قلب ، حرم خداست

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِه (سوره احزاب آيه 4 )

خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريد

وَ قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام :

 الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه‏

 دل حرم خداوند است، پس در حرم خدا كسى غير از خداوند را جاى ندهيد

منبع :بحارالانوار؛جلد ‏67؛ صفحه 25 

انسان يك دل بيشتر ندارد ، اگر غير خدا در آن بود، ديگر جايي براي خدا نيست

داستان:

روزى سليمان گنجشكى را ديد كه به همسر خود مى‏گويد: چرا با من معاشرت نمي كني، اگر تو بخواهى من جايگاه سليمان را با منقار خود بلند مى‏كنم و آن را در دريا مى‏افكنم، حضرت سليمان از كلام او به خنده افتاد، سپس آن دو را فرا خواند و به گنجشك نر فرمود: آيا قدرت انجام كارى را كه ادّعا كردى، دارى؟

 او گفت: خير، اى پيامبر خدا، ليكن مرد خود را براى همسرش بزرگ مى‏شمارد و نزد او لاف مى‏زند و عاشق را از بابت سخنانش سرزنش نمى‏كنند،

سليمان به گنجشك مادّه گفت: چرا با او معاشرت نمي كني ، با آنكه او عاشق توست،

او گفت: اى رسول خدا، او ادّعاى عشق مى‏كند، امّا براستى دوستدار من نيست و همراه من ديگرى را نيز دوست دارد،

 اين كلام گنجشك سليمان را متأثر كرد و او بشدّت گريست و تا چهل روز از مردم مفارقت نمود و در خلوت به مناجات با پروردگار خود پرداخت تا قلب خود را از محبّت غير خدا خالص كن

منبع:بحار الأنوار؛جلد ‏14،صفحه 96


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

مهمترين عامل  فقر و ذلت

(به بهانه شهادت امام هادی علیه السلام)

قال ابوالحسن الثالث  علیه السلام:

الْعُقُوقُ يُعْقِبُ الْقِلَّةَ وَ يُؤَدِّي إِلَى الذِّلَّه

امام هادی علیه السلام می فرمایند:

عاق والدین به فقر گرفتار می شود و ذلیل خواهد شد

منبع:  بحار الأنوار- جلد  ‏71- صفحه : 85

داستانك:

يكي از بزرگان ، در جواني با دو تن از دوستانش، عزم كردند كه به طلب علم روند. چاره اي جز اين نديدند كه از شهر خود، هجرت كنند و به جايي روند كه بازار علم و درس، در آن جا گرم تر است. او، به خانه آمد و عزم خود را به مادر خبر داد. مادر، غمگين شد و گفت: « اي جان مادر! من ضعيفم و بي كس، و تو حامي من هستي؛ اگر بروي، من چگونه روزگار خود را بگذرانم. مرا به كه مي سپاري؟ آيا روا مي داري كه مادرت تنها و عاجز بمانَد و تو دانشمند شوي؟».

 از اين سخن مادر، دردي به دل او فرود آمد. تركِ سفر كرد و آن دو رفيق، به طلب علم از شهر، بيرون رفتند.

مدتي گذشت و او همچنان حسرت مي خورد و آه مي كشيد. روزي در گورستان شهر نشسته بود و زار مي گريست و مي گفت: « من اين جا بي كار و جاهل ماندم و دوستان من به طلب علم رفتند. وقتي باز آيند، آنان عالِم اند و من هنوز جاهل.» ناگاه پيري نوراني بيامد وگفت:« اي پسر! چرا گرياني؟». جوان، حالِ خود را باز گفت. پير گفت:« خواهي كه تو را هر روز درس گويم تا به زودي از ايشان درگذري و عالم تر از دوستانت شوي؟». گفت: « آري، مي خواهم». پس هر روز، درسي مي گفت تا سه سال گذشت. بعد از آن، معلوم شد كه آن پير نوراني، خضر(ع) بود و اين نعمت و توفيق، به بركت رضا و دعاي مادر يافته است. 

منبع:گزيده تذكرة الاولياء، دكتر محمد استعلامى ، صفحه 359 .


جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

توكل

وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ [طلاق 3]

 و هر كس بر خدا توكّل كند، خدا كفايتش مى‏كند

گاهي ما در توكل ، توقع داريم اول اسباب درست شدن كارمان را ببينيم و بعد توكل كنيم ؛ مثلا

خداوند در آيه 32 سوره نور مي فرمايد : شما ازدواج كنيد ما روزيتان را مي رسانيم ؛ بعد ما مي گوييم : اول روزيمان را بده تا به تو توكل كنيم

درهنگام رفتن به سربازي يا دانشگاه و ... به خدا توكل كنيم نه به پارتي ؛ مي گوييم : اول ببينيم خدا چه مي كند بعد توكل مي كنيم

و ...

داستانك :

كوهنوردي مي‌‌خواست به قله‌ای بلندی صعود كند.

پس از سال‌ها تمرين و آمادگي، سفرش را آغاز كرد. به صعودش ادامه داد تا اين كه هوا كاملا تاريك شد. به جز تاريكي هيچ چيز ديده نمي‌شد. سياهي شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمي‌توانست چيزي ببيند حتي ماه و ستاره‌ها پشت انبوهي از ابر پنهان شده بودند.

كوهنورد همان‌طور كه داشت بالا مي‌رفت، در حالي كه چيزي به فتح قله نمانده بود، پايش ليز خورد و با سرعت هر چه تمام‌تر سقوط كرد،

سقوط همچنان ادامه داشت كه ناگهان دنباله طنابی که به دور كمرش حلقه خورده بود بين شاخه های درختی در شيب کوه گير کرد و مانع از سقوط كاملش شد. در آن لحظات سنگين سكوت، که هيچ اميدی نداشت از ته دل فرياد زد: خدايا كمكم كن !

ندايي از دل آسمان پاسخ داد از من چه مي‌خواهي؟

- نجاتم بده خدای من!

 - آيا به من ايمان داري؟

 - آري. هميشه به تو ايمان داشته‌ام

 - پس آن طناب دور كمرت را پاره كن! كوهنورد وحشت كرد. پاره شدن طناب يعني سقوط بي‌ترديد از فراز كيلومترها ارتفاع.

 گفت: خدايا نمي‌توانم.

خدا گفت: آيا به گفته من ايمان نداري؟

كوهنورد گفت: خدايا نمي توانم. نمي‌توانم.

روز بعد، گروه نجات گزارش داد كه جسد منجمد شده يك كوهنورد در حالي پيدا شده كه طنابي به دور كمرش حلقه شده بود و تنها دو متر با زمين فاصله داشت....

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد


خدا ، كجاي قلب ماست ؟

ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ في‏ جَوْفِ (سوره احزاب آيه 4 )

خداوند براى هيچ كس دو دل در درونش نيافريد

وَ قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام :

 الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَيْرَ اللَّه‏

 دل حرم خداوند است، پس در حرم خدا كسى غير از خداوند را جاى ندهيد

منبع :

 بحارالانوار

جلد ‏67

صفحه 25 

انسان يك دل بيشتر ندارد ، اگر غير خدا در آن بود، ديگر جايي براي خدا نيست

داستان:

روزى سليمان گنجشكى را ديد كه به همسر خود مى‏گويد: چرا با من معاشرت نمي كني، اگر تو بخواهى من جايگاه سليمان را با منقار خود بلند مى‏كنم و آن را در دريا مى‏افكنم، حضرت سليمان از كلام او به خنده افتاد، سپس آن دو را فرا خواند و به گنجشك نر فرمود: آيا قدرت انجام كارى را كه ادّعا كردى، دارى؟

 او گفت: خير، اى پيامبر خدا، ليكن مرد خود را براى همسرش بزرگ مى‏شمارد و نزد او لاف مى‏زند و عاشق را از بابت سخنانش سرزنش نمى‏كنند،

سليمان به گنجشك مادّه گفت: چرا با او معاشرت نمي كني ، با آنكه او عاشق توست،

او گفت: اى رسول خدا، او ادّعاى عشق مى‏كند، امّا براستى دوستدار من نيست و همراه من ديگرى را نيز دوست دارد،

 اين كلام گنجشك سليمان را متأثر كرد و او بشدّت گريست و تا چهل روز از مردم مفارقت نمود و در خلوت به مناجات با پروردگار خود پرداخت تا قلب خود را از محبّت غير خدا خالص كن

منبع:

بحار الأنوار

جلد ‏14،

صفحه 96

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا را كليك نماييد

عبادت يا عبوديت ؟ مسأله اين است

عبادت مهم تر است يا عبوديت ؟

بسياري عبادت را مشروط ميكنند وميگويند : تا دليلش را ندانيم انجام نميدهيم !!!

