قالوا: يا رسول الله أ و عجل يراد أن يتخذ في مدينتك هذه! قال: بلى، و الله يراد، و لو كان سعد فيهم حيا لما استمر تدبيرهم، و يستمرون ببعض تدبيرهم، ثم الله تعالى يبطله. قالوا: أخبرنا كيف يكون ذلك قال: دعوا ذلك لما يريد الله أن يدبره  

مدتها بعد از شهادت سعد بن معاذ  رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خدا رحمت كند تو را اى سعد، بدرستى كه استخوانى بودى در گلوهاى كافران، و اگر مى‏ماندى منع خواستى كرد گوساله را كه اراده نصب او خواهند نمود در بيضه اسلام- كه مدينه است- مانند گوساله موسى.

صحابه گفتند: يا رسول اللّه! آيا اراده خواهند نمود در مدينه تو گوساله برپا كنند؟

حضرت فرمود: بلى و اللّه اراده خواهند كرد، و اگر سعد زنده مى‏بود نمى‏گذاشت كه ايشان بكنند و ليكن خواهند كرد و حق تعالى نخواهد گذاشت كه تدبير ايشان مستمر شود و بزودى خدا تدبير ايشان را باطل خواهد كرد.

صحابه گفتند: يا رسول اللّه! ما را خبر ده كه تدبير ايشان چگونه خواهد بود.

حضرت فرمود: بگذاريد تا تدبير حق تعالى در اين باب ظاهر گردد        (التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري، صفحه: 481 ) به نقل از (حياة القلوب، المجلسي ،جلد 4،صفحه:1271)

 از کلام بالا مشخص می شود که اگر سعد زنده بود نمی گذاشت حق امام علی علیه السلام را غصب کنند

در هنگام جان دادن رسول خداى به بالين او آمد و سر سعد را به زانو خود گذاشت و فرمود: الهى! سعد در راه تو سختيها ديده و رسول تو را تصديق كرده و حقوق اسلام كه بر ذمّت او بوده ادا نموده، روح او را چون ارواح دوستان خود قبض فرماى. سعد اين بانگ بشنيد و چشم باز كرد و گفت: السّلام عليك يا رسول اللّه. گواهى مى‏دهم كه تو رسول خدائى و حق رسالت بگذاشتى و سر خود را برگرفت و بر زمين نهاد و عذر بخواست و بعد از دنیا رفت

 بعد از شهادت سعد ،جبرئيل فرود آمد و خدمت پیامبر عرض كرد:

كيست از اصحاب تو كه درگذشت و درهاى آسمان به روى او گشاده گشت؟ پيامبر فرمود: سعد بن معاذ

 پیامبر شخصا او را غسل داد و بر او نماز خواند

 پیامبر در تشییع جنازه او حاضر شد و  عبا از دوش و کفش از پا در آورد

 در تشییع او اصحاب گفتند: يا رسول اللّه، سعد مرد بزرگ جثه‏اى بود و در دست ما سخت سبك است .پیامبر فرمود: من مى‏نگريستم ملائكه را كه جسد سعد را حمل مى‏كردند.

 پيغمبر فرمود: عرش در مرگ سعد جنبش كرد و درهاى آسمان گشوده شد و هفتاد هزار فرشته تشييع جنازه او كرد

 رسول خداى در خانه او به سر انگشتان پاى راه مى‏رفت و مى‏فرمود كه: از كثرت فرشتگان، جاى قدم گذاشتن نيست و چون پاى مى‏گذارم فرشته بال خود را از جاى بر می دارد تا پاى ديگر بگذارم.  (کتاب ناسخ التواريخ(زندگانى پيامبر)، ،جلد 2،صفحه :1065)

 با اينهمه كرامت از سعد ؛ بازهم چون با خانواده بد اخلاق بود ، فشار قبر نصيبش شده بود


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد


اي بنده ي گريزان! از خدا فرار مي كني ؟!!!

مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَنات‏[ فرقان 70]

كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، كه خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل مى‏كند

داستانك:

بدون هيچ توجهي از كنار او گذشت.

اين بي‌توجهي آخوند بر عبد فرّار سخت گران آمد. از جاي خود حركت كرد تا اين شيخ پير را تنبيه كند. دويد و راه را بر او سد كرد و با لحني بي‌ادبانه گفت: هي! آشيخ! چرا به من سلام نكردي؟!

عارف همداني ايستاد و گفت: مگر تو كيستي كه من بايد حتماً به تو سلام مي‌كردم؟ گفت: من عبد فرّارم. آخوند ملاحسينقلي همداني به او گفت: عبد فرّار! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار كرده‌اي يا از رسول خدا؟

و سپس راهش را گرفت و رفت.

فردا صبح، آخوند ملا حسينقلي همداني درس را تمام كرده، رو به شاگردان نمود و گفت: ‌امروز يكي از بندگان خدا فوت كرده هر كس مايل باشد به تشييع جنازة او برويم.

 عده‌اي از شاگردان آخوند به همراه ايشان براي تشييع حركت كردند. ولي با كمال تعجب ديدند آخوند به خانه عبد فرار رفت. آري او از دنيا رفته بود. عجبا! اين همان ياغي معروف است كه آخوند از او به عنوان بندة خدا ياد كرد و در تشييع جنازه او حاضر شد؟! به هر حال تشييع جنازة تمام شد.

يكي از شاگردان آخوند به نزد همسر عبد فرارا رفته و از او سؤال كرد: چطور شد كه او فوت كرد؟ همسرش گفت: نمي‌دانم چه مي‌شد؟ او هر شب ديروقت با حال غيرعادي و از خود بي‌خود منزل مي‌آمد، ولي ديشب حدود يك ساعت بعد از اذان مغرب و عشا به منزل آمد و در فكر فرو رفته بود و تا صبح نخوابيد و در حياط قدم مي‌زند و در حالي كه گريه مي كرد ،با خود تكرار مي‌كرد: عبد فرار تو از خدا فرار كرده‌اي يا از رسول خدا؟! و سحر دق كرد و مرد.

اصل داستان از كتاب : شرح حال حكیم فرزانه حاج علی محمد نجف آبادی، صفحه 27


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

دستم بشكند ، اگر رأي بدهم!!!

...وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ [غافر : 44 ]

من كار خود را به خدا واگذارم كه خداوند نسبت به بندگانش بيناست!

پيام آيه ي فوق اين مي شود : ما مأمور به وظيفه ايم ؛ نه مأمور به نتيجه

و در جاهاي ديگر قرآن اين آيه زياد به چشم مي خورد كه:

ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ ...[المائدة : 99]

پيامبر وظيفه‏اى جز رسانيدن پيام ندارد

گاه انسانها بيشتر از آنكه به وظيفه فكر كنند به نتيجه مي انديشند و اگر نتيجه آن طور كه دوست داشتند ، نشد ، كار را به كلي كنار مي گذارند

به عنوان مثال:

دختر خانمي را براي ازدواج به خانواده ي پسري معرفي مي كنيم آنها تحقيق مي كنند و ازدواج صورت مي گيرد؛ از قضا از هم جدا مي شوند .........ما مي گوييم ديگر كار خير نمي كنم

يا شخصي را براي گرفتن وام به جايي معرفي مي كنيم ؛ آنها تحقيق مي كنند و وام مي دهند؛ و آن وام گيرنده فرار مي كند .........ما مي گوييم ؛ لال شوم اگر ديگر از اينكارها كردم

يا براي انتخابات تحقيق كرديم و به نتيجه رسيديم و براي كانديدايي تبليغ كرديم ، نذر كرديم ، روزه گرفتيم و... ؛ بعد از مدتي او عوض شد .........ما مي گوييم ديگر براي كسي كار نمي كنم و ديگر رأي نمي دهم

و ...

در تمام اينها بايد گفت:

ما مأمور به وظيفه ايم ؛ نه مأمور به نتيجه ؛ ما وظيفه ي خود را انجام مي دهيم ، نتيجه با خداست


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

زحمت به مردم در مراسم ختم

عالمي به نام شيخ محمد باقر اصفهاني چند روزي را در قبرستان مي گذراند , از ايشان پرسيدند چرا به قبرستان آمده ايد ؟

ايشان فرمود : به من الهام شده چند روز ديگر خواهم مرد , اينجا آمده ام تا مردم را به زحمت نيندازم.

حال اين روحيه را با روحيه بعضي از ما كنار هم بگذاريم , براي رفتگانمان چه مراسمي كه نمي گيريم؟!!!

مراسم شب قبل از دفن

تشييع جنازه

خاكسپاري

نهار روز اول

تعزيه صبح روز دوم

تعزيه عصرروز دوم

تعزيه صبح روز سوم

تعزيه عصر روز سوم

نهار روز هفتم

رفتن بر سر مزار در روز هفتم

گرفتن مراسم توسط هر كدام از فرزندان

نهار عيد اول

رفتن بر سر مزار در عيد اول

چهلم

سال

و ...

نكته اينجاست كه در بسياري از موارد ، اگر شخصي حتي در يكي از اين مراسم شركت نكند ؛ صاحبان عذا ناراحت مي شوند!!! عموم كساني كه اين مراسم را مي گيرند به فكر آبروي خود هستند نه به فكر مرحوم

اگر خرج اينها را به مستمندان بدهيم ؛ آيا بيشتر به روح مردگانمان نمي رسد؟؟؟

داستانك :

آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني به فرزندانش سفارش كرده بود :"هر جا كه مٌردم مرا در قبرستان همان جا دفن كنید و راضی نیستم اگر در روستايي بودم مرا به شهر برگردانید و مردم را به زحمت اندازید!!!

حاج آقاي واله رحمه الله عليه يكي از اساتيد بزرگ اخلاق مشهد به نزديكان خود سفارش مي كند: " راضي نيستم ، بيش از 2 ساعت برايم مراسم بگيريد ؛ زيرا مردم اذيت مي شوند!!!


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

لقمه حلال و لقمه حرام

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ:

«كَسْبُ‏ الْحَرَامِ‏ يَبِينُ‏ فِي‏ الذُّرِّيَّةِ».

امام صادق عليه السلام مي فرمايند:

كسب حرام در نسل انسان آشكار مي شود

منبع:كافي جلد ‏9 صفحه 680 (باب المكاسب الحرام)

داستانك

مشك را پر كرد،

ديدسيبي بر آب روان است، گرفت و  اولين گاز را به سيب زد .با خود گفت :"قطعاً اين سيب مالك داشته،بي اجازه او چرا تصرف كردم؟"

حركت كرد، مسير آب را گرفت به بالا، رفت تا رسيد به جاييكه آب از باغي كه درخت سيب داشت بيرون مي آمد.

به صاحب باغ گفت:

سيبي كه بر آب روان بود من خوردم. از من راضي مي شوي ؟

- ابدا راضي نيستم.

- قيمتش را مي دهم.

- راضي نمي شوم.

- حاضرم كارگري تو را بكنم تا راضي شوي

صاحب باغ گفت: من به يك شرط از تو راضي مي شوم ، وآن اينكه دختري دارم كور و كچل و لال و گنگ و مفلوج از پا. اگر حاضري با او ازدواج كني، من از تو راضي مي شوم والا راضي نمي شوم.

***

صيغه عقد جاري شد.

جوان وارد اتاق شد ، و در گوشه ي اتاق دختري ديد كه از زيبايي مانند حورالعين بود ، سريع از اتاق خارج شد و به نزد پدر دختر رفت و گفت: آن دختري كه براي من وصف كردي اين نيست.

گفت: اين همان است، چون ديدم جديّت داشتي كه رضايت بگيري براي خوردن يك سيب، و من مدتها انتظار داشتم كه اين دختر را به مثل شما شخصي شوهر دهم.

اما گفتم كور است يعني هنوز چشمش نامحرم را نديده، و گفتم كچل است يعني مويش را نامحرم نديده، و گفتم لال است يعني با مرد بيگانه سخن نگفته، و گفتم مفلوج است از پا يعني تنها از خانه بيرون نرفته.

از اين وصلت مقدس شخصي به دنيا آمد كه جزء بزرگترين مراجع تقليد شد .

كسي كه امام زمان به ديدنش مي آمد

كسي كه بين مردم معروف بود به :

حضرت آيت اله العظمي مقدس اردبيلي

از مادرش سئوال كردند سبب مقام ارجمند مقدس اردبيلي در چيست؟ گفتند من هرگز لقمهاي شبهه ناك نخوردم و قبل از شير دادن بچه وضو مي گرفتم و ابدا چشم نامحرم نيانداختم و در تربيت او بعد از شير بازگرفتن كوشيدم و نظافت و طهارت را مراعات كردم و او را با بچه ها ي خوب مي نشاندم."


