2 داستان از كتاب دا  ؛ نوشته ي سيده زهرا حسيني

(به بهانه آغاز هفته ي دفاع مقدس )

داستان اول

یک دفعه انگار برق شدیدی به من وصل کرده باشند، به عقب برگشتم. باز هم یک چهرهء آشنای دیگر. عفت بود. چند سال پیش با هم در یک کوچه زندگی می کردیم. حالا او را در حالی می دیدم که کف غسالخانه خوابیده بود و پسر یک ساله اش هم روی دستانش است. می دانستم بچهء دومش هم همین روزها به دنیا می آید. عفت هفت، هشت سالی می شد که ازدواج کرده بود اما بچه دار نمی شد. او و خانواده اش آن قدر این در و آن در زدند و نذر و نیاز کردند تا خدا عنایتی کرد و تازه یکسال بود صاحب پسری شده بودند. با تولد این بچه زندگی شان متحول شد و شور و شادی به خانه شان آمد. هنوز این بچه نوزاد بود که عفت دوباره حامله شد. بالای سرش نشستم. ترکش به سر عفت خورده ولی بدنش سالم بود. اما ترکش ها پهلو و گلوی بچه اش را از هم دریده بودند. این دو را همان طور که سر بچه در بغل مادرش بود به غسالخانه آورده بودند. با بغض به زن هایی که توی اتاق بودند، رو کردم و گفتم: اینا چرا باید به این روز بیفتند

 داستان دوم

پیکر پسر جوانی را دیدم که به شکل دلخراشی به شهادت رسیده بود. نمی توانستم بیشتر ازین به او نگاه کنم. چه برسه بخواهم به او دست بزنم و یا جابه جایش کنم. آخر پایین تنه اش از قسمت کمر و لگن بر اثر موج انفجار شکافته و به هم پیچیده شده بود. طوری که پاهایش خلاف جهت تنه رو به بالا افتاده بودند. یک دستش هم از ناحیه کتف کاملاً له شده بود. تقریباً تمام بدن جوان تکه تکه شده و لهیده شده بود.

دردناک تر از همه وضع پدر و مادر سالخوردهء جوان بود که از خانهء محقرشان بیرون آمده با گریه و زاری او را صدا می زدند: عبدالرسول، عبدالرسول

وقتی دیدم پیرزن خودش را روی زمین انداخت و کورمال کورمال روی خاک ها دست کشید و جلو آمد تا خودش را به جنازه براسند، تازه فهمیدم چشمانش نمی بیند. به شوهرش نگاه کردم او هم نابینا بود.

پیرزن که دیگر به پسرش رسیده بود، روی جنازه دست می کشید و می گفت: یوما، یوما. مادر، مادر. پیرمرد هم جلوی درگاه خانه ایستاده بود و با گریه می گفت: عبدالرسول، عبدالرسول جاوبنی. عبدالرسول جوابم رو بده. انگار پیرزن از سکوت پسرش فهمیده بود اتفاقی افتاده است

برگرفته از كتاب " دا " سيده زهرا حسيني

جهت نياز به مطالعه 16 خاطره ي برگزيده از كتاب دا   اينجا را كليك فرماييد

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

ماه ذي القعده ؛ ماه امام رضا

 (به بهانه ماه ذي القعده )

ماه ذي القعده به ماه امام رضا عليه السلام معروف است زيرا:

اول ماه ........................ ميلاد خواهر امام رضا عليه السلام

11 ماه ........................ ميلاد امام رضا عليه السلام

23 ماه ........................ زيارتي مخصوص و بنا به روايتي شهادت امام رضا عليه السلام

25 ماه ........................ روز دحوالارض به روايت امام رضاعليه السلام و روز زيارتي ايشان

آخر ماه ........................ شهادت فرزند امام رضا ؛( امام جواد ) عليهما السلام

ايرانيها بويژه ما مشهدي ها بايد قدر اين ماه را بدانيم

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

اهميت دختر

(به بهانه ميلاد حضرت معصومه سلام الله عليها و روز دختر )

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله:

از مباركي زن اين است كه فرزند نخست او دختر باشد

 

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله:

بوي فرزند ، از بوي بهشت است و دختران را جز مومن ،كسي دوست ندارد

 

امام صادق عليه السلام:

پسرها نعمت اند و دخترها نيكي . خداوند ،از نعمتها سوال و به نيكي ها پاداش مي دهد.

 

ابن عباس از رسول اكرم نقل كرده است كه فرموند:

 كسى كه تحفه‏اى بخرد و براى خانواده خود بياورد، اجر او در پيشگاه الهى مانند كسى است كه بمستمندان كمك كرده باشد. سپس در نوع تقسيم تحفه فرمود: اول به دختر بچه‏ها بدهيد سپس به پسرها، آن كس كه دختر بچه خود را مسرور نمايد اجر آزاد كردن بنده‏اى از فرزندان اسماعيل دارد و آن كس كه ديده پسر بچه خود را روشن كند مانند كسى است كه از خوف خداوند گريسته باشد و اجر گريه از خوف خداوند، جنات نعيم است

منبع :

حكمت نامه كودك

آيه الله ري شهري

صفحه29

 

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد


خواب عجيب آيت الله مرعشي نجفي درباره شهريار

(به بهانه 27 شهريور سالروز ارتحال شهريار )

حضرت آیت‏ الله مرعشی نجفی مي فرمودند: شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم، آن شب در عالم خواب، دیدم در زاویه‏ ی مسجد کوفه نشسته‏ ام و امیر مومنان علی علیه‏ السلام با جمعی حضور دارند. حضرت فرمودند: شعرای اهل‏بیت ما را بیاورید. دیدم چند تن از شعرای عرب را آوردند. حضرت فرمودند: شعرای فارسی‏ زبان را بیاورید. آنگاه محتشم و چند تن از شعرای فارسی‏ زبان آمدند.

فرمودند: شهریار را بیاورید. شهریار آمد. حضرت خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! شهریار این شعر (علی ای همای رحمت) را خواند.