مثلا : تا ندانيم چرا تراشيدن ريش حرام است ...

 و يا تا ندانيم چرا شستن دستها در وضو از بالا به پايين است ...

و يا ما كه بعد از جنابت حمام مي رويم ؛چرا بايد به اين ترتيب غسل كنيم

 و ...

اما اگر كسي عبوديت داشت "چرا"  نمي گويد

 

روايتي فوق العاده مهم و كارگشا :

قال الإمام الصادق – علیه السلام – :أمر الله إبلیس بالسجود لآدم، فقال: یا رب وعزتک إن أعفیتنی من السجود لآدم لأعبدنک عبادة ما عبدک أحد قط مثلها، قال الله جل جلاله: إنی احب أن اطاع من حیث ارید.

امام صادق – علیه السلام – فرمودند: خداوند به ابلیس دستور داد بر آدم سجده کند. او گفت: پروردگارا! سوگند به عزتت که اگر مرا از سجده بر آدم معاف داری تو را چنان پرستشی کنم که هرگز کسی مانند آن تو را نپرستیده باشد. خداوند جل جلاله فرمودند: من دوست دارم آن گونه که اراده می کنم اطاعت شوم.

منبع:

بحار الأنوار،

 جلد ۶۳،

 صفحه  ۲۵۰

 داستان :

مفضل بن عمر مي گويد :من و عبدالله بن ابى يعفور خدمت امام رسيديم . امام براى پذيرايى از ما ميوه آورد، اما عبدالله به ايشان عرضه داشت كه براى ناراحتى معده اش نمى تواند چيزى بخورد.

سپس عبدالله به امام گفت ((اى امام بزرگوار، شما مى دانيد كه من همواره از شما اطاعت كرده ام و هر چه گفته ايد نه نگفته ام ، اگر اين انار را نصف كنيد و بگوييد اين نيمه حرام است و نيمه ديگر حلال است من بدون چون و چرا قبول مى كنم ، چون حرف شما حجت است )).

امام به او فرمود ((خدا رحمتش را شامل حالت گرداند)). سپس عبدالله بيمارى اش و درمان آن را كه پزشك گفته بايد شراب بخورد را به امام گفت و پرسيد :حال چه مى فرماييد

امام صادق (عليه السلام ) به او فرمود:شراب حرام است ، هرگز شراب ننوش ، اين شيطان است كه تو را وسوسه مى كند و مى خواهد به بهانه شفاى دردت ، شراب به تو بنوشاند، اگر از شيطان نافرمانى كنى ؛ او نيز ماءيوس مى شود و دست از تو برمى دارد

از اين سخن امام ، عبدالله خوشحال شد و دلش آرام گرفت . از امام خداحافظى كرديم و بازگشتيم . روز به روز حال عبدالله بدتر شد، اقوامش ‍ شراب آوردند تا او بنوشد، اما او نخورد.

مفضل ، من شنيده ام اگر براى معالجه باشد اشكالى ندارد.

اگر اشكال نمى داشت امام صادق او را منع نمى كرد... به هر حال ، روزهاى آخر عمرش را در بستر گذراند، پسر عمويش به او گفته بود ((بيچاره ، بخور اگر شراب ننوشى مى ميرى )). عبدالله نيز در جوابش گفته بود ((به خدا قسم يك قطره هم نخواهم نوشيد)). چند روزى در بستر ماند و درد را تحمل كرد. خداى متعال هم او را براى هميشه شفا داد.

منبع :

رجال كشى ،

 صفحه 247 249.

 

جهت دانلود اين مطلب به صورت منظم جهت نصب در تابلوي اعلانات اينجا  را كليك نماييد