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

عاشقانه ترين نامه

(به بهانه ميلاد حضرت زهرا , روز مادر و زن و روز تولد حضرت امام خميني  رحمه الله عليه)

اين نامه در فروردين 1312 در بيروت توسط حضرت امام خميني در سفر به مكه مكرمه نوشته شده است

"تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاى به جدايى از آن نور چشم عزيز و قوّت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آئينه قلبم منقوش است. عزيزم اميدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند. [حالِ‏] من با هر شدتى باشد مى‏گذرد ولى بحمد اللَّه تا كنون هر چه پيش آمد خوش بوده و الآن در شهر زيباى بيروت هستم؛ حقيقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دريا خيلى منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراه نيست كه اين منظره عالى به دل بچسبد

... خيلى سفر خوبى است جاى شما خيلى خيلى خاليست. دلم براى پسرت قدرى تنگ شده است. اميد است هر دو  به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزيز و محافظت خداى متعال باشند ...

ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللَّه‏ "

منبع : صحيفه امام، جلد ‏1، صفحه: 2


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

بهداشت دهان و دندان

(به بهانه 23 فروردين ؛ روز دندانپزشكي)

عمرو بن جميع از پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) نقل مى‏كند كه فرمود: در مسواك دوازده خصلت است:

1.دهان را پاك مى‏كند

2. خوشنودى خداوند را جلب مى‏كند

3. دندانها را سفيد مى‏كند

 4. زردى دندان را از بين مى‏برد

5.  بلغم را كم مى‏كند

6. اشتها به طعام مى‏آورد

7.  حسنات را چند برابر مى‏كند

 8. با آن به سنّت عمل شده است

 9. فرشتگان موقع مسواك كردن حاضر مى‏شوند

10.  لثه را محكم مى‏سازد

11.  آن راه خواندن قرآن را مرور مى‏كند

12. و دو ركعت نماز با مسواك زدن براى خداوند دوست داشتنى‏تر از هفتاد ركعت بدون مسواك است

منبع: خصال-ترجمه جعفرى    جلد ‏2    صفحه 229  

نكته :

يكي از مهمترين مواردي كه دندان را از بين مي برد ، خوردن برخي از خوراكيها مثل نوشابه است

متاسفانه ايرانيان در سال؛  2،900،000،000 تومان نوشابه مصرف مي كنند [به نقل از سايت معاونت طرح و برنامه دانشگاه فردوسي در تاريخ 6/1/91 ]

سرانه مصرف نوشابه در ايران ؛  42 ليتر است در حالي كه  در جهان 10 ليتر است. [به نقل از رئيس دانشكده بهداشت دانشگاه علوم پزشكي اصفهان در گفتگو با خبرنگار فارس در تاريخ 4/2/89 ]

دكتر پريس ؛ دندانهايي را  كه 3000 سال زير خاك بوده اند را در ظرفي از نوشابه مي اندازد و بعد از گذشت 48 ساعت اثري از دندانها باقي نمي ماند

 جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

به اين 4 تا عمل كن ؛ به پزشك نياز نخواهي داشت

(به بهانه نزدیکی به 18 فروردین روز جهانی بهداشت)

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیهما السلام)  لِلْحَسَنِ ابْنِهِ (علیه السلام) يَا بُنَيَّ أَ لَا أُعَلِّمُكَ أَرْبَعَ خِصَالٍ تَسْتَغْنِي بِهَا عَنِ الطِّبِّ فَقَالَ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ لَا تَجْلِسْ عَلَى الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ جَائِعٌ وَ لَا تَقُمْ عَنِ الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ تَشْتَهِيهِ وَ جَوِّدِ الْمَضْغَ وَ إِذَا نِمْتَ فَاعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى الْخَلَاءِ فَإِذَا اسْتَعْمَلْتَ هَذَا اسْتَغْنَيْتَ عَنِ الطِّب‏

 امير مؤمنان على بن ابى طالب (علیه السلام) بفرزندش حسن فرمود:

 پسر جانم چند خصلت به تو ياد ندهم كه بواسطه آنها از طب بى‏نياز شوى؟

عرض كرد چرا يا امير المؤمنين ؛ فرمود:

1. تا گرسنه نباشى دست به خوراك دراز مكن،

2. تا هنوز رغبت به خوردن دارى دست از غذا بکش ،

3.  هر چه مي خورى خوب بجو،

4. چون خواستى بخوابى قضاى حاجت كن،

چون اين چهار را بكار بستى از طب بى‏نياز مي شوى.

منبع :خصال-ترجمه كمره‏اى- جلد ‏1- صفحه  215

داستانك:

طبيبي از كشوري ديگر به قم آمد و از خادم آيت الله بروجردي درخواست كرد از آيت الله بخواهيد تا ساعاتي را در كنار ايشان باشم ، زيرا من در حال تحقيقم كه چرا عمر مراجع تقليد اينقدر بالاست

خادم از آقا وقت گرفت و ايشان از هنگام نهار به بعد را اجازه دادند

هنوز غذاي آقا تمام نشده بود كه طبيب بلند شد و بيرون آمد

خادم گفت : مگر نمي خواستي تحقيق كني

طبيب گفت : چرا ، تحقيقم تمام شد .

خادم گفت : چطور؟

طبيب پاسخ داد: راز طول عمر ايشان اين است كه غذا را زياد مي خوند . من غذايم تمام شد و ايشان هنوز در حال جويدن لقمه ي دوم بودند


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

اسلام آمريكايي

يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً (سوره نساء- آيه 150)

و مى‏گويند: «به بعضى ايمان مى‏آوريم، و بعضى را انكار مى كنيم» و مى‏خواهند در ميان اين دو، راهى براى خود انتخاب كنند

متاسفانه جامعه ي اسلامي مدتهاست دچار بيماري التقاط شده است يعني نيمي از اسلام مي گيرد و نيمي از غير اسلام . اين نوع اسلام ، اسلام التقاطي است يا بهتر بگوييم اسلام سكولار است يا همان اسلام آمريكايي

به عنوان مثال:

هم نماز مي خواند .................... هم رشوه مي گيرد

هم روزه مي گيرد....................  هم مال مردم مي خورد

هم براي امام حسين روضه مي گيرد....................  هم كنار درياهاي امارات و تايلند و ... مي رود

هم در نماز جماعت شركت مي كند....................  هم ماهواره مي بيند

هم افطاري مي دهد....................  هم ربا مي خورد

هم حرم مي رود .................... هم بدترين حجاب را دارد

هم ريش مي گذارد .................... هم غيبت مي كند

هم مداحي مي كند ....................  هم خوانندگي حرام

هم سينه مي زند ....................  هم شراب مي خورد

هم صبحهاي جمعه در دعاي ندبه يابن الحسن مي گويد....................هم شبهاي جمعه در عروسي مختلط و پارتي شركت مي كند؛

و ..............

فقط انسان مي تواند بگويد :يابن الحسن ، چاهت كجاست

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد


حماسه سياسي و حماسه اقتصادي

(به بهانه آغز سال 92 ، سال حماسه سياسي و حماسه اقتصادي)

مقام معظم رهبري اين سال (سال 1392) را سال حماسه سياسي و حماسه اقتصادي نام نهادند

همانطور كه ايشان فرمودند : توليد ملي و حمايت از سرمايه ايراني همچنان پابرجاست

نكته اينجاست كه اگر ما بخواهيم حماسه سياسي و حماسه اقتصادي داشته باشيم بايد از توليد ملي حمايت كنيم

خداوند در قرآن مي فرمايد:

 و لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً [النساء : 141]

خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است

يعني مومنين نبايد كاري كنند كه كافران بر آنها سلطه پيدا كنند ‏. اگر ما از كالاهاي ايراني حمايت نكنيم و از كالاهاي خارجي استفاده كنيم ، كافران به مرور بر ما تسلط پيدا مي كنند

داستان :

آيت الله مرعشي نجفي ، هیچ وقت لباس خارجی به تن نمیکردند؛ از خیاطش خواسته بود، با پارچه های تولید داخل برایش لباس بدوزد؛ آن روزها دکمه در ایران تولید نمیشد و مجبور بودند از دکمه های تولید خارج استفاده کنند. خیاط آقا هم از دکمه استفاده کرده بود؛

بعد اینکه لباس را نزد آقا برد، آقا از دکمه هایش خوششان نیامد ؛ گفتند دکمه ی خارجی است ؛ و به همین دلیل به خیاط یاد دادند که با قیطون دکمه درست کندو به لباس بدوزد.

(نمونه اين لباس در كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي در قم موجود است)

منبع: گنجینه ی شهاب اندر شرح حال حضرت آیت الله مرعشی نجفی.

 

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

 

استفاده از فرصت ها

وَ قَالَ اميرالمومنين عليه السلام:

 إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّه

ضايع كردن فرصتها غصه دار است

بسياري از بزرگان از كمترين فرصتها ، بيشترين استفاده را مي كردند

مثلا : كتاب مهم" لمعه" كه طلاب در سال چهارم مي خوانند  توسط "شهيد اول" در  زندان نوشته ‏است

و يا آيت الله رى شهرى زمانى كه وزير اطلاعات بودند فاصله ي بين  خانه‏ تا وزارتخانه را كه حدوديكساعت طول مي كشيد ، قرآن حفظ مي كردند؛و در همين زمان ايشان كل قرآن را حفظ مي كنند.

 و يا آزادگانى كه در زندانهاى عراق قرآن و نهج البلاغه و ... حفظ كرده ‏اند

داستان :

مرحوم حاج شيخ نوالدين اشتي هم مباحثه مخصوص امام مي گفت:

[حضرت امام ما و تعدادي از طلاب را به نهار دعوت كردند و ما پيشنهاد كرديم به جاي خوش آب و هوايي برويم  و رفتيم ] به دليجان كه رسيديم ، ماشين خراب شد و ما پياده شديم . راننده و كمك راننده دست به كار شدند تا ماشين را درست كنند .

امام براي تجديد وضو رفتند ؛ در اين فاصله براي سرگرمي عمامه هاي خود را باز مي كرديم و مي بستيم.

ايشان از اين كار بسيار ناراحت شد . يكي از دوستان گفت: آقا ، نه دعوت شما را مي خواهيم ، نه اين ناراحتي را .

امام فرمودند: دلم به حال شما مي سوزد كه چرا اين فرصتها را اينگونه از دست مي دهيد ، ميتوانستيد به جاي اين كار بي ثمر يك فرع فقهي مطرح كنيد و با يكديگر بحث كنيد .

منبع : كتاب اوقات فراغت در اسلام صفحه 128به نقل از جلوه هاي معلمي امام خميني صفحه 33


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

تو كچلي؟!

سه نوع  رابطه‏ در قرآن داريم:

1. رابطه پيامبر با مردم. رحمت  «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِينَ» (انبياء/ 107)

 2.رابطه مردم با پيامبر. مودت «إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى» (شورى/ 23)

3.رابطه زن و شوهر، هم مودت و هم رحمت  «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّهً‏ وَ رَحْمَه» (روم/ 21)

در رحمت نوعي بخشش نيز هست

مرد بايد در خانه چنان اخلاقي داشته باشد كه همه ي اهل خانه آرزوي ديدارش را داشته باشند

داستان:

غاده ؛همسر شهيد چمران مي گويد

روزي دوستم به من گفت :

"غاده! در ازدواج تو یك چیز بالاخره برای من روشن نشد. تو از خواستگارهایت خیلی ایراد می گرفتی، این بلند است، این كوتاه است... مثل این كه می خواستی یك نفر باشد كه سر و شكلش نقص نداشته باشد. حالا من تعجبم چه طور دكتر را كه سرش مو ندارد قبول كردی؟"

من گفتم:  «مصطفی كچل نیست. تو اشتباه می كنی.»

...

آن روز همین كه رسیدم به خانه، در را باز كردم و چشمم افتاد به مصطفی، شروع كردم به خندیدن.

مصطفی پرسید «چرا می خندی؟» و من كه چشم هایم از خنده به اشك نشسته بود گفتم «مصطفی، تو كچلی؟ من نمی دانستم!»

و آن وقت مصطفی هم شروع كرد به خندیدن ...

اينقدر شهيد چمران داراي كمالات بوده كه همسرش حتي توجه به ظاهر او هم نمي كند


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

راحت صحبت كنيم

چرا برخي فكر مي كنند هر چه كلمات قلمبه در صحبتهايشان به كار ببرند ؛ بهتر است در حالي  كه ارزش به اين است كه قابل فهم حرف بزنيم زيرا خداوند مي فرمايد :

وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ [القمر : 17]

و اين قرآن را آسان و قابل فهم فرستاديم

داستان:

شخصي از دست كسى عصبانى شد، خواست به او، اين فحش را بدهد: لجن به ريشت!

او اينگونه فحش مى‏داد. مى‏گفت: «لجن در دست چپت، ماه رجب بعد از نماز! فتأمَّل؟»

شخص به فكر فرو ميرفت سى چهل دقيقه كه فكر مي كرد، تازه مي فهميد چه شده!