حضرت آیه‏ الله مرعشی فرمودند که وقتی این شعر تمام شد، من از خواب بیدار شدم و پرسیدم شهریار کیست؟ گفتند شاعری است که در تبریز زندگی می‏کند.

شهریار به دستور آیه‏ الله مرعشی به قم دعوت شده و از این شعر سخن به میان می‏ آید و او تعجب می‏کند، چرا که همان موقعی که ایشان خواب دیده‏ اند او شعرش را سروده و احدی از آن اطلاع نداشته و شهریار وقتی از خواب ایشان مطلع می‏شود، فوق‏ العاده منقلب می‏گردد. و شروع كرد به خواندن :

 

على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را         

كه به ما سوا فكندى همه سايه هما را

دل اگر خدا شناسى همه در رخ على بين     

به على شناختم من به خدا قسم، خدا را

به خدا كه در دو عالم اثر از فنا نماند      

چو على گرفته باشد سرچشمه بقا را

مگر اى سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ            

به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو اى گداى مسكين در خانه على زن        

كه نگين پادشاهى دهد از كرم گدا را

به جز از على كه گويد به پسَر كه قاتل من   

چو اسير تست اكنون به اسير كن مدارا

به جز از على كه آرد پسرى ابو العجايب            

كه علم كند به عالم شهداى كربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاكبازان            

چو على كه مى‏تواند كه به سَر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشَر توانمش گفت            

متحيرم چه گويم شه ملك لا فتى را

به دو چشم خون فشانم هله اى نسيم رحمت            

كه ز كوى او غبارى به من آر، توتيا را

به اميد آن كه شايد برسد به خاك پايت            

چه پيام‏ها كه دارم همه سوز دل صبا را

چو تويى قضاى گردان، به دعاى مستمندان            

كه ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو ناى هر دم ز نواى شوق او دم            

كه لسان غيب خوش‏تر بنوازد اين نوا را

همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهى            

به پيام آشنايى بنوازد آشنا را

ز نواى مرغ يا حق بشنو كه در دل شب            

غم دل به دوست گفتن چه خوش است «شهريارا»

 

 

(تلخیص از روزنامه‏ ی اطلاعات، یکشنبه 29/ 1/ 72، مقاله‏ ی آقای رزم ‏آسا)

به نقل از حاج آقا رضا حداد عادل (پدر دکتر غلامعلی حداد عادل) از حجه‏ الاسلام آقا سید قاسم شجاعی- واعظ معروف-

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

عباسقلي خان و ستارالعيوب (نخوني شايد پشيمون بشي)

لا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ

خداوند دوست ندارد كسى با سخنان خود، بديها (ى ديگران) را اظهار كند

سوره نساء آيه 148

داستان:

عباسقلي خان در مشهد بازار معروفي دارد. مسجد- مدرسه- آب انبار- پل و دارلايتام و اقدامات خيريه ديگري هم از اين دست داشته است. واقف بر خير، و واقف در خير.  

به او خبر داده بودند در حوزه علميه اي كه با پول او ساخته شده، طلبه اي شراب مي خورد !!!

ناگهان همهمه اي در مدرسه پيچيد. طلاب صدا مي زدند حاج عباسقلي است. در اين وقت روز چه کار دارد؟ از بازار به مدرسه آمده است.

عباسقلي خان يكسره به حجره ي من آمد  و بقيه دنبالش.

داخل حجره همه نشستند. ناگهان عباسقلي خان به تنهايي از جايش بلند شد و کتابخانه کوچک من را نشانه رفت. رو به من كرد و گفت :لطفا بفرماييد نام اين کتاب قطور چيست؟  گفتم: شاهنامه فردوسي.  

- دلم در سينه بدجوري مي زد. سنگي سنگين گويي به تار مويي آويخته شده است. بدنم مي لرزيد.

اگر پشت آن کتاب را نگاه کند، چه خاکي بايد بر سرم بريزم؟ عباسقلي خان دستش را آرام به سوي کتاب هاي ديگر دراز کرد...  

- ببخشيد، نام اين کتاب چيست؟  

- بحارالانوار. عجب...! اين يکي چطور؟ گلستان سعدي.   چه خوب...! اين يکي چيست؟ حليه المتقين و اين يکي؟! ...  

لحظاتي بعد، آن چه نبايد بشود، به وقوع پيوست. عباسقلي خان، آن چه را که نبايد ببيند، با چشمان خودش ديد. کتاب حجيمي را نشان داد و با دستش آن را لمس کرد. سپس با چشماني از حدقه درآمده به پشت کتاب اشاره کرد و با لحني خاص گفت:  

- اين چه نوع کتابي است، اسمش چيست؟ معلوم بود. عباسقلي خان پي برده بود و آن شيشه لعنتي پنهان شده در پشت همان کتاب را هدف قرار داده بود.

براي چند لحظه تمام خانه به دور سرم چرخيد، چشم هايم سياهي رفت، زانوهايم سست شد، آبرو و حيثيتم در معرض گردباد قرار گرفته بود. چرا اين کار را کردم؟! چرا توي مدرسه؟! خدايا! کمکم کن، نفهميدم، اشتباه کردم... خوشبختانه همراهان عباسقلي خان هنوز روي زمين نشسته بودند و نمي ديدند، اما با خود او که آن را در اينجا ديده بود چه بايد کرد؟

- بالاخره نگفتي اسم اين کتاب چيست؟

- چرا آقا ; الان مي گم. داشتم آب مي شدم. خدايا! دستم به دامنت. در همين حال ناگهان فکري به مغزم خطور کرد و ناخودآگاه برزبان راندم: يا ستار العيوب، و گفتم:نام اين کتاب، «ستارالعيوب» است آقا! فاصله سوال آمرانه عباسقلي خان و جواب التماس آميز من چند لحظه بيشتر نبود.

شايد اصلا انتظار اين پاسخ را نداشت. دلم بدجوري شکسته بود و خداي شکسته دلان و متنبه شدگان اين پاسخ را بر زبانم نهاده بود. حالا ديگر نوبت عباسقلي خان بود. احساس کردم در يک لحظه لرزيد و خشک شد. طوري که انگار برق گرفته باشدش.

شايد انتظار اين پاسخ را نداشت. چشم هايش را بر هم نهاد. چند قطره اشک از لابلاي پلک هايش چکيد.

ايستاد و سکوت کرد. ساکت و صامت و يکباره کتاب ستار العيوب (!) را سرجايش گذاشت و از حجره بيرون رفت. همراهانش نيز در پي او بيرون رفتند، حتي آنها هم از اين موضوع سر درنياوردند، و هيچ گاه به روي خودش هم نياورد که چه ديده است.   ..

***

... اما محصل آن مدرسه، هماندم عادت را به عبادت مبدل کرد. سر بر خاک نهاد و اشک ريخت. سالياني چند از آن داستان شگفت گذشت، محصل آن روز ، بعدها معلم و مدرس شد و روزي در زمره  بزرگان علم، قصه زندگي اش را براي شاگردانش تعريف کرد. «زندگي من معجزه ستارالعيوب است» ستار العيوب يکي از نام هاي احياگر و معجزه آفرين خدا است و من آزاد شده و تربيت يافته همان يک لحظه رازپوشي و جوانمردي عباسقلي خانم که باعث تغيير و تحول سازنده ام شد

منبع :«اخلاق پیامبر و اخلاق ما» ؛ نوشته استاد جلال رفیع  انتشارات اطلاعات صفحه 332


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد


چقدر به نماز اهميت مي دهيم؟

(به بهانه شهادت امام صادق عليه السلام)

 قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ عليه السلام:‏ لَمَّا حَضَرَ أَبِيَ الْوَفَاةُ قَالَ لِي

يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لَا يَنَالُ‏ شَفَاعَتَنَا مَنِ‏ اسْتَخَفَّ بِالصَّلَاةِ.

امام كاظم عليه السلام مي فرمايند:

پدرم در هنگام مرگ وصيت كرد ما را و فرمود:

شفاعت ما به كسي كه نماز را سبك بشمارد نمي رسد

منبع: وسائل الشيعه،جلد 4 ، صفحه 24

نكته :

اين روايت مشهور را عموما حفظ هستيم ؛ حال سوال اينجاست كه آيا ما نماز را سبك مي شماريم يا خير؟

براي روشن شدن پاسخ لازم است بينديشيم كه ما براي نماز چقدر ارزش قائل هستيم  به عنوان مثال:

در منزل بعد از خوردن خرما آيا دانه اش را پشت پشتي مي گذاريم؟ در مسجد چطور ؟!!!

در منزل زير دست بچه پارچه پهن مي كنيم تا غذا را نريزد ، در مسجد چطور؟!!!

دستشويي منزل ما تميز تر است يا دستشويي  مسجد ما ؟!!!

منزلمان را چند بار جارو كرده ايم؟ مسجد را چند بار ؟!!!

اتاق رئيس اداره قشنگتر است يا نمازخانه ي اداره؟!!!

در عروسي ها نمازمان را اول وقت مي خوانيم؟!!!

كسبه ، مغازه را موقع اذان تعطيل مي كنند ؟!!!

در زمينهاي ورزشي نمازخانه كجاست ؟!!!

در مدارس به درس اهميت بيشتري مي دهند يا به نماز؟!!!

در دانشگاهها چطور؟!!!

و...

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

اصول زندگي امام صادق عليه السلام

(به بهانه شهادت امام صادق عليه السلام)

 قِيلَ لِلصَّادِقِ عليه السلام  عَلَى مَا ذَا بَنَيْتَ أَمْرَكَ- فَقَالَ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ-

عَلِمْتُ أَنَّ عَمَلِي لَا يَعْمَلُهُ غَيْرِي فَاجْتَهَدْتُ

 وَ عَلِمْتُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُطَّلِعٌ عَلَيَّ فَاسْتَحْيَيْتُ

 وَ عَلِمْتُ أَنَّ رِزْقِي لَا يَأْكُلُهُ غَيْرِي فَاطْمَأْنَنْتُ

 وَ عَلِمْتُ أَنَّ آخِرَ أَمْرِي الْمَوْتُ فَاسْتَعْدَدْت‏

 به حضرت امام صادق (عليه السلام) عرض كردند كار خود را بر چه چيز بنا كرده‏ايد؟

 فرمود بر چهار چيز:

1-فهميدم كه عمل مرا ديگرى انجام نميدهد پس كوشش كردم.

2- دانستم كه خداوند بر حال من اطلاع دارد ،پس حيا كردم.

 3- فهميدم روزى مرا ديگرى نخواهد خورد،پس آرامش يافتم.

 4- و دانستم بالاخره به سوى مرگ ميروم ، پس خود را آماده كردم.

‏منبع:

بحار الأنوار

جلد ‏75

صفحه   228

باب 23 مواعظ الصادق جعفر بن محمد و وصاياه و حكمه

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

دلالي كار خير و وعده امام صادق عليه السلام

(به بهانه شهادت امام صادق عليه السلام)

بعضي از ما در توانمان نيست كار خيري را انجام دهيم ، اما مي توانيم دلالي كار خير كنيم . مثلا پول براي انفاق نداريم ، اما مي توانيم از پولدارها بگيريم و به مستضعفين دهيم

و يا شخصي دنبال منزل مي گردد و ما نداريم ، اما مي توانيم از آشنايانمان منزل بگيريم

به هر حال بسياري از ما وجه ي اجتماعي داريم

داستان :

درزمان امام صادق‏ يك شيعه بود در دربار كار ميكرد در دربار بنى عباس، يكي از دوستانش گفت تو كه شيعه هستى يك بار هم برويم خانه امام صادق‏.

گفت رويم نميشود، آخر من كارمند طاغوتم حالا بيايم خدمت امام صادق‏، اصلا امام صادق راهم نميدهد.