 ماه رجب يك دعايى هست بعد از نماز كه مردان ريششان را مي گيرند، اگر در دست آدم لجن باشد، ريش آدم هم لجنى مى‏شود.


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

راحت زندگي كنيم

بعضي در مسايل غير ضروري ( بخصوص در آداب و رسوم) سخت مي گيرند در حالي كه خداوند فرموده:

يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْرَ [البقرة : 185]

 خداوند، راحتى شما را مى‏خواهد، نه زحمت شما را

به عنوان مثال :

ساعتها در بازار راه ميرود تا بشقابي پيدا كند كه گُلش به گل قاليها بخورد

مي گويد اين مهماني نمي آيم چون لباسم تكراريست

چون سقف تالار بلند است ، بايد لباس بلند بپوشد

ازدواج نمي كند و مي گويد چون مدركم ليسانس است بايد با فوق ليسانس ازدواج كند

در تمام اين موارد بايد گفت : شد شد ؛ نشد نشد يعني اگر گُلش به قالي خورد ،خورد ؛ نخورد نخورد.اگر لباس جديد داشت مي پوشد نداشت تكراري و ...

لطيفه :

امام جماعتي به جاى «قل هو الله» خواست سوره‏ى نوح را بخواند.

گفت :«بسم الله الرحمن الرحيم» «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا»  يعنى ما حضرت نوح را فرستاديم. بقيه اش را فراموش كرد.

دوباره گفت كه: «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» يادش نيامد.

باز گفت :«إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا»، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» يك نفر از پشت سر گفت: آقا! نوح نمى‏رود، يك پيغمبر ديگر را بفرست‏ ؛ اين نشد يكي ديگر


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد


امان از حرف مردم

برخي از مردم براي راضي كردن ديگران ، خيلي خود را به مشقت مي اندازند . اما باز هم مردم از آنان راضي نمي شوند

اگر حجاب داشته باشد ، مي گويند اُمُّل . اگر بي حجاب باشد ، مي گويند: بي دين

اگر ريش بگذارد، مي گويند: شيخ شدي . اگر ريش نگذارد ، مي گويند : چرا حرام انجام مي دهي

اگر در مهماني يك نوع غذا بدهد، مي گويند خسيس . اگر چند نوع بدهد ، مي گويند: اسرافكار

اگر در مهماني كم غذا بخورد ، مي گويند: براي ديدن مردم كم مي خورد. اگر زياد بخورد مي گويند: حريص

اگر نماز را آرام بخواند مي گويند :رياكار . اگر تند بخواند ، مي گويند :كلاغ

حال كه مردم از ما راضي نمي شوند ؛ بياييم كارهايمان را فقط براي خدا انجام دهيم

خاطره :

در مسجدي كه نماز مي خوانم روزي زود به مسجد رفتم .

يكي از نماز گزاران جلو آمد و گفت : حاج آقا ، امام جماعت يعني شما ، كه زود به مسجد مي آييد تا مردم سوالاتشان را بپرسند

همان روز يكي ديگر از نمازگزاران جلو آمد و گفت : حاج آقا ، غيبت شما را كردم ؛ گفتم فلاني عجب آخوند بي كاري است


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

عفو در زندگي

وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ [ نور 22]

 بايد عفو كنند و چشم بپوشند آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را ببخشد؟!

انسان بايد ديگران را ببخشد

مگر ما ادعاي پيروي از پيامبر مكرم اسلام را نداريم ؛ مگر پيامبر را اذيت نمي كردند؛ مگر به پيامبر نگفتند:

تو مجنوني  :  وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ  [الدخان : 14]

تو ساحري دروغگويي : هذا ساحِرٌ كَذَّابٌ [ص : 4 ]

تو شاعرِ مجنوني:  لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ [الصافات : 36]

تو پيامبر نيستي :  لَسْتَ مُرْسَلاً [الرعد : 43]

تو پيامبر نيستي چون غذا مي خوري:  ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ [الفرقان : 7 ]

تو پيامبر نيستي چون در بازار راه ميروي: وَ يَمْشي‏ فِي الْأَسْواقِ [الفرقان : 7]

گروهي اين قرآن را به تو املا كرده اند: اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى‏ عَلَيْهِ [الفرقان : 5]

تيمي به تو در اين قرآن كمك مي كنند : أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ [الفرقان : 4]

و . . .

با اينهمه توهين و اذيت هاي مختلف ؛ فتح مكه صورت گرفت : تمام اينها اسير پيامبرند . يكي از مسلمانان بالاي كوه مي رود و مي گويد : اليوم يوم الملحمه «امروز روز انتقام است »

پيامبر او را توبيخ مي كند و مي فرمايد: اليوم يوم المرحمه « امروز روز رحمت است »

پس چگونه است كه ما حتي برخي از نزديكانمان را هم نمي بخشيم


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

خلاصه چهار كتاب آسماني « 1. سكوت »

قال اميرالمومنين عليه السلام:

قَرَأْتُ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ واختَرَت مِنْ كُلِّ كِتَابٍ كَلِمَةً مِنَ التَّوْرَاةِ مَنْ صَمَتَ نَجَا . . .

تورات و انجيل و زبور و قرآن را خواندم و از هر يك كلمه‏اى انتخاب كردم:

 1.از تورات اين جمله را انتخاب كردم : "هر كه سكوت اختيار كند نجات يابد"

منبع: تحرير المواعظ العددية، صقحه: 342

داستان:

لقمان حکیم به پسر ش گفت:

"امروز طعام مخور و روزه بگير ، و موقع افطار  هر چه از صبح بر زبان آوردي، بنویس . شبانگاه همه آنچه را که نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزه‏ات را باز كن و طعام خور"

"شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند.  دیروقت شد و فرصت افطار گذشت و نتوانست طعام بخورد.

روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام  نخورد.

روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر پدر خواند، دير شد و او نتوانست طعامي بخورد.

روز چهارم، هیچ نگفت .

شب، پدر از او خواست که کاغذها را بیاورد و نوشته‏ ها را بخواند.

پسر گفت: امروز هیچ نگفته ‏ام تا بخوانم.

لقمان گفت: “پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفته‏ اند، چنان حال خوشى دارند که اکنون تو دارى

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

مي خواهم در ديد باشم

امام كاظم در روايتي با اين مضمون مي فرمايند :

آنان كه كاري مي كنند در ديد باشند ؛كمبود دارند

بعضي از انسانها كارهايي مي كنند كه ديده شوند مثلا:

لباسي مي پوشد كه در ديد باشد

ماشيني سوار مي شود كه در ديد باشد

زنگ گوشي اش را نوعي انتخاب مي كند كه در ديد باشد

خانه اش را نوعي مي سازد كه در ديد باشد

نوعي امضا مي كند كه در ديد باشد

مدل مو و لباسش طوريست كه در ديد باشد

و ...

بعضي از افراد از اينها جلوتر مي زنند و مي خواهند همه چيزشان با بقيه فرق كند ؛مثلا:

در هئيت همه فرياد مي زنند " يا حسين " او مي گويد " يا علي "؛ حال اگر همه بگويند " يا علي" او مي گويد " يا حسين"

همه چايي مي خورند او مي گويد آبجوش. حال اگر همه بگويند:آبجوش ؛ او مي گويد چايي

همه جلوي استاد بلند مي شوند او نشسته ؛ حال هيچكس بلند نمي شوند او سريع مي ايستد

و ...


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

چه كنيم محبوب شويم؟

وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاء  [آل‏ عمران :  26]

عزت و ذلت دست خداست

اگر اينگونه است پس چرا بعضي از ما اينقدر به فكر راضي كردن مردميم ، تا عزيز شويم

چرا اينقدر ريا مي كنيم تا عزيز شويم

اگر خدا بخواهد انسان عزيز مي شود و اگر نخواهد ذليل.

داستان:

سركه فروش با اخلاصي بود در تهران .

روزي به فرزندانش گفت : دوست دارم روزي كه مُردم ، تهران تعطيل شود و به تشييع جنازه ي من بيايند.

فرزندانش خنديدند ...

روز شهادت امام كاظم ، روز تشيع جنازه ي اين سركه فروش بود . تمام تهران تعطيل .

از خياباني تشييع شروع شد كه دسته هاي عزاداريِ تهران از آنجا مراسم خود را شروع مي كردند.

آنجنان تشييع جنازه باشكوه بود كه كسي باورش نمي شد .

اما در مقابل ، داستان روحاني نماي بي اخلاصي هم بود كه براي خودش رساله اي چاپ و به 5 زبان ترجمه كرده و فكر مي كرد اگر بميرد ، تمام مردم ايران در تشييع جنازه اش شركت مي كنند .

در روزي مُرد كه قُم بُمباران مي شد و كسي به جز 17 نفر براي تشييع جنازه اش نيامدند

در همين فتنه سال 88 تمام دنيا خواستند اقتدار رهبر ايران را كم كنند اما خدا چيز ديگري خواست .

حال اقتدار رهبر كم شده يا بيشتر ؟


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

حجاب

(به بهانه 17 دي روز كشف حجاب)

سأل نبيّنا صلّى اللّه عليه و اله جبرئيل عليه السّلام: هل تضحك الملائكة و تبكي؟ قال: نعم، تضحك في ثلاث تعجّبا، و تبكي في ثلاث ترحّما؛ ... أمّا الثّالث المرأة البارزة  إذا ماتت فيسجّى قبرها حتّى يسوّى عليه اللّبن لئلّا يطّلع على حجمها، فتضحك‏ الملائكة و تقول: حين كانت مشتهاة فما سجّيتموها، و الآن صارت منفّرة فسجّيتموها؟!

پيغمبر- صلّى اللّه عليه و آله و سلم- از جبرئيل پرسيد: آيا ملائكه، گريه و خنده هم دارند؟ گفت: آرى از سه كس از روى تعجب مى‏خندند و بر سه كس از ترحم و دلسوزى مى‏گريند؛ ...اما سومين جايي كه مي خندند:

از زنى كه در زندگى، خود را از بيگانه نپوشيده پس از مرگ او را در قبر نهند و بدنش را بپوشانند كه از ديده‏ها پنهان باشد؛ ملائكه خندند و گويند:

هنگامى كه مورد رغبت بود او را نهان نكرديد، اينك مستور كنيد كه مورد نفرت و انزجار است.

منبع:تحرير المواعظ العددية، صفحه: 243

داستان :

يكي از علماء بزرگ (مرحوم آِت الله سيد محمد باقر مجتهد سيستاني پدر آيت الله العظمي حاج سيد علي سيستاني دامت بركاته) در مشهد مقدس براي آنكه به محضر امام زمان شرفياب شود ختم زيارت عاشورا را چهل جمعه هر هفته در مسجدي از مساجد شهر آغاز مي كند او مي گفت: در يكي از جمعه هاي آخر ناگهان شعاع نوري را مشاهده كردم كه از خانه اي نزديك آن مسجدي كه من در آن مشغول به زيارت عاشورا بودم مي تابيد، حال عجيبي به من دست داد، از جاي برخاستم و به دنبال آن نور به درب آن خانه رتفم، خانه كوچك و فقيرانه اي بود، زا درون خانه نور عجيبي مي تابيد، در زدم وقتي در را باز كردم، مشاهده كردم حضرت ولي عصر امام زمان در يكي از تاقهاي آن خانه تشريف دارند و در آن اتاق جنازه اي را مشاهده كردم كه پارچه اي سفيد بر روي آن كشيده بودند.

وقتي من وارد شدم و اشك ريزان سلام كردم، حضرت به من فرمودند: چرا اينگونه دنبال من مي كردي و رنجها را متحمل مي شوي؟

مثل اين باشيد ( اشاره به آن جنازه كردند) تا من دنبال شما بيايم!

بعد فرمودند اين بانوئي است كه در دوره بي حجابي (رضا خان پهلوي) هفت سال از خانه بيرون نيامد تا مبادا نامحرم او را ببيند!

منبع:زيارت عاشورا و آثار شگفت صفحه 107


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

همه تقصيرها با نظام است

قال اميرالمومنين عليه السلام:

اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‏

حق را بشناس و افراد را با حق بسنج

منبع: إرشاد القلوب إلى الصواب-جلد ‏2 صفحه296

برخي از افراد هستند كه كوچكترين عمل انسانها را به پاي اسلام و انقلاب مي گذارند

مي گويد : اسلام به درد نمي خورد . مي گوييم چرا ؟ . مي گويد چون فلان ريش دار ربا مي گيرد !!!