 گفت من وقت مى‏گيرم .خلاصه وقت گرفت و اين دلالى كرد و اين آقا را كه در دربار بود برد خانه امام صادق و امام صادق يك نگاهى به اين كرد و اين نگاه نگاه ولايتى بود. در عمق دل ايشان اثر كرد

گفت آقا راستش را بخواهى من عمرى است در دربار بودم پولهاى حسابى جمع كرده‏ام ولى شيعه شما هستم ميشود توبه كنم فرمود توبه‏ات سخت است گفت چيه؟

امام فرمود: تمام اموالت كه از راه گناه است همه را بايد پس بدهى به صاحبش. هر كدام را هم كه نميشناسى من امام صادق به تو اجازه ميدهم بدهى به فقرا.

 گفت آقا حتى لباسهايم، فرمود توبه تو سخته، گفت اگر يك همچين توبه‏اى بكنم چى؟ گفت من امام صادق ضامنم براى تو بهشت را.

 اين امام صادق و اين جلسه مبارك باعث شد اين آقا رفت و ازشغلش استعفا داد و اجناس را دادو اموال را دادو حتى لباسهايش را داد و يك لنگ بست و اصلا رفت در خانه نشست. اين رفيقش كه دلالي اين كار خير را انجام داده بود،‏ ديد عجب كودتايى شد درون اين، رفت به رفيقهايش گفت اين آمده اين طرف، آن طرفى بوده اين طرفى شده، حالا ما برويم خانه‏اش.

يك روز اين دلال  آمد ديد دوستش دارد مى‏ميرد. گفت حالت چه طور است گفت دقيقه‏هاى آخر عمرم است.

 اى دلالى كه من را بردى خانه امام صادق خدا خيرت دهد. خداجزاى خيرت دهد من را نجات دادى.

 اين را دعا كرد و لحظه آخر گفت آقا آقا اين امام صادق است به وعده خودش وفا كرد، گفت اگر تو توبه كنى من امام صادق ضامن ميشوم براى تو بهشت را. امام صادق بهشت را ضمانت كرد، گفت و نفس آخر را كشيد.

 دلال‏ گفت دويديم شيعيان را دعوت كرديم، گفتيم بابا اين ،اين طرفى است حالا اگر در دربار مرده بود چه قدر دنگ و فنگ داشت يك تشييع جنازه‏اى و مراسمى و باشكوه مراسم كفن و دفن و مراسم را انجام داديم و بعد از مدتى من رفتم خدمت امام صادق، تا در را زدم قبل از اين كه امام صادق بگويد كيه، گفت آقايى كه مثلا از كوفه آمدى، ما فلان ساعت فلان دقيقه به وعده خودمان وفا كرديم.

منبع:

حجه الاسلام قرائتي

برنامه درسهايى از قرآن ،  تفسير سوره فلق (8)

 [27/ 07/ 84]

به نقل از كتاب محجه البيضاء

جلد 3

صفحه 254

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

خاطره اي از شهيد محراب آيت الله مدني

( به بهانه 20 شهريور ؛ سالروز شهادت شهيد محراب ، آيت الله مدني)

خاطره اول

شهيد بزرگوار آيت الله مدني فرمود: من در دو موضوع نسبت به خودم شك كردم. يكي اين كه به من مي گويند: سيد اسدالله! آيا واقعاً من از اولاد پيامبر هستم؟ و ديگر اين كه آيا من لياقت آن را دارم كه در راه خدا شهيد شوم يا نه؟ روزي به حرم حسين ( عليه السّلام) رفتم و در آن جا با ناله و زاري از امام خواستم كه جوابم را بدهد. پس از مدّتي، يك شب امام حسين ( عليه السّلام) را در خواب ديدم كه بالاي سرم آمد و دستي بر سرم كشيد و اين جمله را فرمود:« يا بني انت مقتول» يعني اي فرزندم كشته مي شوي كه جواب دو سؤال من در آن بود، امام فرمود: فرزندم! پس من سيد هستم و ديگر به من بشارت داد كه من شهيد مي شوم.    

 

خاطره دوم (قابل توجه بعضي از انسانها كه تنها هستند ، مانند پيرها وطلاب و دانشجويان و ...)

شهيد محراب، آيت الله مدني ، در زمان شاه تبعيد شده بود" در كازرون، مَمَسَّني " به تبعيدگاه رفتيم و ديديم يك عالم بزرگوار، تنها در  اتاقي نشسته است.

گفتيم: حضرت آيت الله مدني ، ناراحت نيستيد؟

گفت: نه! خوشحالم! گفتم: چرا؟!

گفت: چون در تبعيد شاه هستم، هر نفسي كه مي كشم به خدا نزديك تر مي شوم و شاه هر لحظه، يك قدم به جهنّم نزديك مي شود؛ لذا لذّت مي برم

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

     

آيا تارك الصلاه ملعون است ؟

قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله من قول الله عزوجل:

 تارك الصّلاة ملعون في التّوراة ملعون في الإنجيل ملعون في الزّبور ملعون في القرآن ملعون في لسان جبرئيل ملعون في لسان ميكائيل ملعون في لسان اسرافيل ملعون في لسان محمّد

رسول خدا صلي الله عليه و آله از قول خداوند مي فرمايند:

ترك‏كننده نماز، ملعون است در تورات

و ملعون است در انجيل

و ملعون است در زبور

و ملعون است در  قرآن

و ملعون است به زبان جبرئيل

و ملعون است به زبان ميكائيل

و ملعون است به زبان اسرافيل

و ملعون است به زبان محمّد

منبع :

انوار الهداية

صفحه 197

  جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

علم آموزي در پيري

قال رسول الله  صلى الله عليه و آله :

 مَن لَم يَطلُبِ العِلمَ صَغيرا فَطَلَبَهُ كَبيرا فَماتَ ، ماتَ شَهيدا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

هر كه در دوران خردسالى علم نياموزد و در بزرگسالى دنبال آن رود و [در ضمن تحصيل علم ]بميرد ، شهيد مرده است .

منبع :

ميزان الحكمه

جلد 5

صفحه 462

روايت 9257

داستان :

«سكّاكى» مردى فلزكار و صنعتگر بود، توانست با مهارت و دقت دواتى بسيار ظريف با قفلى ظريفتر بسازد كه لايق تقديم به پادشاه باشد. انتظار همه گونه تشويق و تحسين از هنر خود داشت. با هزاران اميد و آرزو آن را به پادشاه عرضه كرد. در ابتدا همان طورى كه انتظار مى‏رفت مورد توجه قرار گرفت، اما حادثه‏اى پيش آمد كه فكر و راه زندگى سكاكى را به كلى عوض كرد.

در حالى كه شاه مشغول تماشاى آن صنعت بود و سكاكى هم سرگرم خيالات خويش، خبر دادند عالمى (اديب يا فقيهى) وارد مى‏شود. همينكه او وارد شد، شاه چنان سرگرم پذيرايى و گفتگوى با او شد كه سكاكى و صنعت و هنرش را يكباره از ياد برد. مشاهده اين منظره تحولى عميق در روح سكاكى به وجود آورد.

دانست كه از اين كار تشويق و تقديرى كه مى‏بايست نمى‏شود و آنهمه اميدها و آرزوها بى‏موقع است. ولى روح بلندپرواز سكاكى آن نبود كه بتواند آرام بگيرد. حالا چه بكند؟ فكر كرد همان كارى را بكند كه ديگران كردند و از همان راه برود كه ديگران رفتند. بايد به دنبال درس و كتاب برود و اميدها و آرزوهاى گمشده را در آن راه جستجو كند. هرچند براى يك عاقل مرد كه دوره جوانى را طى كرده، با طفلان نورس همدرس شدن و از مقدمات شروع كردن كار آسانى نيست، ولى چاره‏اى نيست، ماهى‏ را هر وقت از آب بگيرند تازه است.

از همه بدتر اينكه وقتى كه شروع به درس خواندن كرد، در خود هيچ گونه ذوق و استعدادى نسبت به اين كار نديد. شايد هم اشتغال چندين ساله او به كارهاى فنى و صنعتى ذوق علمى و ادبى او را جامد كرده بود. ولى نه گذشتن سن و نه خاموش شدن استعداد، هيچ كدام نتوانست او را از تصميمى كه گرفته بود باز دارد. با جديت فراوان مشغول كار شد، تا اينكه اتفاقى افتاد:

آموزگارى كه به او فقه شافعى مى‏آموخت، اين مسأله را به او تعليم كرد: «عقيده استاد اين است كه پوست سگ با دبّاغى پاك مى‏شود.».

سكاكى اين جمله را دهها بار پيش خود تكرار كرد تا در جلسه امتحان خوب از عهده برآيد، ولى همينكه خواست درس را پس بدهد اين‏طور بيان كرد: «عقيده سگ اين است كه پوست استاد با دباغى پاك مى‏شود.».

خنده حضار بلند شد. بر همه ثابت شد كه اين مرد بزرگسال كه پيرانه سر هوس درس خواندن كرده به جايى نمى‏رسد. سكاكى ديگر نتوانست در مدرسه و در شهر بماند، سر به صحرا گذاشت. جهان پهناور بر او تنگ شده بود. از قضا به دامنه كوهى رسيد، متوجه شد كه از بلنديى قطره قطره آب روى صخره‏اى مى‏چكد و در اثر ريزش مداوم، صخره را سوراخ كرده است. لحظه‏اى انديشيد و فكرى مانند برق از مغزش عبور كرد، با خود گفت: دل من هر اندازه غيرمستعد باشد از اين سنگ سخت‏تر نيست. ممكن نيست مداومت و پشتكار بى‏اثر بماند. برگشت و آن قدر فعاليت و پشتكار به خرج داد تا استعدادش باز و ذوقش زنده شد. عاقبت يكى از دانشمندان كم نظير ادبيات گشت

منبع :

مجموعه ‏آثاراستادشهيدمطهرى، جلد ‏18،

( داستان و راستان)

 صفحه : 325

 جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

حكم خواندن نماز فرادي هنگام جماعت

سوال : برخي از افراد هنگام برپايي نماز جماعت , اقدام به خواندن نماز فرادي مي کنند ؛ اين عمل چه حکمي دارد ؟

حضرت آيت الله خامنه اي:

اين عمل اگر تضعيف نماز جماعت و اهانت و بي احترامي به امام جماعت شود , حرام است

حضرت آيت الله فاضل لنکراني:

اگر هتک حرمت جماعت محسوب شود , حرام است ؛ و نيز چنانچه ملازم با تفسيق عملي امام جماعت باشد .

حضرت آيت الله تبريزي:

اگر شخص معروفي است که فرادي خواندن او مردم به شک مي افتند و کاراو موجب تشکيک در عدالت امام جماعت مي شود نمازش اشکال دارد .

حضرت آيت الله مکارم شيرازي :

در صورتي که توهين با امام جماعت يا هتک نماز جماعت محسوب شود ,حرام است و مي تواند قبل يا بعد بخواند .

حضرت آيت الله سيستاني:

اگرمستلزم هتک امام باشد و اومستحق هتک نباشد حرام است , ولي نماز صحيح است .

حضرت آيت الله بهجت :

نمازش صحيح است ؛ اگر هتک احترام جماعت يا امام آن نباشد .

منبع :

مسائل جديد

جلد 4

صفحه 117

 جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

داغ اجلاس غير متعهدها بر دل صدام

(به بهانه اجلاس عدم تعهد و به یاد دلاور دوران جنگ)

اجلاس عدم تعهد ، هر چند به دلیل میزبانی کشورمان ، برای ایرانی ها اهمیت دارد اما پیش از این نیز ، یک بار  در کانون توجه مردم ایران قرار گرفته بود ، زمانی که قرار بود بغداد میزبان سران عدم تعهد باشد ، آن هم در بحبوحه جنگ ایران و عراق!