خاطره :

شخصي به من گفت : از انقلاب دلسرد شده ام

گفتم :چرا؟

گفت : پدرم را پيش پزشك برده ام ، و او زير ميزي خواسته است . اين چه نظامي است كه پزشكانش اينگونه اند

--------

بايد توجه كنيم كه ريش دار و روحاني و چادري و ... هر كار كردند ملاك حق نيست . اگر كارشان اسلامي بود حق است و اگر نبود ، نيستند


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

استفاده از فرصت ها



( به بهانه 5 صفر سالروز شهادت حضرت رقيه سلام الله عليها)

حضرت رقيه با وجود سن كم انقلاب درست كرد و با همان لحظات كوتاه عمر به اندازه صد ها و هزاران انسان خدمت كرد

ما نيز بايد به اندازه خود از لحظه لحظه ي عمر استفاده كنيم

حضرت علي عليه السلام می‌فرمايند: ضایع کردن فرصت باعث اندوه و غم خواهد شد

به عنوان مثال :

عالمى را براى نماز ميت دعوت كرده بودند.

پرسيد: ميت زن است يا مرد؟ گفتند: مرد. دستور داد بندهاى كفن را باز كردند، آنگاه رو كرد به بستگان و آشنايان و گفت: خوب نگاه كنيد! چشم‏هاى او نمى‏بيند، شما كه چشمتان مى‏بيند خيانت نكنيد. ببينيد زبانش بسته است، شما كه مى‏توانيد حرف بزنيد ناحق نگوئيد. گوشهاى او نمى‏شنود، شما كه مى‏توانيد بشنويد صداي حرام گوش نكنيد آرى آن چند لحظه موعظه، از ساعت‏ها پند روى منبر اثرش بيشتر بود.


  طلبه‏ ها سال چهارم يك كتابى مى‏خوانند به نام " لمعه" نويسنده اين كتاب كه معروف به "شهيد" است ؛ در زندان اين كتاب را نوشته ‏است 


آقاى رى شهرى زمانى كه وزير اطلاعات بود مى‏گفت: من از خانه‏ ام تا وزارتخانه بروم و برگردم 40- 30 دقيقه مى‏رفتم 40- 30 دقيقه برمى گشتم روزى يك ساعت و نيم در ماشين هستم. شروع كردم چند سالى كه وزير بودم در راه قرآن حفظ مى‏كنم و كل قرآن را ايشان در راه حفظ كرد.


ما كتابى داريم به نام 5 دقيقه‏ هاى قبل از غذا ايشان يك تذكر خوبى داده گفته است


 آزادگانى كه در زندانهاى عراق قرآن حفظ كرده ‏اند

منبع مثال اول :

خاطرات حجت الاسلام قرائتى

جلد ‏2

صفحه : 63

 

منبع بقيه ي مثالها :

برنامه درسهايى از قرآن سال 71

با موضوع  نعمت‏هاى‏خدا  16،

[26/ 12/ 71]


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

هديه ؛ يكي از شيوه هاي امر به معروف و نهي از منكر

قَالَ اميرالمومنين عليه السلام:

غَايَةُ الدِّينِ‏ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ:

امام علي (عليه السلام) :

 قله دين امر به معروف و نهي از منكر است.

منبع:

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛

 جلد ‏12 ؛

 صفحه 185

يكي از مهمترين نكات در امر به معروف و نهي از منكر ؛ محبت ؛ خصوصا هديه دادن است

چه ايرادي دارد مغازه دار به خاطر حجاب ؛ تخفيف بيشتري دهد و ...

داستان:

در زمان طاغوت دوستى در قم داشتم كه مى‏گفت: وقتى مى‏خواهم به مسافرت بروم، مقدارى سوهان‏ و شيرينى مى‏خرم و همين كه وارد اتوبوس شدم به راننده‏ و شاگرد راننده تعارف مى‏كنم.

در بين راه يا موسيقى روشن نمى‏كند و يا اگر روشن كرد با تذكّر من خاموش مى‏كند.

منبع:

خاطرات حجت الاسلام قرائتى

جلد 2

صفحه: 25


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

قناعت

(به بهانه شهادت امام سجاد)

قال علي بن الحسين عليهما السلام: 

مَنْ قَنِعَ بِمَا أَقْسَمَ اللَّهُ لَهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاس‏

هر كس قناعت كند به آنچه خدا به او داده است از بى‏نيازترين مردم مى‏باشد

منبع:

بحار الأنوار

جلد ‏66

صفحه   402

 باب 38

داستان:

روزی (شبلی) به مسجد رفت تا نماز بخواند ، در آن مسجد کودکان مشغول کتابت بودند . وقت نان خوردن آنها بود و با هم نان میخور دند .

دو کودک ، نزدیک شبلی نشسته بودند ، یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری فرزند فقیری .

پسر ثروتمند مقداری حلوا داشت و پسر فقیر ، مقداری نان خشک ، پسر ثروتمند حلوا می خورد و پسر فقیر از او حلوا می خواست .

پسر ثروتمند به پسر فقیر گفت: اگر حلوا می خواهی باید سگ من باشی . و او قبول کرد .!

پسر ثروتمند گفت : پس صدای سگ در آور ! آن بیچاره ، صدای سگ در آورد و او مقداری حلوا پیش پسر فقیر انداخت . و این کار چند بار تکرار شد ..

شبلی به آنها نگاه میکرد و می گریست ! مریدان از او پرسیدند : برای چه گریانی ؟

گفت: نگاه کنید که طمع چه بر سر مردم می آورد ، اگر آن پسر فقیر به همان نان خشک قناعت می کرد و به حلوای آن پسر طمع نمی ورزید ، هرگز سگ فردی همانند خود نمی شد

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد


سبك زندگي ( دوري از اسراف )

مقام معظم رهبري در ديدار جوانان خراسان شمالي در 23 مهر امسال (1391) 20 سوال اساسي درباره سبك زندگي را مطرح فرمودند كه يكي از آن سوالات ؛ اين بود

" - چرا مصرف گرایی، برای برخی افتخار شده است؟ "

خداوند در قرآن مي فرمايد :

 أَنَّ الْمُسْرِفينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ  ( غافر :  43)

قطعا اسرافكاران ،اهل آتشند

داستان 1:

يك بار خدمت امام بودم. از من خواستند پاكت داروي شان را بدهم كه داخل آن دارويي بود كه بايد به پاي شان مي ماليدند. شايد كسي باور نكند، اما امام بعد از مصرف دارو، يك دستمال كاغذي را به چهار قسمت تقسيم كردند و با يكي از آن قسمت ها چربي روي پاي شان را پاك كرده و بقيه راتوي پاكت گذاشتند تا براي دفعات بعد استفاده كنند. به امام گفتم: اگر برنامه زندگي اين گونه است، پس همه ما جهنمي هستيم. چون ما اين طور رعايت ها را درباره دستمال كاغذي نمي كنيم. امام فرمودند: شما اين طور نباشيد، اما رعايت كنيد.

راوي: خانم فريده مصطفوي (دختر امام )

منبع: نشريه امتداد - صفحه: 40

داستان 2:

هرگاه امام می خواستند غذا بخورند دستمالی بلند شبیه پیش بند بود را جلوی گردن و سینه خود قرار می دادند تا احیاناً غذایی روی لباس ایشان نریزد و لباسشان لک نگیرد

راوي : خانم زهرا اشراقی (نوه امام ):

(برداشتهایی از سیره امام خمینی  رحمه الله علیه جلد 2 صفحه 160 )

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

آفتي به نام پرخوابي

(به بهانه نزديكي به ولادت امام هادي عليه السلام)

قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام:

مَنْ  أَكْثَرَ الْمَنَامَ رَأَى الْأَحْلَام‏

 امام هادي  عليه السّلام مي فرمايند:  هر كه پر خواب كند، دچار پرت‏ وپلا شود

منبع:

بحار الأنوار

جلد 58

صفحه 190

برخي از عوامل پر خوابي

1.پر خوري :

قال الصادق عليه السلام :

كثرة النّوم يتولّد من كثرة الشّرب، و كثرة الشّرب من كثرة الشّبع، و هما يثقلان النّفس عن الطّاعة، و يقسيان القلب عن التّفكّر و الخضوع.

امام صادق(عليه السلام) مي­فرمايد:

«خواب بسيار، از خوردن آب بسيار ناشى مى‏شود،( چرا كه با خوردن زياد آب، بلغم و رطوبات در مزاج انسان بيشتر مي شود كه موجب خواب مي­گردد)  و خوردن آب بسيار، از خوردن غذاى بسيار ناشی می­شود.»

منبع :مصباح الشريعة-ترجمه عبد الرزاق گيلانى، ص: 288

2.رفيق پر خواب: مصاحبت باعث تأثير اخلاق و رفتار افراد در دوستان و همنشينان آنان مي شود.

3.عدم برنامه ريزي : بعضي از انسانها زندگيشان برعكس است. شب را بيدارند و روز را مي خوابند. در حالي كه در قرآن آمده است :

 وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً * وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً * وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (نبا 9-11 )

 و خواب شما را مايه آرامشتان قرار داديم،  و شب را پوششى(براى خواب شما)،  و روز را وسيله‏اى براى كار كردن  و امرار معاش!

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

همسرداري

سه نوع  رابطه‏ در قرآن داريم:

1. رابطه پيامبر با مردم. رحمت  «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِينَ» (انبياء/ 107)

 2.رابطه مردم با پيامبر. مودت «إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِى الْقُرْبى» (شورى/ 23)

3.رابطه زن و شوهر، هم مودت و هم رحمت  «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّهً‏ وَ رَحْمَه» (روم/ 21)

در رحمت نوعي بخشش نيز هست

مرد بايد در خانه چنان اخلاقي داشته باشد كه همه ي اهل خانه آرزوي ديدارش را داشته باشند

داستان:

همسر شهيد مهدي باكري تعريف مي كرد:

 خانه مان کوچک بود؛ گاهي صدايمان مي رفت طبقه ي پايين. يک روز همسايه پاييني به م گفت : به خدا اين قده دلم مي خواد يه روز که آقا مهدي مي ياد خونه لاي در خونه تون باز باشه ، من ببينم شما دو تا زن و شوهر به هم ديگه چي مي گيد، اين قدر مي خنديد؟

منبع :

يادگاران

كتاب مهدي باكري

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

داستاني خواندني از حرص و طمع

 ذَرْنىِ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا-وَ جَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا - وَ بَنِينَ شهُُودًا - وَ مَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا - ثمُ‏َّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ

مرا با كسى كه او را خود به تنهايى آفريده‏ام واگذار! - همان كسى كه براى او مال گسترده‏اى قرار دادم - و فرزندانى كه همواره نزد او (و در خدمت او) هستند، - و وسايل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم ساختم!  - باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم!

 (سوره مدثر – آيه ي 11 تا 15)

داستان :

روزی پادشاهی بود در یک کشور ثروتمند و بزرگ اما پادشاه خوشحال نبود. روزی که از آشپزخانه دربار می گذشت دید که آشپز خوشحال و خندان است از او در مورد علت شادیش پرسید او گفت: چرا خوشحال نباشم خانه دارم زنی خوب دارم و از فرزندانم هم راضی ام چرا خوشحال نباشم .

پادشاه موضوع را به وزیر گفت و علت را از او جویا شد. وزیر گفت چون او وارد گروه 99 نشده است.

پادشاه به وزیر گفت گروه 99 چیست؟ گفت گروه 99 سکه. پس قرار شد که 99 سکه در کیسه ای در کنار خانه آشپز بگذارند. آشپز کیسه را برداشت و با دیدن سکه ها خوشحال شده آنرا شمرد 99 تا بود دوباره شمرد باز هم 99 سکه خیلی ناراحت شد سروصدا براه انداخت تا آن سکه دیگر را پیدا کند ولی خبری نبود.

از فردا تصمیم گرفت تا بیشتر کارکند تا آن سکه باقیمانده را بدست آورد شب ها تا دیر وقت کار می کرد و خسته به خانه می آمد و صبح بخاطر اینکه دیر از خواب بیدار شده بود با همه دعوا می کرد.

وزیر به پادشاه گفت: آری حال او هم وارد گروه 99 شده. افرادی که پول به اندازه کافی دارند اما بخاطر حرص و طمع به خود و زندگیشان سخت می گیرند.

 اين داستان مانند انسانهايي است كه چند ماه پيش يك سكه خريده بودند و حالا كه سكه گران شده مي گويند ؛ كاش دوتا خريده بوديم . و آنكه 2 تا خريده مي گويد كاش 3 تا ...


لطيفه :

اَشْعَب بن جبیر  مردی بود که از نظر طمع بین مردم شهرت خاصی داشت، از وی پرسیدند: طمع تو تا چه میزان است؟

او گفت: تا آن‌جا که از هر خانه‌ای که دودی بلند می‌شود گمان می‌کنم که دارند برای من غذا درست می‌کنند. پس با این گمان بر می‌خیزم و همه‌ی نان خشک‌هایم را آورده و درهم می‌شکنم و منتظر می‌نشینم که آبگوشت را بياورند، چون انتظار زیاد می‌شود و خبری نمی‌آید، آن نان پاره‌ها را در آب زده و می‌خورم.

دیگر این‌که هنگامی که خبر مرگ شخصی را می‌شنوم گمان می‌برم که آن مرد وصیت کرده است که از مالش ثلث آن را به اشعب بدهید. پس با این گمان، برای عزاداری به منزل او می‌روم و هر کس درگوشی صحبت می‌کند فکر می‌کنم که درباره‌ی وصیتی که میّت در مورد من کرده صحبت می‌کند، پس با ورثه در تشییع و خاک‌سپاری همراهی نموده و به آنها در این کار کمک بسیار می‌کنم. اما هنگامی که میّت را به خاک می‌سپارند و خبری از وصیت نمی‌شود، نا‌امید به منزل باز می‌گردم.

دیگر این‌که چون به بازار سفال‌فروشان می‌روم، هر کسی را ببینم که ظرف و کاسه‌ای می‌خرد گمان می‌کنم که آن ظرف به خاطر آن می‌خرد تا غذایی در آن ریخته و برای من بفرستد.

و هنگامی که از بازار مسگران عبور می‌کنم هر مسگری که دیگ درست می‌کند، پیش او می‌روم و التماس می‌کنم که آن را بزرگ‌تر و گشادتر بسازد به امید آن‌که شاید روزی صاحب آن ظرف برای من غذایی در آن بفرستد و چون گشاده‌تر باشد غذای بیشتری در آن جا گیرد.


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

اهميت دختر

(به بهانه ميلاد حضرت معصومه سلام الله عليها و روز دختر )

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله:

از مباركي زن اين است كه فرزند نخست او دختر باشد

 

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله:

بوي فرزند ، از بوي بهشت است و دختران را جز مومن ،كسي دوست ندارد

 

امام صادق عليه السلام:

پسرها نعمت اند و دخترها نيكي . خداوند ،از نعمتها سوال و به نيكي ها پاداش مي دهد.

 

ابن عباس از رسول اكرم نقل كرده است كه فرموند:

 كسى كه تحفه‏اى بخرد و براى خانواده خود بياورد، اجر او در پيشگاه الهى مانند كسى است كه بمستمندان كمك كرده باشد. سپس در نوع تقسيم تحفه فرمود: اول به دختر بچه‏ها بدهيد سپس به پسرها، آن كس كه دختر بچه خود را مسرور نمايد اجر آزاد كردن بنده‏اى از فرزندان اسماعيل دارد و آن كس كه ديده پسر بچه خود را روشن كند مانند كسى است كه از خوف خداوند گريسته باشد و اجر گريه از خوف خداوند، جنات نعيم است

منبع :

حكمت نامه كودك

آيه الله ري شهري

صفحه29

 

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد


عباسقلي خان و ستارالعيوب (نخوني شايد پشيمون بشي)

لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ

خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بديها (ى ديگران) را اظهار كند

سوره نساء آيه 148

داستان:

عباسقلي خان در مشهد بازار معروفي دارد. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارلايتام و اقدامات خيريه ديگري هم از اين دست داشته است. واقف بر خير، و واقف در خير.  

به او خبر داده بودند در حوزه علميه اي كه با پول او ساخته شده، طلبه اي شراب مي خورد !!!

ناگهان همهمه اي در مدرسه پيچيد. طلاب صدا مي زدند حاج عباسقلي است. در اين وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است.

عباسقلي خان يكسره به حجره ي من آمد  و بقيه دنبالش.

داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلي خان به تنهايي از جايش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من كرد و گفت :لطفا بفرماييد نام اين کتاب قطور چيست؟  گفتم: شاهنامه فردوسي.  

- دلم در سينه بدجوري مي زد. سنگي سنگين گويي به تار مويي آويخته شده است. بدنم مي لرزيد.

اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکي بايد بر سرم بريزم؟ عباسقلي خان دستش را آرام به سوي کتاب هاي ديگر دراز کرد...  

- ببخشيد، نام اين کتاب چيست؟  

- بحارالانوار. عجب...! اين يکي چطور؟ گلستان سعدي.   چه خوب...! اين يکي چيست؟ حليه المتقين و اين يکي؟! ...  

لحظاتي بعد، آن چه نبايد بشود، به وقوع پيوست. عباسقلي خان، آن چه را که نبايد ببيند، با چشمان خودش ديد. کتاب حجيمي را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشماني از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحني خاص گفت:  

- اين چه نوع کتابي است، اسمش چيست؟ معلوم بود. عباسقلي خان پي برده بود و آن شيشه لعنتي پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.

براي چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخيد، چشم هايم سياهي رفت، زانوهايم سست شد، آبرو و حيثيتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا اين کار را کردم؟! چرا توي مدرسه؟! خدايا! کمکم کن، نفهميدم، اشتباه کردم... خوشبختانه همراهان عباسقلي خان هنوز روي زمين نشسته بودند و نمي ديدند، اما با خود او که آن را در اينجا ديده بود چه بايد کرد؟

- بالاخره نگفتي اسم اين کتاب چيست؟

- چرا آقا ; الان مي گم. داشتم آب مي شدم. خدايا! دستم به دامنت. در همين حال ناگهان فکري به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه برزبان راندم: يا ستار العيوب، و گفتم:نام اين کتاب، «ستارالعيوب» است آقا! فاصله سوال آمرانه عباسقلي خان و جواب التماس آميز من چند لحظه بيشتر نبود.

شايد اصلا انتظار اين پاسخ را نداشت. دلم بدجوري شکسته بود و خداي شکسته دلان و متنبه شدگان اين پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا ديگر نوبت عباسقلي خان بود. احساس کردم در يک لحظه لرزيد و خشک شد. طوري که انگار برق گرفته باشدش.

شايد انتظار اين پاسخ را نداشت. چشم هايش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابلاي پلک هايش چکيد.

ايستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و يکباره کتاب ستار العيوب (!) را سرجايش گذاشت و از حجره بيرون رفت. همراهانش نيز در پي او بيرون رفتند، حتي آنها هم از اين موضوع سر درنياوردند، و هيچ گاه به روي خودش هم نياورد که چه ديده است.   ..

***

... اما محصل آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ريخت. سالياني چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز ، بعدها معلم و مدرس شد و روزي در زمره  بزرگان علم، قصه زندگي اش را براي شاگردانش تعريف کرد. «زندگي من معجزه ستارالعيوب است» ستار العيوب يکي از نام هاي احياگر و معجزه آفرين خدا است و من آزاد شده و تربيت يافته همان يک لحظه رازپوشي و جوانمردي عباسقلي خانم که باعث تغيير و تحول سازنده ام شد

منبع :«اخلاق پیامبر و اخلاق ما» ؛ نوشته استاد جلال رفیع  انتشارات اطلاعات صفحه 332


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد


علم آموزي در پيري

قال رسول الله  صلى الله عليه و آله :

 مَن لَم يَطلُبِ العِلمَ صَغيرا فَطَلَبَهُ كَبيرا فَماتَ ، ماتَ شَهيدا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

هر كه در دوران خردسالى علم نياموزد و در بزرگسالى دنبال آن رود و [در ضمن تحصيل علم ]بميرد ، شهيد مرده است .

منبع :

ميزان الحكمه

جلد 5

صفحه 462

روايت 9257

داستان :

«سكّاكى» مردى فلزكار و صنعتگر بود، توانست با مهارت و دقت دواتى بسيار ظريف با قفلى ظريفتر بسازد كه لايق تقديم به پادشاه باشد. انتظار همه گونه تشويق و تحسين از هنر خود داشت. با هزاران اميد و آرزو آن را به پادشاه عرضه كرد. در ابتدا همان طورى كه انتظار مى‏رفت مورد توجه قرار گرفت، اما حادثه‏اى پيش آمد كه فكر و راه زندگى سكاكى را به كلى عوض كرد.

در حالى كه شاه مشغول تماشاى آن صنعت بود و سكاكى هم سرگرم خيالات خويش، خبر دادند عالمى (اديب يا فقيهى) وارد مى‏شود. همينكه او وارد شد، شاه چنان سرگرم پذيرايى و گفتگوى با او شد كه سكاكى و صنعت و هنرش را يكباره از ياد برد. مشاهده اين منظره تحولى عميق در روح سكاكى به وجود آورد.

دانست كه از اين كار تشويق و تقديرى كه مى‏بايست نمى‏شود و آنهمه اميدها و آرزوها بى‏موقع است. ولى روح بلندپرواز سكاكى آن نبود كه بتواند آرام بگيرد. حالا چه بكند؟ فكر كرد همان كارى را بكند كه ديگران كردند و از همان راه برود كه ديگران رفتند. بايد به دنبال درس و كتاب برود و اميدها و آرزوهاى گمشده را در آن راه جستجو كند. هرچند براى يك عاقل مرد كه دوره جوانى را طى كرده، با طفلان نورس همدرس شدن و از مقدمات شروع كردن كار آسانى نيست، ولى چاره‏اى نيست، ماهى‏ را هر وقت از آب بگيرند تازه است.

از همه بدتر اينكه وقتى كه شروع به درس خواندن كرد، در خود هيچ گونه ذوق و استعدادى نسبت به اين كار نديد. شايد هم اشتغال چندين ساله او به كارهاى فنى و صنعتى ذوق علمى و ادبى او را جامد كرده بود. ولى نه گذشتن سن و نه خاموش شدن استعداد، هيچ كدام نتوانست او را از تصميمى كه گرفته بود باز دارد. با جديت فراوان مشغول كار شد، تا اينكه اتفاقى افتاد:

آموزگارى كه به او فقه شافعى مى‏آموخت، اين مسأله را به او تعليم كرد: «عقيده استاد اين است كه پوست سگ با دبّاغى پاك مى‏شود.».

سكاكى اين جمله را دهها بار پيش خود تكرار كرد تا در جلسه امتحان خوب از عهده برآيد، ولى همينكه خواست درس را پس بدهد اين‏طور بيان كرد: «عقيده سگ اين است كه پوست استاد با دباغى پاك مى‏شود.».

خنده حضار بلند شد. بر همه ثابت شد كه اين مرد بزرگسال كه پيرانه سر هوس درس خواندن كرده به جايى نمى‏رسد. سكاكى ديگر نتوانست در مدرسه و در شهر بماند، سر به صحرا گذاشت. جهان پهناور بر او تنگ شده بود. از قضا به دامنه كوهى رسيد، متوجه شد كه از بلنديى قطره قطره آب روى صخره‏اى مى‏چكد و در اثر ريزش مداوم، صخره را سوراخ كرده است. لحظه‏اى انديشيد و فكرى مانند برق از مغزش عبور كرد، با خود گفت: دل من هر اندازه غيرمستعد باشد از اين سنگ سخت‏تر نيست. ممكن نيست مداومت و پشتكار بى‏اثر بماند. برگشت و آن قدر فعاليت و پشتكار به خرج داد تا استعدادش باز و ذوقش زنده شد. عاقبت يكى از دانشمندان كم نظير ادبيات گشت

منبع :

مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، جلد ‏18،

( داستان و راستان)

 صفحه : 325

 جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

نصيحت شيطان به حضرت نوح - بخش اول

عن محمد بن علي الباقر عليهما سلام قال: لمّا دعا نوح عليه السّلام ربّه عزّ و جلّ على قومه أتاه إبليس فقال: يا نوح، إنّ لك عندي يدا اريد أن اكافئك عليها، فقال له نوح... اذكرني في ثلاث مواطن؛ فإنّي أقرب ما أكون من العبد إذا كان في إحداهنّ:

1.اذكرني إذا كنت مع امرأة جالسا ليس معكما أحد.


 حضرت باقر- عليه السّلام- فرمود:

پس از اينكه نوح درباره امتش نفرين كرد شيطان آمد و گفت... مرا در سه جا ياد كن كه در اين سه مورد من از هر وقت به انسان نزديكترم:

1.موقعيكه با زن نامحرمى خلوت كرده اي

 منبع :

تحرير المواعظ العددية

صفحه 302


فرق نمي كند كه اين خلوت كردن به صورت حضوري باشد يا غيره

( به عنوان مثال كسي كه پشت رايانه نشسته و داخل اينترنت است . با يك كليد مي تواند بدترين صحنه ها را ببيند و يا كسي كه در منزل ماهواره دارد . با فشار دادن يك دكمه ي كنترل پست ترين مناظر قابل ديدن است )

و يا فرق نمي كند كه آن نامحرم آشنا باشد يا غريبه

( چه دختر خاله و پسر خاله باشند چه غريبه)

و يا فرق نمي كند كه در منزل تنها باشد ؛يا محل كار

( چه در اتاقي تنها در اداره و يا مطب و چه در مغازه )


 جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

وقف ؛‌حيات جاودان

الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً

مال و فرزند، زينت زندگى دنياست و باقيات صالحات ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخش‏تر است!

سوره كهف آيه 46

يكي از مواردي كه انسان را جاودان مي كند و بعد از مرگ پرونده ي انسان را باز مي گذارد تا برايش پاداش نوشته شود؛  وقف است

برخي از مصاديق وقف:

ساخت مسجد

ساخت حوزه هاي علميه

وقف صندوق قرض الحسنه ي بدون كارمزد و ربا و ... براي مصارف خاص (ديه – ازدواج – ورشكسته گان – مهريه – جهيزيه و...)

ساخت بيمارستان و مصاديق آن ( خريد آمبولانس -  ساخت آزمايشگاه و ...)

خريد خانه براي جوانان

وقف مكاني براي زائران

چاپ كتاب

برخي از موقوفات جالب :

 در نائين وقفي داريم براي روضه خوان ها كه قصد منبر دارند، ولي كسي آنان را دعوت نمي‏كند.

 در لبنان‏ وقفي است كه درآمد آن صرف افرادي مي شود كه بر بالين بيماران در بيمارستان روند و به يكديگر بگويند فلاني امروز بهتر شده وضع او رو به بهبودي مي‏رود، به طوري كه مريض با اين تلقين دلگرم شود كه خوب شدني است.

 باغ بادام و پسته در اصطهباناتِ فارس ، براي كودكاني كه به مسجد مي روند.

 در كرمانشاه موقوفه براي لباس عروس و داماد قرار داده اند.

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

پذیرش دعوت، یکی از حقوق مومن

(به بهانه ماه رمضان)

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام  قَالَ :

مِنَ الْحُقُوقِ الْوَاجِبَاتِ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَنْ يُجِيبَ دَعْوَتَه‏

امام صادق علیه السلام می فرمایند :

از حقوق واجب مومن بر مومن آن است که چون دعوتش کرد اجابت کند

منبع :

بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار 

 جلد ‏72

صفحه   447  

نکته :

باید دقت داشت؛ مهمانی رفتن نيز آدابی دارد

مثلا در این ماه که افطاری دادن و مهمانی رفتن زیاد است باید توجه شود که انسان سر وقت به مهمانی رود نه آنکه وقتی برسد که سفره جمع شده و صاحب خانه به مشقت بیفتد

یا اگر نمی خواهیم برویم خبر دهیم تا اگر خواستند به جای ما، کسانی دیگر را دعوت کنند ؛یا غذاي کمتري سفارش دهند

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

آيا واجب است اينقدر قرض كنيم؟

وَ قَالَ عَلِيٌّ عليه السلام

 إِيَّاكُمْ وَ الدَّيْنَ فَإِنَّهُ مَذَلَّةٌ بِالنَّهَارِ وَ مَهَمَّةٌ بِاللَّيْلِ وَ قَضَاءٌ فِي الدُّنْيَا وَ قَضَاءٌ فِي الْآخِرَة

حضرت علي عليه السلام فرمودند:

بپرهيزيد و دورى گزينيد از زير بار قرض رفتن كه خواركننده انسان در روز است، و موجب اندوه و رنج بردن او در شب، و يك بار گرفتارى پرداختش در اين دنيا، و يك بار گرفتارى دير پرداختن، و يا نپرداختن آن، در آخرت را باعث مى‏شود.

منبع:

 من لا يحضره الفقيه

جلد‏3   

صفحه  182

باب الدين و القرض

معمولا انسانها به خاطر مسائل كم ارزش قرض مي كنند

به عنوان مثال:

عادت دارد سالي يكبار مبلهايش را عوض كند

يخچالش را

فرشش را

پرده هايش را

گوشي همراهش را

ماشينش را

و ...

آيا اينها ارزش دارد كه انسان هميشه زير بار قرض باشد؟!!!

و گاهي به خاطر مسائل كوچكتر از اينها خود را مقروض مي كنند

به عنوان مثال:

ماست مي خرد ......... مي گويد پولش را بعداً مي آورم

ميوه مي خرد ......... مي گويد پولش را بعداً مي آورم

سبزي مي خرد ......... مي گويد پولش را بعداً مي آورم

پارچه مي خرد ......... مي گويد پولش را بعداً مي آورم

و لباس و ...

داستان :

روزى امير المؤمنين عليه السّلام از جلوي دكان قصّابى مى‏گذشت و قصاب گوشت فربهى داشت،

عرض كرد: يا امير المومنين  گوشت خوبى دارم مقدارى از آن خريدارى كن؟

امام عليه السّلام فرمود: پول آماده‏اى ندارم،

 عرض كرد: من صبر مى‏كنم، تا هر وقت داشتيد بهاى آن را بدهيد؟

 فرمود: من بر خوردن گوشت صبر مى‏كنم‏

منبع:

ارشاد القلوب

 جلد ‏1  

صفحه  311   

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

هدايت، پاسخ فحش ركيك

(به بهانه 22 تير سالروز وفات استاد علي صفايي حائري "عين – صاد ")

يك روز به آن گرامى گفتم: من وقتى از بعضى افراد گستاخ در كوچه و خيابان، حرفى مى شنوم، پاسخ مى دهم. شما چطور؟استاد فرمود: من پاسخ نمى دهم; چون آدم ها انگيزه هاى گوناگون دارند; يا نمى دانند يا از نفرت هايى انباشته اند يا بدبين اند. من يا مى گذرم «مرّوا كراما» يا با آن ها حرف مى زنم. و تعريف كرد:

روزى در خيابان هاشمى تهران مى رفتم. جوان موتور سوارى به همراه سوارى بر ترك، اشاره اى كردند كه فهميدم مى خواهند زير عمامه ام بزنند.

 براى همين به پياده رو رفتم. وقتى به كنارم رسيدند، از كارشان مأيوس شدند. توقف كوتاهى كردند و يكى از آن دو حرفى گفت كه مفهوم آن تغّوط به عمامه ام بود.

دستى به عمامه ام كشيده و گفتم: خبرى نشد؟! ناگهان ايستادند و موتور را روى جك گذاشته و به طرفم آمدند. سرها را پايين گرفته و با شرم گفتند: آقا! عفو كنيد. كلام مظلومانه و از سر خيرخواهى چنين اثر مى گذارد.

با آن دو صحبت هايى شد...

بعد نگاهش را به من دوخت و با تأنّى فرمود: يكى از آن ها به حوزه آمده و طلبه شد و يكى به جبهه رفت و ميان بر زد.

برچه نفسى و چه نفوذ كلامى كه از فحاشان، طلبه و شهيد بيرون مى كشيد.

برگرفته از كتاب « مشهور در آسمان»

جهت نياز به مطالعه 20 خاطره از استاد صفائي حائري  اينجا را كليك فرماييد

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

نصيحت به فرزند بخش سوم " بعضي از كارها ، عامل اتهام"


3. وَ مَنْ يَدْخُلْ مَدَاخِلَ السَّوْءِ يُتَّهَمْ

3. و هر كس داخل در جاي بدي شود ، متهم خواهد شد


اين فراز از روايت اين جمله را مي رساند كه " خود را در معرض تهمت قرار ندهيم "

به عنوان مثال:

مردي گردنبند زرد رنگ به گردن مي اندازد ؛ همه فكر مي كنند طلاست

شخصي به خانمي در خيابان چشمك ميزند ؛ مردم فكر بد مي كنند ( حال آنكه آن خانم،همسرش بوده)

با نامحرم در جاي خلوتي قرار مي گيرد ، مردم او را متهم ميكنند

داستان :

پيامبر اكرم در حال اعتكاف بود . زني آمد و مدتي با ايشان صحبت كرد و بعد برخاست و رفت .

در اين هنگام دو نفر از اصحاب از كنار پيامبر عبور كردند و به آن حضرت سلام نمودند .

فوراً پیامبر خدا فرمود:اين زن صفيه ،همسرم بود

آن دو عرض كردند اي رسول خدا ما به شما شك نداشتيم

 پیامبر فرمود: شیطان ( مانند خون) در مجاری خون بنی آدم جاری می شود ترسیدم شری را در دل شما بیفکند.

 فَقَالَ:إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ، وَإِنِّی خَشِیتُ أَنْ یُقْذَفَ فِی قُلُوبِکُمَا شَیْئًا أَوْ قَالَ:شَرًّا

خاطره :

در دبيرستاني نماز مي خواندم ؛ خواستم در بين نماز براي آموزش وضو ؛ با يك ليوان آب وضو بگيرم.

شروع كردم به وضو گرفتن ، "صورت و دست و سر و پاي راست" ؛ اما پاي چپ را نكشيدم و وضو را تمام كردم .

بعد از نماز دوم يكي از دانش آموزان آمد و سوال كرد : چرا مسح پاي چپ را نكشيديد

گفتم : اگر مي كشيدم ممكن بود بعضي با خود بگويند وضوي امام جماعت باطل شده دارد وسط نماز وضو مي گيرد

 

منبع روايت :

بحار الأنوار 

جلد 75 

 صفحه 261

منبع داستان:

محجه البيضاء

جلد 5

صفحه 67

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

نصيحت به فرزند بخش دوم" زبان، عامل پشيماني "

2.وَ مَنْ لَا يُقَيِّدْ أَلْفَاظَهُ يَنْدَمْ

2. هر كس زبانش را رها كند ، پشيمان ميشود

چه بسيار اوقاتي كه ما بعد از صحبت كردن پشيمان شده ايم؛ آنجا بود كه با خود گفتيم :چه خوب بود اين حرف را نمي زدم

لقمان به فرزندش گفت : اگر صحبت كردن نقره باشد قطعا سكوت طلاست

داستان:

شخصي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و عرضه داشت: مرا نصيحت كنيد،

 حضرت فرمود: اِحْفَظِ لِسَانَك  زبانت را نگه‏دار،

دوباره گفت: كه نصيحتم كنيد، فرمود: زبانت را نگه دار،

باز گفت: مرا نصيحت كنيد،

فرمود: واى بر تو، مگر چيزى جز زبان، انسان را به رو در آتش خواهد افكند

منبع روايت :

بحار الأنوار   

جلد 75 

 صفحه 261   

منبع داستان:

تحف العقول

 صفحه :94


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

نصيحت به فرزند بخش اول " دوست بد ، عامل انحراف"

قال الصادق عليه السلام:  يَا سُفْيَانُ أَدَّبَنِي أَبِي بِثَلَاثٍ ... قَالَ لِي- يَا بُنَيَّ

1. مَنْ يَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا يَسْلَمْ

امام صادق عليه السلام فرمايند : اي سفيان پدرم مرا به سه چيز ادب كرد...پدرم فرمود : اي پسركم

1. هر كس با شخص بدي همنشين شود ؛ سالم نمي ماند

داستان

در عصر پیامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) در میان مشركان، دو نفر با هم دوست بودند، نام این دو نفر، عقبه و ابى بود. بعد از جرياناتي عقبه، به یكتائى خدا و رسالت پیامبر(صلي الله عليه و آله) گواهى داد و به این ترتیب قبول اسلام كرد.

این خبر به گوش دوست عقبه یعنى «ابى» رسید، او نزد عقبه آمد و به وى اعتراض شدید كرد و حتى گفت: "تو از جاده حق منحرف شده اى"

و نيزگفت : "من از تو خشنود نمى شوم مگر اینكه در برابر محمد(صلي الله عليه و آله) بایستى و او را توهین كنى و... "

عقبه فریب دوست ناباب خود را خورد، و از اسلام خارج شد و مرتد گردید و در جنگ بدر در صف كافران شركت نمود و در همان جنگ به هلاكت رسید.

دوست ناباب او «ابى» نیز در سال بعد در جنگ احد در صف كافران بود و بدست رزم آوران اسلام كشته شد.

تا توانى میگریز از یار بد 

یار بد، بدتر بود از مار بد

مار بد، تنها تو را بر جان زند 

یار بد بر جان و بر ایمان زند

منبع روايت:

بحار الأنوار   

جلد 75 

 صفحه 261   

منبع داستان :

داستان دوستان (اثر حجه الاسلام محمدي اشتهاردي)

با اندكي تلخيص


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد


ازدواج نكن ، از درس مي افتي

(به بهانه روز ميلاد حضرت علي اكبر عليه السلام و روز جوان )

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

 يَلْزَمُ الْوَالِدَيْنِ مِنَ الْعُقُوقِ لِوَلَدِهِمَا- إِذَا كَانَ الْوَلَدُ صَالِحاً- مَا يَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:

همان طور كه فرزند عاق پدر و مادر مى‏شود پدر و مادر نيز عاق فرزند شايسته ميشوند.

 

يكي از جاهايي كه شايد فرزند بتواند والدين را عاق كند در اين بحث است كه :

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

 مَن بَلَغَ وَلدُهُ النِّكاحَ وعِندَهُ ما يُنكِحُهُ فلَم يُنكِحْهُ ثُمّ أحدَثَ حَدَثا فالإثمُ علَيهِ . 

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

هر كه فرزندش به سنّ ازدواج برسد و توانايى مالى داشته باشد كه او را همسر دهد و ندهد و از آن فرزند خطايى سر زند، گناهش به گردن اوست.

 

خاطره :

« دانشجويي بعد از كلاس كنارم آمد و گفت : بسيار از لحاظ جنسي در فشار است و مي ترسد به گناه بيفتد

از او سوال كردم : آيا پدر و مادرت مذهبي هستند ؟

گفت : بله ، بسيار زياد ؛ نماز شبش ترك نميشود

گفتم اين كه مشكلي نيست . به پدر و مادرت بگو دارم به گناه مي افتم

او رفت و چند روز بعد برگشت و گفت به پدرم گفتم و او اين جواب را داد

-تو برو و هر گناهي كه كردي پاي من ، فقط داماد نشو چون از درس مي افتي »

و افسوس و افسوس و افسوس از اينگونه تفكر

منبع روايت اول :

بحار الأنوار

جلد ‏71

صفحه70 

منبع روايت دوم :

ميزان الحكمه

روايت 22713


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

عاقبت چشم چراني

 

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ عُقْبَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:

 النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومٌ وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَ

على بن عقبه، به نقل از پدرش روايت كرده است كه امام صادق عليه السّلام فرمود:

نگاه، تيرى از تيرهاى زهر آلود ابليس است، و چه بسا يك نگاه (كوتاه)، حسرت و اندوه طولانى را به همراه داشته باشد

منبع:

ثواب الأعمال و عقاب الأعمال،

صفحه: 264

 

داستان:

در ميان بنى اسرائيل عابدى بود بنام" برصيصا" كه زمانى طولانى عبادت كرده بود، و به آن حد از مقام قرب رسيده بود كه بيماران روانى را نزد او مى‏آوردند و با دعاى او سلامت خود را باز مى‏يافتند، روزى زن جوانى را از يك خانواده با شخصيت به وسيله برادرانش نزد او آوردند، و بنا شد مدتى بماند تا شفا يابد.

شيطان در اينجا به وسوسه‏ گرى مشغول شد، و آن قدر صحنه را در نظر او زينت داد تا آن مرد عابد به او تجاوز كرد!

چيزى نگذشت كه معلوم شد آن زن باردار شده (و از آنجا كه گناه هميشه سرچشمه گناهان عظيمتر است) زن را به قتل رسانيد، و در گوشه‏اى از بيابان دفن كرد!

برادرانش از اين ماجرا با خبر شدند كه مرد عابد دست به چنين جنايت هولناكى زده، اين خبر در تمام شهر پيچيد، و به گوش امير رسيد، او با گروهى از مردم حركت كرد تا از ماجرا با خبر شود، هنگامى كه جنايات عابد مسلم شد او را از عبادتگاهش فرو كشيدند، پس از اقرار به گناه دستور داد او را به دار بياويزند

هنگامى كه بر بالاى چوبه دار قرار گرفت شيطان در نظرش مجسم شد، گفت: من بودم كه تو را به اين روز افكندم! و اگر آنچه را مى‏گويم اطاعت كنى موجبات نجات تو را فراهم خواهم كرد!

عابد گفت چه كنم؟ گفت: تنها يك سجده براى من كن كافى است!

عابد گفت: در اين حالتى كه مى‏بينى توانايى ندارم، شيطان گفت: اشاره‏اى كفايت مى‏كند، عابد با گوشه چشم، يا با دست خود، اشاره‏اى كرد و سجده به شيطان آورد و در دم جان سپرد و كافر از دنيا رفت!

منبع:

تفسير نمونه،

جلد ‏23،

 صفحه: 545

 

جهت دريافت اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد


خلاصه سخنان چهارصد پيغمبر


 

قال لقمان لابيه :

 

 يا بنيّ، اعلم أنّي خدمت أربعمائة نبيّ و أخذت من كلامهم أربع كلمات و هي:

 

 إذا كنت في الصّلاة فاحفظ قلبك،

 

و إذا كنت على المائدة فاحفظ حلقك،

 

و إذا كنت في بيت الغير فاحفظ عينك،

 

 و إذا كنت بين الخلق فاحفظ لسانك.

 

 

 

لقمان به فرزندش فرمود:

 

 پسركم! بدان كه من چهار صد پيغمبر را خدمت كردم و از سخنان آنان چهار جمله انتخاب كردم:

 

1- در حال نماز مراقبت دلت باش

 

 2- سر سفره مراقب گلو يت باش

 

 3- در خانه‏ ى مردم مراقب چشمت باش 

 

4- ميان مردم مراقب زبانت باش ‏

 

منبع :

 

تحرير المواعظ العددية  

 

صفحه 366  

 

الفصل السادس مما ورد من كلام العلماء و الحكماء

 


جهت دريافت اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد


فايده خودداري از چشم چراني + انواع جشم چراني

قال النبى (صلي الله عليه و آله):

 غضوا أبصاركم ترون العجائب

چشمان خود را نگه داريد تا عجائب را به شما نشان دهند

منبع :

بحارالانوار

جلد 101

صفحه 41

برخي از علماي اخلاق بر اين عقيده اند كه اگر كسي 40 روز چشمش را از حرام بپوشاند ؛ عجائب برايش نمايان مي شود

اما نكته اينجاست كه چشم چراني فقط مختص نگاه به نامحرم نيست ؛گرچه آن در راس گناهان چشم است ؛ اما مصاديق ديگري هم دارد ، از جمله:

نگاه به صفحه گوشي بغل دستي

نگاه به صفحه رايانه ي ديگري

نگاه به نوشته ي كنار دستي

نگاه به داخل منزل ديگران

نگاه به اتاق خصوصي ديگران

منظور در تمام اينها نگاه بدون اجازه بود


ناظر دانستن خدا ، مهمترين عامل بازدارنده از چشم چراني


 از حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) پرسيدند: چه كنيم چشم چراني نكنيم؟

 فرمود: به وسيله خضوع و اطمينان پيدا كردن در تحت سلطنت و حكومت كسى كه آگاه است بر باطن تو.

و چشم جاسوس قلب و سفير عقل است، پس چشم خود را بپوشان از آنچه سزاوار دين تو نيست و از آنچه قلب تو آن را مكروه مى‏دارد و يا عقل انكار مى‏كند

نكته :

گاهي اگر ما خدا را  به اندازه ي  يك بچه ي كوچك ناظر بدانيم ، گناه نمي كنيم

زيرا مي گوييم شايد اين بچه بعدها يادش باشد ؛ اما خدا چه !!!


چه كنيم زندگي راحتي داشته باشيم ؟


خداوند در آيه ي 30 سوره مباركه نور مي فرمايد :

قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ

مراقب چشم خود باشيد و پاك دامن شويد تا زندگي بهتر و پاكيزه تري داشته باشيد

زيرا چشم حريص است و هر چه بيشتر ببيند ، بيشتر مي خواهد

اولين گامي كه مي توان از چشم چراني جلوگيري كرد ، اين است كه خود را در معرض اين گناه قرار ندهيم

به عنوان مثال : در محل عبور و مرور ، زياد  نايستيم

زدن اطفال براي گريه

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

 لا  تَضْرِبُوا أَطْفَالَكُمْ عَلَى بُكَائِهِمْ  فَإِنَّ بُكَاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الصَّلَاةُ عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَيْه‏

 

 رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود:

كودكان خود را براى گريستن آنها نزنيد زيرا  چهار ماه اول ، گواهى بر يگانگى خدا است و چهار ماه دوم ، صلوات بر پيغمبر و آلش و چهار ماه سوم ، دعا براى پدر و مادرش.

 

منبع:

وسائل الشيعه

جلد 21

صفحه447 


جهت دريافت اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

احسان به زن و صبر در برابر بد خلقي او

(به بهانه ميلاد حضرت زهرا و روز زن)

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه و آله:

 أَخْبَرَنِي‏ أَخِي‏ جَبْرَئِيلُ وَ لَمْ يَزَلْ يُوصِينِي بِالنِّسَاءِ حَتَّى‏ ظَنَنْتُ‏ أَنْ لَا يَحِلَّ لِزَوْجِهَا أَنْ يَقُولَ لَهَا أُف‏


پيامبر مكرم اسلام صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

برادرم جبرئیل (علیه السلام) مرا خبر می داد و همواره سفارش زنان را به من می کرد چنان که گمان کردم مرد حق ندارد به همسرش حتی اُف بگوید.

منبع:

مستدرك الوسائل

 جلد 14

صفحه 252

 

قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله:

 مَنْ صَبَرَ عَلَى سُوءِ خُلُقِ امْرَأَتِهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الْأَجْرِ مَا أَعْطَى أَيُّوبَ  عَلَى بَلَائِهِ وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا أَعْطَاهَا اللَّهُ مِثْلَ ثَوَابِ آسِيَةَ بِنْتِ مُزَاحِ

پيغمبر (صلي الله عليه و آلله) فرمود:

مردى كه بر بدخويى همسرش صبر كند؛ خداوند اجر مصائب ايوب را به اى دهد، و زنى كه بر بدخويى شوهرش شكيبايى كند؛ خداوند ثواب آسيه را به او مرحمت مي كند

منبع:

مكارم الأخلاق

 صفحه: 214

 

 

خير و صلاح

 

عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم‏

چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است‏

سوره بقره آيه 216

خاطره:

حجه الاسلام قرائتي مي فرمودند:

خدا گر زحكمت ببندد درى، ز رحمت ... گاهى آدم كنكور رد مى‏شود، ده تا درِ ديگر باز مى‏شود.

خودِ بنده رفتم روضه‏ بخوانم ديدم نمى‏شود، هرچه شعر خواندم، روضه خواندم، مردم عوض اينكه گريه كنند، خنده‏ كردند. من ديدم اين حلقومِ من، حلقومِ روضه نيست، رفتم پاى تخته سياه شدم معلم. در معلمى موفق هستم، ولى در روضه خوانى كم آوردم.

حالا اين خانم، نه، دختر عمويم رفته كنكور، من هم بايد بروم كنكور. حالا ولش كن. حالا رفتى الحمدلله، كنكور خوب است، اما اينطور نيست كه هركه نرفت پس علامت بدبختى‏اش است. نه، خيلى‏ها كنكور نرفتند، از كنكور رفته‏ها خوشبخت ترند.

 

منبع :

حجه الاسلام قرائتي

در برنامه درسهايى از قرآن   31/ 01/ 85

 جهت دريافت اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد



اخلاق مومنين


 وَ لَوْ كُنْتَ‏ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ

پيامبر اگر خشن و بودى، از اطراف تو، پراكنده مى‏شدند

آل عمران 159

مومن بايد با اخلاقش مردم را به دين دعوت كند .اگر مومنين بد اخلاق باشند مردم و خصوصا جوانان و نوجوانان از دين متنفر مي شوند

خاطره :

كلاس اول راهنمايي بودم كه همراه پدرم به مسجد رفتم و در صف اول نماز ايستادم .

در وسط نماز پير مردي آمد و مرا هُل داد و چاي من ايستاد و گفت : "صف اول بچه بازي نيست"

آنقدر در روحيه ي من تاثير گذاشت كه 2 سال ديگر به هيچ مسجدي نرفتم


جهت دريافت اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد


بد اخلاقي با خانواده


جریان سعد بن معاذ را می دانیم که هنگام دفنش مادرش گفت پسرم خوشا به حالت بهشت گوارایت  و پیامبر فرمود : زیاد خوشحال نباش و برای خدا تکلیف مشخص نکن که سعد هم اکنون در فشار است . اصحاب سبب را پرسیدند فرمود : سعد با خانواده اش بد اخلاق بود (بحار الانوار جلد 21 صفحه 257 )

حال آیا می دانیم سعد بن معاذ چه شخصیتی بود ؟

ü        او از کبار صحابه رسول الله بود

 ü        زعیم قبیله اوس بود

ü        در جنگهایی مهمی نظیر بدر و احد و خندق حضور داشت

 ü       در غزوه بوّاط در سال دوم هجرت از طرف پیامبر حکومت مدینه به او سپرده شد

 ü      مستجاب الدعوه بود ؛ در جنگ جندق بعد از آنكه مجروح شد دعا كرد: خداوند اگر چيزى از جنگ ما با قريش باقى بماند مرا زنده نگهدار براى جنگ ديگرى كه من دوست دارم با قومى كه پيغمبر ترا از او رنج داده و او را تكذيب نموده‏اند نبرد كنم خداوندا  اگر جنگ پايان يافته باشد مرا (در اين واقعه) شهيد فرما و  نیز  مرا مكش مگر بعد از اينكه چشم مرا به تباهى بنى قريظه (يهود) روشن کنی . (ترجمه کتاب الكامل،جلد7 ،صفحه :206)

چون سعد آن گفته (دعا) را به زبان آورد خون بند آمد و بعد از پایان جنگ و بعد از پایان غائله ی یهود خون ریزی شروع شد

 ü        قضاوت برخورد با یهودیان پیمان شکن  بنی قریظه توسط پیامبر به او  واگذار  شد

 ü        بعد از قضاوتش پیامبر فرمود :  خداوند این حکم تو را تایید و امضا نمود

 ü        مدتها بعد از شهادت سعد بن معاذ  رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: خدا رحمت كند تو را اى سعد، بدرستى كه استخوانى بودى در گلوهاى كافران، و اگر مى‏ماندى منع خواستى كرد گوساله را كه اراده نصب او خواهند نمود در بيضه اسلام- كه مدينه است- مانند گوساله موسى.

صحابه گفتند: يا رسول اللّه! آيا اراده خواهند نمود در مدينه تو گوساله برپا كنند؟

حضرت فرمود: بلى و اللّه اراده خواهند كرد، و اگر سعد زنده مى‏بود نمى‏گذاشت كه ايشان بكنند و ليكن خواهند كرد و حق تعالى نخواهد گذاشت كه تدبير ايشان مستمر شود و بزودى خدا تدبير ايشان را باطل خواهد كرد.

صحابه گفتند: يا رسول اللّه! ما را خبر ده كه تدبير ايشان چگونه خواهد بود.

حضرت فرمود: بگذاريد تا تدبير حق تعالى در اين باب ظاهر گردد (التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري، صفحه: 481 ) به نقل از (حياة القلوب، المجلسي ،جلد 4،صفحه:1271)

 ü        از کلام بالا مشخص می شود که اگر سعد زنده بود نمی گذاشت حق امام علی علیه السلام را غصب کنند

 ü        در هنگام جان دادن رسول خداى به بالين او آمد و سر سعد را به زانو خود گذاشت و فرمود: الهى! سعد در راه تو سختيها ديده و رسول تو را تصديق كرده و حقوق اسلام كه بر ذمّت او بوده ادا نموده، روح او را چون ارواح دوستان خود قبض فرماى. سعد اين بانگ بشنيد و چشم باز كرد و گفت:

السّلام عليك يا رسول اللّه. گواهى مى‏دهم كه تو رسول خدائى و حق رسالت بگذاشتى و سر خود را برگرفت و بر زمين نهاد و عذر بخواست و بعد از دنیا رفت

 ü        بعد از شهادت سعد ،جبرئيل فرود آمد و خدمت پیامبر عرض كرد: كيست از اصحاب تو كه درگذشت و درهاى آسمان به روى او گشاده گشت؟

 ü        پیامبر شخصا او را غسل داد و بر او نماز خواند

 ü        پیامبر در تشییع جنازه او حاضر شد و  عبا از دوش و کفش از پا در آورد

 ü        در تشییع او اصحاب گفتند: يا رسول اللّه، سعد مرد بزرگ جثه‏ اى بود و در دست ما سخت سبك است .پیامبر فرمود: من مى‏نگريستم ملائكه را كه جسد سعد را حمل مى‏كردند. (کتاب ناسخ التواريخ(زندگانى پيامبر)، ،جلد 2،صفحه :1064)

 ü        پيغمبر فرمود: عرش در مرگ سعد جنبش كرد و درهاى آسمان گشوده شد و هفتاد هزار فرشته تشييع جنازه او كرد (کتاب ناسخ التواريخ(زندگانى پيامبر)، ،جلد 2،صفحه :1064)

 ü         رسول خداى در خانه او به سر انگشتان پاى راه مى‏رفت و مى‏فرمود كه: از كثرت فرشتگان، جاى قدم گذاشتن نيست و چون پاى مى‏گذارم فرشته بال خود را از جاى بر می دارد تا پاى ديگر بگذارم.  (کتاب ناسخ التواريخ(زندگانى پيامبر)، ،جلد 2،صفحه :1065)

 

فرزند ناباب يكي ديگر  از عوامل ريزش خواص


قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ سَمِعْتُ شَيْخَنَا مُحَمَّدَ بْنَ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَرْوِي أَنَّ الصَّادِقَ عليه السلام قَالَ

مَا زَالَ الزُّبَيْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى أَدْرَكَ فَرْخُهُ فَنَهَاهُ عَنْ رَأْيِه‏

مصنف اين كتاب  (شيخ صدوق )مى‏گويد: از استادم محمد بن حسن شنيدم كه از امام صادق (عليه السلام) روايت مى‏كرد كه:

 زبير از خاندان ما بود تا اينكه جوجه‏اش بزرگ شد و او را از رأى خود برگردانيد. (منظور از جوجه ي زبير، پسرش عبد الله است.)

منبع:

خصال-ترجمه جعفرى

جلد 1

صفحه 235   

مقام زبير در پيشگاه ائمه آنقدر بالاست كه او را از اهل بيت مي دانند

جالب اينجاست كه ائمه ي بزرگوار فقط 2 نفر را از اهل بيت دانسته اند

1 . جناب سلمان فارسي

2. جناب زبير

جناب زبير با آنهمه سابقه (كه در نوشته ي قبل ذكر شد) مطابق اين روايت به خاطر فرزندش عبدالله خط خود را از امام علي عليه السلام جدا كرد  و در صف دشمنان حضرت در آمد

حتي هنگامي كه زبير قصد كناره گيري از جنگ را داشت ، مورد سرزنش فرزندش عبدالله واقع شد



 

سه پند عجيب لقمان به پسرش


روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی
و سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .

و اگر با مردم دوستی کنی  در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست .

منبع:

كتاب مثل ها و قصه هایشان  

 مصطفی رحماندوست

و شبيه اين داستان در كتاب  مجموعه ورام،

 آداب و اخلاق در اسلام،

صفحه: 106

چشم و هم چشمي يكي از موانع توليد ملي ،حمايت از كار و سرمايه ي ايراني (1)

(به بهانه آغاز سال 1391 ؛ سال توليد ملي ،حمايت از كار و سرمايه ي ايراني )

زُيِّنَ لِلْمُسْرِفينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ

 اين گونه براى اسرافكاران، اعمالشان زينت داده شده است(كه زشتى اين عمل را درك نمى‏كنند)!

سوره  يونس : آيه  12

يكي از مواردي كه براي اسراف كاران زينت داده شده چشم و هم چشمي است

مثلا آن شخصي كه مبتلا به بيماري چشم و هم چشمي شده كار خود را قشنگ مي بيند

به عنوان نمونه:

فكر مي كند اگر هرسال مبل منزل را عوض كند كلاس است

فكر مي كند اگر تند وتند تلوزيون و يخچال عوض كند كلاس است

فكر مي كند اگر دو سه سال،يكبار پردههاي منزلش را عوض كند كلاس است

و . . .

گاه اين چشم و هم چشمي براي خريد محصولات خارجي مي شود

به عنوان مثال:

فكر مي كند اگر نوشابه خارجي بخورد ارزش است

فكر مي كند اگر لباس خارجي بپوشد ارزش است

فكر مي كند اگر مبل خارجي بخرد ارزش است

فكر مي كند اگر سيگارش خارجي باشد ارزش است

فكر مي كند اگر ماشينش خارجي باشد ارزش است

فكر مي كند اگر براي مهمانش ميوه ي خارجي بخرد ارزش است

و . . .

 

 

 

 

 

خلاص شدن، يكي از عوامل دروغ

يكي از عوامل دروغ خلاص شدن از دست كسي است

به عنوان مثال:

 پسرمان به ما مي گويد :آن اسباب بازي را مي خواهم . و ما مي گوييم فروشي نيست

ويا دخترمان آن عروسك را مي خواهد و ما مي گوييم برق دارد

و يا به فرزندمان كه شلوغ مي كند مي گوييم فلاني دعوايت مي كند(درحالي كه دعوايش نمي كند)

و يا حوصله جواب به سوالاتش را نداريم ؛ مي گوييم نمي دانم

و

.

.

.

كه اينها همه دروغ است



وعن عبد الله بن عامر  قال :

دعتني أمي يوما ورسول الله - صلى الله عليه و آله وسلم - قاعد في بيتنا ، فقالت : ها تعال أعطيك،

 فقال لها رسول الله - صلى الله عليه و آله وسلم : " ما أردت أن تعطيه ؟ "

 قالت : أردت أن أعطيه تمرا .

فقال رسول الله - صلى الله عليه وآله وسلم : " أما إنك لو لم تعطيه شيئا كتبت عليك كذبة "

 

عبد الله بن عامر مي گويد :

روزي مادرم پيامبر را به منزل دعوت كرد . من در آنجا ايستاده بودم . مادرم [كه نمي خواست من آنجا باشم] مرا صدا زد و گفت: عبدالله بيا چيزي به تو بدهم.

پيامبر فرمود: چه مي خواهي به او بدهي ؟

مادرم گفت : خرما

پس پيامبر فرمود : اگر آنچه به او گفتي به او ندهي دروغ گفته اي !!!

منبع:

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال

علي بن حسام الدين المتقي الهندي

جلد 3

صفحه 1137

حديث 3243

 

تشكر ، يكي از اصول زياد كننده علاقه در زندگي

( به بهانه 10 ربيع الاول سالروز ازدواج پيامبر مكرم اسلام و حضرت خديجه عليهما السلام )

عَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ :

مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل

حضرت رضا (عليه السلام) مي فرمايند:

كسى كه از احسان مردم تشكر نكند شكر خدا را بجا نياورد

منبع:

بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار

جلد  68

صفحه  45

يكي از اصولي كه زندگي را شيرين مي كند اصل تشكر است

به عنوان مثال مرد بايد هنگام غذا از همسرش به خاطر پخت غذا تشكر كند

و زن نيز از مرد بايد تشكر كند

در غير مسايل مربوط به همسر نيز انسان بايد تشكر كند و نگويد وظيفه ي اوست

مانند :

در هنگام ................پياده شدن از اتوبوس از راننده ................تشكر كنيم

درهنگام ................بيرون آمدن از مغازه از مغازه دار................تشكر كنيم

در هنگام ......................خروج از مسجد از خادم......................تشكر كنيم

در هنگام ..........................ديدن روفتگر از او..........................تشكر كنيم

در هنگام ......................ديدن معلم فرزندمان از او.....................تشكر كنيم

در هنگام ..............ديدن راننده سرويس فرزندمان از او...............تشكر كنيم

در هنگام ..............ديدن فيلمي زيبا با پيامك از كارگردان ..............تشكر كنيم

در هنگام .............مشاهده كار خوبي از مسئولين از آنان .............تشكر كنيم

در هنگام .......خواندن مطلبي زيبا در مجله با پيامك از نويسنده....... تشكر كنيم

و

.

.

.

 

سوء ظن

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ

اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! از بسيارى از گمانها بپرهيزيد، چرا كه بعضى از گمانها گناه است‏

سوره حجرات آيه 12


داستان:

فردی تعریف می کرد که در وضو خانه مسجد شاهد بودم امام جماعت از دستشویی بیرون آمد و یکراست به محراب مسجد رفت و بدون وضو نماز خواند !! از آن مسجد بیرون رفتم و جای دیگری نماز خواندم!

 از آن به بعد به همه دوستان و آشنایان گفتم که در فلان مسجد نماز نخوانید چون امام جماعت آن آلزایمر گرفته!!و نماز بی وضو می خواند!!

این رویداد گذشت تا یک زمان به علت بیماری ؛ آمپولی تزریق کردم و هنگام نماز با خود گفتم یکبار دیگر محل تزریق را در دستشویی ببینم تا از طهارت لباس و بدن اطمینان داشته باشم. وقتی از دستشویی بیرون آمدم و آماده نماز شدم ؛ گویی به من الهام شد : شاید آن روز هم امام جماعت مسجد؛ مشابه من به قصد دیگری وارد دستشویی شده است.

 از خودش اینرا پرسیدم . حرفم را تایید کرد. اما چه فایده من آبروی او را پیش افراد زیادی برده بودم!

تدليس در ازدواج


امام حسين عليه السلام :

  الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَيْتِ مُحَرَّم‏

 حيله و نيرنگ نزد ما اهل بيت حرام است

منبع:

 فرهنگ جامع سخنان امام حسين عليه السلام

 صفحه 446

بعضي از والدين در هنگام خاستگاري فرزندشان عيبهاي او را نمي گويند به عنوان مثال:

عروس يا داماد بيماريي دارند

 عروس يا داماد مشكل عصبي دارند

عروس يا داماد قبلا ازدواج كرده بودند

عروس يا داماد فساد اخلاقي دارد

اين مورد آخر متاسفانه در خانواده هاي مذهبي هم شيوه پيدا كرده ؛ هنگامي كه مي بينند پسر يا دخترشان با شخص ديگري ارتباط دارد و به او دل بسته ، فرزندشان را به زور با شخصي كه خود مي خواهند مي دهند ، كه اين تازه اول مشكل است