برای حکومت صدام حسین که در سوم خرداد 1361 ، خرمشهر را از دست داده و ضربه ای حیثیتی در جنگ و جهان خورده بود ، بسیار مهم بود که با میزبانی بزرگ ترین نهاد بین المللی بعد از سازمان ملل ، به ترمیم وجهه خود بپردازد.

از این رو ، بغداد خود را مهیای برگزاری اجلاس می کرد و این در حالی بود که ایران ، می کوشید با تبلیغ ناامن بودن پایتخت عراق به دلیل وضعیت جنگی ، مقامات کشورها را از سفر به عراق بازدارد و اجلاس بغداد را منتفی کند.

با این حال ، ماشین تبلیغاتی و سیاسی صدام که از پشتوانه قدرت های بزرگ هم برخوردار بود ، گوی سبقت را ربود و قرار شد اجلاس در بغداد تشکیل شود. عراقی ها ، ادعا می کردند که بغداد به حدی امن است که حتی یک پرنده هم بدون اجازه آنها نمی تواند در آسمانش پرواز کند. آنها حتی از مسوولان کشورهای عدم تعهد خواستند تا کارشناسان امنیتی خود را به بغداد بفرستند و از نزدیک شاهد امنیت مثال زدنی آن باشند!

زمان اجلاس نزدیک می شد و تلاش های ایران ثمر بخش نبود. همه در تهران به دنبال راهی برای ضربه زدن به دشمن بودند ؛ تا این که پیشنهادی محرمانه از وزارت خارجه به ریاست جمهوری رسید و خیلی زود مقدمات اجرایی کردنش در دستور کار مقامات عالی نظام قرار گرفت.

در نامه با تأکید بر اهمیت اجلاس ، تلاش های عراق در این باره و تصریح به این که اهمیت این موضوع از “خرمشهر” کمتر نیست ، آمده بود: “سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی می تواند روشن کند.”

به زودی طرح حمله آماده شد: بمباران بغداد.

این در حالی بود که بغداد در حصاری از موشک های ضدهوایی قرار داشت و ارتش صدام ، حق داشت به امنیت پایتخت ببالد. اما 6 خلبان ،  ریسک سیاسی ترین حمله هوایی تاریخ کشورشان را پذیرفتند، بدین ترتیب سه هواپیمای اف – 4 به پرواز درآمدند ، دو هواپیما از مرز گذشتند و به سمت بغداد رفتند و سومی بر فراز مرز ماند تا در صورت نیاز به کمک اقدام کند. بدین ترتیب در روز سی ام تیر 1361 ناگهان غرش هواپیماهای ایرانی در آسمان بغداد ، چشم ها را متوجه آسمان کرد.

هواپیمای ایرانی بمباران را آغاز کردند و از جمله پالایشگاه الدوره را هدف قرار دادند ؛ همزمان ، هزاران گلوله ضدهوایی و ده ها موشک به سمت هواپیمای آنها شلیک شد و یکی از این موشک ها ، به دم هواپیمای عباس دوران و منصور کاظمیان اصابت کرد.

دوران از کاظمیان خواست که با چتر نجات بیرون بپرد و با فشردن دکمه خروج اضطراری کابین کمک خلبان ، او را با چتر نجات ، از هواپیما بیرون انداخت. عباس دوران بعد از آن که خیالش از بابت همرزمش راحت شد ، هواپیمای نیمه سوخته اش را که نه بمبی داشت و نه موشکی ، به سمت هتلی که قرار بود میزبان اجلاس عدم تعهد باشد هدایت کرد و لحظاتی بعد ، آنچه بر جای ماند ، هتل ویران اجلاس بغداد بود و هواپیمایی تکه تکه و البته پیکر سوخته شده عباس دوران.

خبر این حمله هوایی و انهدام هتلی که قرار بود محل اقامت سران باشد ، به سرعت در جهان پیچید و نتیجه هم کاملاً مشخص بود: میزبانی از عراق پس گرفته شد ؛ حیثیت سیاسی حکومت بغداد نیز بمباران شده بود!

بیست سال بعد ، در تابستان گرم 1381 ، از شهید عباس دوران ، تکه ای از استخوان سوخته پایش به وطن بازگشت و در شهر شیراز ، به خاک سپرده شد.

روحش شاد

جهت نياز به مطالعه بيشتر درباره شهيد عباس دوران اينجا را كليك نماييد

 جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد



نصيحت شيطان به حضرت نوح - بخش سوم

عن محمد بن علي الباقر عليهما سلام قال:

 لمّا دعا نوح عليه السّلام ربّه عزّ و جلّ على قومه أتاه إبليس فقال: يا نوح، إنّ لك عندي يدا اريد أن اكافئك عليها، فقال له نوح... اذكرني في ثلاث مواطن؛ فإنّي أقرب ما أكون من العبد إذا كان في إحداهنّ:

3. و اذكرني إذا حكمت بين اثنين

 حضرت باقر- عليه السّلام- فرمود:

پس از اينكه نوح درباره امتش نفرين كرد شيطان آمد و گفت... مرا در سه جا ياد كن كه در اين سه مورد من از هر وقت به انسان نزديكترم:

3. در هنگام قضاوت بين 2 نفر  [نيز با تو ام ]

 منبع :

تحرير المواعظ العددية

صفحه 302

قضاوت فقط كار قاضي هاي دادگاه نيست ، ما در روز بسيار در معرض قضاوت قرار گرفته ايم . به عنوان مثال:

دعوا بين دوستمان و يك انسان غريبه است ؛ هواي كدام را داريم؟

دعواي فرزندمان با يك كوك نا آشنا ؛ حق را به كدام طرف ميدهيم؟

شغل وكالت داريم و متوجه مي شويم موكلمان بر حق نيست ؛ چه مي كنيم؟

كسي با ما درد دل مي كند كه مثلا همسرم اين را گفته ؛ و ما متوجه مي شويم كه حق با همسرش است ؛ آيا باز هم به تاييد حرف او سر تكان نمي دهيم ؟

و ...

داستان:

دو بچه خط خود را پيش امام حسن عليه السلام بردند و از وى خواستند كه بگويد كداميك از خطها بهتر است.

على عليه السلام كه آنها را مى‏ديد، فرمود:

 «پسرم درباره حكم خود دقت كن، كه خداوند در روز قيامت، از همين حكم نيز از تو سؤال خواهد كرد» يا بنى، انظر كيف تحكم فان هذا حكم و الله سائلك عنه يوم القيامه‏

(در اينجا انسان‏هاى معمولى مسأله را با ديد سطحى نگاه مى‏كنند، زيرا اوّلًا مورد قضاوت خطّ است. ثانياً طرفين دعوا دو كودك هستند. امّا غافل از آنكه كم يا زياد، كودك يا بزرگ، هر چه هست قضاوت است و انسان بايد در قيامت پاسخگو باشد)

منبع :

ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن،

جلد ‏5،

 صفحه: 201

 جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

نصيحت شيطان به حضرت نوح - بخش دوم

عن محمد بن علي الباقر عليهما سلام قال:

 لمّا دعا نوح عليه السّلام ربّه عزّ و جلّ على قومه أتاه إبليس فقال: يا نوح، إنّ لك عندي يدا اريد أن اكافئك عليها، فقال له نوح... اذكرني في ثلاث مواطن؛ فإنّي أقرب ما أكون من العبد إذا كان في إحداهنّ:

2. اذكرني عند غضبك،

 حضرت باقر- عليه السّلام- فرمود:

پس از اينكه نوح درباره امتش نفرين كرد شيطان آمد و گفت... مرا در سه جا ياد كن كه در اين سه مورد من از هر وقت به انسان نزديكترم:

2. در هنگام غضب [نيز كنار تو ام ]

 منبع :

تحرير المواعظ العددية

صفحه 302

داستان

در خانواده ای که وضع مالی مناسبی نداشتند ، پدر آن خانواده یک «میز» می خرد که آن را خیلی دوست داشته است . روزی پسرش وارد اتاق می شود و کاری می کند که منجر به شکسته شدن میز می شود .

پدر بسیار ناراحت می شود و غضب می کند و ضربه ای به صورت کودک می زند که منجر به كر شدن کودک می شود .

چند روز بعد وقتی پدر به دیدن کودک خود در بیمارستان می رود کودک به او می گوید : پدر جان اگر من بزرگ شدم و کار کردم و پول میز را به تو دادم ، تو گوشهايم را به من بر می گردانی؟

پدر تا این را می شنود از بغض نمی تواند جلوی گریه خویش را بگیرد و از بیمارستان خارج می شود .

روز بعد هم خود کشی می کند .

در نتیجه یک غضب به خاطر یک مال دنیا منجر به نا شنوا شدن کودک و یتیم شدن و بی سر پرست شدن یک خانواده می شود.

 

سعی کنیم وقتی غضب می کنیم خود را کنترل کنیم برای کنترل غضب هم راهائی در احادیث ائمه علیهم السلام بیان شده است .

 


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

نصيحت شيطان به حضرت نوح - بخش اول

عن محمد بن علي الباقر عليهما سلام قال: لمّا دعا نوح عليه السّلام ربّه عزّ و جلّ على قومه أتاه إبليس فقال: يا نوح، إنّ لك عندي يدا اريد أن اكافئك عليها، فقال له نوح... اذكرني في ثلاث مواطن؛ فإنّي أقرب ما أكون من العبد إذا كان في إحداهنّ:

1.اذكرني إذا كنت مع امرأة جالسا ليس معكما أحد.


 حضرت باقر- عليه السّلام- فرمود:

پس از اينكه نوح درباره امتش نفرين كرد شيطان آمد و گفت... مرا در سه جا ياد كن كه در اين سه مورد من از هر وقت به انسان نزديكترم:

1.موقعيكه با زن نامحرمى خلوت كرده اي

 منبع :

تحرير المواعظ العددية

صفحه 302


فرق نمي كند كه اين خلوت كردن به صورت حضوري باشد يا غيره

( به عنوان مثال كسي كه پشت رايانه نشسته و داخل اينترنت است . با يك كليد مي تواند بدترين صحنه ها را ببيند و يا كسي كه در منزل ماهواره دارد . با فشار دادن يك دكمه ي كنترل پست ترين مناظر قابل ديدن است )

و يا فرق نمي كند كه آن نامحرم آشنا باشد يا غريبه

( چه دختر خاله و پسر خاله باشند چه غريبه)

و يا فرق نمي كند كه در منزل تنها باشد ؛يا محل كار

( چه در اتاقي تنها در اداره و يا مطب و چه در مغازه )


 جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

خاطره و فرازي از وصيتنامه شهيد كاوه

(به بهانه 11 شهريور سالروز شهادت شهيد كاوه)

خاطره ای از شهید محمود کاوه

دختر یک آدم طاغوتی بود .یک روز آمد در مغازه .یادم نیست چه میخواست ، ولی میدانم محمود چیزی به او نفروخت.دختر عصبانی شد ،تهدید هم کرد حتی!

شب با پدرش آمد در خانه مان .نه گذاشت نه برداشت ،محکم زد توی گوش محمود !محمود خواست جوابش را بدهد ،پدرم نگذاشت.میدانست پدرش توی دم و دستگاه رژیم ،برو بیایی دارد .هر جور بود قضیه را فیصله داد .

دختره دو سه بار دیگر هم آمد در مغازه . محمود چیزی به او نفروخت که نفروخت !میگفت :

"ما به شما بی حجاب ها ،هیچی نمیفروشیم ."

فرازي از وصيت نامه

دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد.

 آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود.

جهت نياز به مطالعه 10خاطره از شهيد كاوه  اينجا را كليك فرماييد

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

كسي كه نماز نمي خواند؛ پست تر از ...

 قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله

 يَقُولُ الْكَلْبُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَنِي كَلْباً وَ لَمْ يَخْلُقْنِي خِنْزِيراً وَ يَقُولُ الْخِنْزِيرُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَنِي خِنْزِيراً وَ لَمْ يَخْلُقْنِي كَافِراً وَ يَقُولُ الْكَافِرُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَنِي كَافِراً وَ لَمْ يَجْعَلْنِي مُنَافِقاً- وَ الْمُنَافِقُ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَنِي مُنَافِقاً وَ لَمْ يَخْلُقْنِي تَارِكَ الصَّلَاة

پيامبر مكرم اسلام صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

سگ مي گويد حمد خدا را كه مرا سگ قرار داد و خوك قرار نداد

خوك مي گويد حمد خدا را كه مرا خوك قرار داد و كافر قرار نداد

كافر مي گويد حمد خدا را كه مرا كافر قرار داد و منافق قرار نداد

منافق مي گويد حمد خدا را كه مرا منافق قرار داد و تارك الصلاه قرار نداد

منبع:

جامع الأخبار

صفحه 74

الفصل الرابع و الثلاثون في تارك الصلاة

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

نماز اول وقت شهيد رجايي

(به بهانه 8 شهريور سالروز شهادت شهيدان رجايي وباهنر)

یک‏بار در حین پرسش و پاسخ مسؤولان، با شنیدن اذان ظهر، خطاب به حضار و جمع گفت: اگر خبر داده باشند برای مدت بیست دقیقه ضرورت دارد ارتباط تلفنی با مرکزی برقرار کنم، آیا اجازه هست که همین جا صحبت را متوقف و ادامه آن را به بعد از تلفن موکول کنیم؟

حاضران که از پیشنهاد غیرمنتظره شهید رجایی غافل گیر و شگفت‏زده شده بودند، گفتند: اختیار دارید. بله قربان!

او گفت: هم‏اکنون دستگاه بی‏سیم الاهی (اذان) خبر از انجام فریضه ظهر داده است. ما فعلاً وظیفه داریم با اقامه نماز، این ارتباط را برقرار کنیم.

سپس بدون تکلف، لحظه‏ای بعد در برابرنگاه ناباورانه حضّار، با جمعی به نماز ایستاد و این تکلیف الاهی را سروقت انجام داد

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

بي نمازان و نزديكانشان نخوانند

قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله:

 مَنْ أَعَانَ عَلَى تَارِكِ الصَّلَاةِ بِلُقْمَةٍ أَوْ كِسْوَةٍ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ سَبْعِينَ نَبِيّاً أَوَّلُهُمْ آدَمُ وَ آخِرُهُمْ مُحَمَّد

 پيغمبر صلّى الله عليه و آله:

 هر كه تارك نماز را به يك لقمه ناني و يا لباسي ياري كند، مانند آن است كه هفتاد پيامبر را كشته كه اول آنها آدم و آخرين آنان محمد است 

 منبع:

جامع الأخبار

صفحه  74

الفصل الرابع و الثلاثون في تارك الصلاة

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد

 

نظر وهابيت درباره انقلاب اسلامي - 2

( به بهانه 8 شوال سالروز تخريب بقيع به دست وهابيت خبيث)

دكتر ناصر الدين قفاري ـ از اساتيد دانشگاه‌هاي رياض ـ در كتاب أصول مذهب الشيعة الإماميّه ـ كه رساله دكتراي نمونه تاريخ عربستان سعودي شمرده شده و الأن هم در مقطع كارشناسي ارشد در دانشگاه بين المللي مدينه در 3 سال، تدريس مي‌شود در جلد 3، صفحه 1392 به صراحت مي نويسد:

 

أدخل الخميني إسمه في أذان الصلوات و قدّم إسمه حتّي علي إسم النبيّ الكريم، فأذان الصلوات في ايران بعد إستلام الخميني للحكم و في كلّ جوامعها كما يلي: اللّه أكبر، اللّه اكبر، خميني رهبر، أي الخميني هو القائد، ثمّ أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه.

 

خميني، نام خود را در اذان نمازها داخل كرده و حتّي نام خود را بر نام پيامبر نيز مقدّم نموده است. در ايران، اذان در نمازها بعد از اعلام  خميني به عنوان حاكم ايران و حاكم همه جوامع [مسلمانان] چنين است: اللّه‏ اكبر، اللّه‏ اكبر، خميني رهبر، سپس اشهد ان محمدا رسول الله

جهت اطلاع از برخي از فتاواي مضحك وهابيت اينجا را كليك نماييد

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد


نظر وهابيت درباره انقلاب اسلامي - 1

( به بهانه 8 شوال سالروز تخريب بقيع به دست وهابيت خبيث)

دكتر عبدالله محمد غريب كه از وهابي‌هاي مصر است،‌ در كتاب خود به نام جاء دور المجوس، مي آورد:

إن ثورة الخمينية، ثورة مجوسية ‌و ليست اسلامية، شطروية‌ و ليست بمحمدية، أعجمية و ليست بعربية، ... ، نحن والله نعلم أن حكام طهران أشد خطرا على الإسلام من اليهود، ولا ننتظر خيرا منهم، وندرك جيدا أنهم سيتعاونون مع اليهود في حرب المسلمين

نهضت خميني در ايران، يك انقلاب مجوسي است نه اسلامي، به طرف شاهنهشاهي و كسروي دعوت مي‌كنند نه به طرف رسول الله ، اينها دنبال نژادپرستي هستند نه دنبال اسلام، ... ، خطر حكام تهران از خطر حكام يهود بر اسلام بيشتر است و از آنان اميد هيچ خيري نميرود؛ چرا كه آنان به زودي با يهود همدست شده و به جنگ مسلمانان خواهند آمد

 منبع:

كتاب"وجاء دور المجوس"

بخش اول صفحه 357

وبخش دوم صفحه 374

جهت اطلاع از برخي از فتاواي مضحك وهابيت اينجا را كليك نماييد

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد